4/5 - (2 امتیاز)

نقد فیلم The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان)

the lord of the rings the return of the king - نقد فیلم The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان)

کارگردان : Peter Jackson

نویسنده : J.R.R. Tolkien

بازیگران: Elijah Wood, Viggo Mortensen ,Ian McKellen

خلاصه داستان : داستان قسمت سوم درست از جایی شروع می‌شود که قسمت دوم(ارباب حلقه‌ها: دو برج) تمام شده بود. فرودو و سام به کمک گالوم به سرزمین تاریکی “موردور” نزدیک می شوند تا حلقه را در آنجا بدرون آتش انداخته و نابود سازند. آراگون، لگولاس و جیملی بهمراه دوستان هابیت خود در آستانه نبرد نهایی و بزرگ با افراد سارون با هم متحد می شوند. آراگون در تلاش است تا بعنوان وارث تاج و تخت ایزیلدور اعلام موجودیت کند. قوای ساورن برای از بین بردن نژاد انسانها پایتخت گوندور را محاصره کرده اند. گاندلف نیز در تلاش است تا به ارتش شکست خورده گوندور نیروی تازه ای ببخشد و برای اینکار از کمک پادشاه روهان که جنگاورانش را برای شرکت در این نبرد عظیم فرستاده نیز بهره مند است ..

«ارباب حلقه ها: بازگشت شاه» و پایان خوش سرنوشت سه گانه ی سینمایی

زمانی که استیون اسپیلبرگ به روی صحنه رفت تا جایزه بهترین فیلم را اهدا کند، حتی پیش از آنکه پاکت را باز کند، تقریبا همه آماده بودند تا نام ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه را به عنوان برنده بزرگ مراسم امسال بشنوند. پیتر جکسون به همراه باری ازبورن و فران والش تهیه کنندگان ارباب حلقه ها بودند که یازدهمین جایزه این فیلم را به دست آوردند.

ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، با یازده جایزه اسکاری که دریافت کرد توانست تا به رکورد تاریخی و ناشکستنی اسکار که به بن هور و تایتانیک تعلق داشت برسد. اما نکته جالب درباره سومین قسمت از مجموعه ارباب حلقه ها این است که بر خلاف دو رکورد دار دیگر، در هیچ رشته ای بازنده نشده است. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، در یازده رشته نامزد جایزه بود و در همه رشته ها رقیبانش را پشت سر گذاشت، در حالی که تایتانیک در چهارده رشته و بن هور در دوازده رشته کاندیدا بودند ولی تنها در یازده رشته به پیروزی رسیدند. گزارشگر بی بی سی در کالیفرنیا، با تاکید بر همین نکته می گوید این نخستین بار است که چنین چیزی در مراسم اسکار رخ می دهد و یک فیلم به طور گسترده در همه رشته هایی که نامزد شده است جایزه را به دست می آورد.

این یک پایان با شکوه برای سه گانه ای بود که هزران نفر، سالها در رویای دیدن آن بودند….

سه گانه «ارباب حلقه ها» هشت سال تمام از عمر «پیتر جکسون» را به خود مشغول کرده است. این کارگردان نیوزیلندی برای متقاعد کردن مدیران استودیوی «نیولاین سینما» برای سرمایه گذاری روی این فیلم زحمات بسیار کشیده است. شرکت های فیلم سازی هالیوود در سال های اخیر قبل از ساخت «ارباب حلقه ها» با اکراه حاضر به سرمایه گذاری های گزاف بر روی فیلم های فانتزی حماسی بوده اند. پروژه عظیم سرمایه گذاری بر روی سه گانه «ارباب حلقه ها» یک ریسک مرگ و زندگی برای شرکت «نیولاین سینما» بوده است. در صورتی که اگر «ارباب حلقه ها» در گیشه شکست می خورد قطعا شرکت نیولاین نیز ورشکست می شد. اما در نهایت جکسون ثابت کرد که فانتزی های بزرگ سینمایی هنوز هم می توانند محبوب عامه باشند.

«ارباب حلقه ها: بازگشت شاه» فیلم کامل و تمام عیاری است که نقاط قوت دو قسمت قبلی را اختیار کرده و بر قدرت آن ها افزوده و در مقابل عناصر کمتر موفقیت آمیز دو فیلم نخست را حذف کرده است.

همانطور که می دانید تریلوژی ارباب حلقه ها از روی کتاب جی.آر.آر. تالکین ساخته شده. کتاب تالکین بسیار مفصل و طولانی است اما پیتر جکسون و دو همکار فیلم نامه نویسش، محور های اصلی کتاب را برگزیده اند و به اجبار بخش های فرعی تر کتاب را در نسخه سینمایی حذف کرده اند. این گزینش ها و حذف ها، که در هر اقتباس سینمایی از روی منابع ادبی اجتناب ناپذیر است، به شکلی صورت گرفته که به روح کتاب تالکین صدمه ای وارد نیامده، مطمئناً اگر آقای تالکین زنده بود و سری فیلم های ارباب حلقه ها را می دید، اولین کسی می بود که به پیتر جکسون تلفن می کرد و به وی تبریک می گفت.

یکی از جذابیت های ارباب حلقه ها و به ویژه قسمت پایانی آن این است که تماشاگر بدون این که کتاب ارباب حلقه های تالکین را خوانده باشد می تواند با قصه و ماجرای روی پرده ارتباط برقرار کند.

صنعت جلوه های ویژه با فیلم بازگشت شاه استاندارد های تازه ای را در سینمای آمریکا مطرح کرده است. اوج موفقیت جلوه های ویژه بازگشت شاه را می توان در صحنه های نبرد فیلم شاهد بود. این صحنه ها کاملاً واقعی به نظر می رسند و هیچ نشانی از انیمیشن کامپیوتری در آن ها به چشم نمی خورد. گولوم، مخلوق کامپیوتری فیلم همانقدر واقعی به نظر می رسد که کاراکتر های غیر کامپیوتری فیلم. لوکیشن ها، طراحی صحنه و لباس در بازگشت شاه نیز نمود چشمگیری دارند. بازی ها نسبت به دو قسمت قبلی به مراتب بهتر و پخته تر است. و بالاخره باید به موسیقی متن هاوارد شور اشاره کرد که کاملا با تصاویر چفت و بست شده است.

یکی از دستاورد های عمده پیتر جکسون در بازگشت شاه، شیوه ای است که او برای جمع کردن داستان انتخاب کرده. او به شکل هوشمندانه و ظریفی تمام مسیر های فرعی داستان را به شاهراه اصلی طرح داستانی اش هدایت می کند. سپس همه چیز را برای فصل نبرد بزرگ پایانی در «میناس تیریت» تدارک می بیند.

نبرد بین خیر و شر بارها و بارها در دنیای تصویر در قالب های داستانی گوناگون و متفاوت روایت شده و پایانی محتوم را به نمایش گذارده است. خارج شدن روشنایی و امید از دل سیاهی مطلق در تریلوژی «ارباب حلقه ها» به بهترین شیوه به تصویر درآمده است. پیام پیروزی حقیقت خوبی بر بدی مطلق توسط این سینمایی پرخرج و زیبا به بهترین نحو انتقال یافته است.

یک دستاورد مهم سه گانه ارباب حلقه ها این است که تمامیت این سه گانه – و نه جزء به جزء آن – به عنوان یک اثر هنری منسجم و تمام عیار هویت خاص خودش را دارد. سه گانه ارباب حلقه ها با موفقیت گسترده تجاری و هنری خود بر قدرت ریسک پذیری استودیو های ذاتاً محافظه کار هالیوودی افزوده است. با گذر زمان اهمیت بسیار زیاد این سه گانه در تاریخ سینما آشکار تر خواهد شد.

منبع: آردا، دنیای تالکین

یادداشتی بر «ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه»

بازگشت پادشاه حتی به شکل مستقل از سه گانه ی ارباب حلقه ها (اولی، 2001 و دومی، 2002) هم یکی از بهترین فیلم های حماسی هالیوود است. فیلمی که دو ویژگی مهم دارد. اول حضور همه ی مخلوقات و فضاهای دنیای ج. ر. ر. تالکین در این بخش و دوم، دو سه نبرد تمام عیار با ریزه کاری های فنی و جلوه های ویژه ی خارق العاده که حتی به نسبت دو فیلم قبل هم بالاتر رده بندی می شود.

قسمت سوم ارباب حلقه‌ها، نسبت به دو قسمت قبلش پخته‌تر و حرفه‌ایتر به نظر میرسد. صحنه‌های اكشن و جلوه‌های ویژه كمتر دیده میشود. خط پیشروی داستان، شفافیت بیشتری دارد. كار مثبت پیتر جكسون در این قسمت، این است كه با وجود كاراكترهای بیشمار، همه آنها را به خدمت گرفته و حضور هیچ‌كدام از آنها بیهوده نیست. داستان از جائی شروع میشود كه فرودو، سام و گالوم در بیابانهای مونت دووم سرگردانند. بازگشت پادشاه قصه را به گونه‌ای درخور توجه، كامل میكند. داستان پرفراز و نشیب «حلقه» و هابیتهای كوتاه قد به پایان رسید، و خاطره‌ای زیبا و دیدنی از خود بر جای گذاشت. آن‌همه موجودات عجیب و غریب و فضاهای بكر و زیبا، و داستان افسانه‌ای «جی، آر، تولكین» همه دست به دست هم دادند تا پیتر جكسونِ ناشناخته، اینك تبدیل به یكی از قدرتمندترین فیلمسازان دنیای سینما شود.

«ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه» داستان رویارویی نهایی فرودو و سارون است. سرانجام بیننده سریال 3 ساله جكسن، آتشفشان نابودی را خواهد دید و چشم بزرگ را از نزدیك احساس خواهد كرد. همه اینها چیزهایی است كه جكسن به تماشاگر مشتاق قسمت دوم نداد و او را منتظر نگه داشت. سه گانه ارباب حلقه ها یك فیلمبرداری 300 روزه داشت و آماده ساری هر قسمت حدود یك سال به طول انجامید. پروژه عظیم كمپانی نیولاین در هر دو سال نمایش، نامزد اسكار بهترین فیلم شد و تنها فروش قسمت نخست تمامی هزینه های زمان تولید را پاسخگو شد.

قسمت تازه، داستان ادامه سفر فرودوی هابیت، دوستش و همراه تازه شان گالوم به سوی آتشفشان كوه نابودی است. سفری كه به خواست گاندولف از شایر آغاز شد و در سرزمین الف ها به ماموریت نابودی حلقه در محل پیدایشش یعنی آتشفشان انجامید. همانند قسمت دوم، گاندولف، آراگون و دیگران را هم در خطوط موازی سفر خواهیم دید و دیگر تا پایان راه همراهشان خواهیم بود

نویسنده: خسرو نقیبی

در حاشیه سه گانه «ارباب حلقه ها»

سه گانه «ارباب حلقه ها» (راهیان حلقه، دو برج، بازگشت پادشاه)، ساخته «پیتر جكسن» (براساس شاهكار جی. آر. آر. تالكین) یكی از قله های تاریخ سینما است؛ به همین صراحت. هیچ تماشاگر فیلم دیده و خوش ذوقی را پیدا نمی كنید كه این سه فیلم به مذاقش خوش نیاید.

یك: سه گانه «ارباب حلقه ها» (راهیان حلقه، دو برج، بازگشت پادشاه)، ساخته «پیتر جكسن» (براساس شاهكار جی. آر. آر. تالكین) یكی از قله های تاریخ سینما است؛ به همین صراحت. هیچ تماشاگر فیلم دیده و خوش ذوقی را پیدا نمی كنید كه این سه فیلم به مذاقش خوش نیاید. ارباب حلقه ها اگر مخالفانی دارد آنها هستند كه داستان هایی از این دست را، حكایت هایی می دانند برای سرگرم كردن كودكان و خیال می كنند هرچیزی كه رنگی از افسانه داشته باشد، به كودكان تعلق دارد. اما چنین نیست و استقبال پرشور تماشاگران ارباب حلقه ها، در طول سه سال پیاپی، نشان داد كه نسل تماشاگران خوش ذوق منقرض نشده و هنوز كسانی پیدا می شوند كه معنای سینما را می فهمند و می دانند فیلم ها قرار است آدم ها را از این دنیایی كه در آن زندگی می كنند، ببرند به دنیایی دیگر.

دو: به فیلم درآوردن رمان های خواندنی، رمان هایی كه سرشار از جزئیات شگفت انگیز و داستان های فرعی فراوان اند، كار آسانی نیست. در واقع، كاری است ناشدنی و كم پیش می آید كه كارگردانی پیدا شود و داستان را طوری بسازد كه روح اثر، در ساخته اش باشد. همه آن شیفتگان ارباب حلقه ها كه سال های سال می گفتند كسی نمی تواند (حق ندارد) رمان محبوب شان را به فیلم درآورد، نگران بودند كه در این تبدیل، چیزی از داستان هدر برود. بخشی از آن یا شخصیتی، كمرنگ شود، یا به دلیلی حذفش كنند.این گونه است كه بعد از نمایش بخش اول (راهیان حلقه) غرزدن ها شروع شد و آنها كه رمان را بیش تر از هرچیزی دوست داشتند، گفتند جكسن این شیفته واقعی تالكین و داستان هایش، اصل وفاداری را رعایت نكرده و «تام بامبادیل» را، كه یكی از شخصیت های فرعی جلد اول است، در فیلمش حذف كرده است. آنها درست می گفتند؛ اثری از بامبادیل در فیلم نیست، اما چه كسی گفته در اقتباسی از یك رمان همه شخصیت ها (حتی شخصیت های فرعی) را باید به فیلم منتقل كرد؟ كار جكسن در این سه گانه، فشرده سازی رمان است به معنای دقیق كلمه. درست می گفتند آن منتقدانی كه نوشته بودند توقع وفاداری فیلم به رمان، چیز بیهوده ای است و مجموعه فیلم های «هری پاتر» (به خصوص قسمت های اول و دوم) را مثال می آوردند كه هرچند از بسیاری جهات به رمان وفادار بود، اما فیلم هایی دیدنی (ماندنی؟) از كار درنیامده بودند.

سه: ارباب حلقه ها، سال به سال به نمایش درآمد، درست مثل رمانی كه جلد به جلد منتشر می شود.تماشاگرانی كه رمان تالكین را خوانده و دوستش داشتند، از دیدن تصاویری كه چیزی بود شبیه خیال آنها، به هیجان آمدند و این هیجان، فیلم به فیلم بیش تر شد، تا اینكه داوران آكادمی اسكار در اقدامی ستایش انگیز (این یكی از معدود دفعاتی است كه باید از اسكار دفاع كرد) یازده مجسمه طلایی اسكار را به ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه دادند. و اگر درست یادم مانده باشد، این قسمت ارباب حلقه ها در یازده رشته نامزد شده بود، یعنی در آن یازده رشته، هیچ فیلمی، در حد ارباب حلقه ها نبود. و معنای این اقدام پسندیده چه می تواند باشد، جز اینكه ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، یكی از بهترین و بزرگ ترین فیلم های تاریخ سینما است؟

چهار: در همه نقد و تحلیل هایی كه درباره این سه گانه نوشته شد، منتقدان روی این نكته تاكید كرده بودند كه ارباب حلقه ها، در بهترین زمان ممكن ساخته شد. از سویی، پیش از آن، تكنولوژی سینما آن قدر پیشرفت نكرده بود كه بتوانند فیلمی بسازند در خور تالكین و شاهكارش. و از سویی دیگر لابد حكمتی داشته كه فیلمی درباره دنیایی خیالی را در شروع هزاره سوم ساخته اند. منتقدان توضیح داده بودند كه به اعتقاد جمعی از مسیحیان، در آستانه هر هزاره، دنیا دگرگون می شود و پیش از این دگرگونی عظیم، سخنان ناگفته را باید به زبان آورد و رازهایی را كه از هزاره های قبلی، سربسته مانده، یك به یك باید افشا كرد. (یك نمونه این عقیده را در رمان رمز داوینچی، نوشته دن براون هم می توان دید. ران هوارد از روی این رمان فیلمی ساخته كه قرار است افتتاحیه جشنواره كن باشد.) ماجرا شاید آن قدر هم كه می گویند پیچیده نباشد، اما به هرحال، مسئله این است كه ارباب حلقه ها در بهترین زمان ممكن ساخته شد و توقع تماشاگران را از فیلم های افسانه ای بالا برد. از این به بعد، نمی توان هر فیلم بی در و پیكری را به نام افسانه تحویل تماشاگران داد.

پنج: از میان این سه گانه، بخش سوم (بازگشت پادشاه)، بی شك بهترین آنها است، فیلمی در نهایت كمال. یكی از بهترین حماسه هایی كه در طول سال های زندگی می توانید تماشا كنید و ببینید پیتر جكسن در این فیلم آخر، كه چیزی حدود سه ساعت و ربع طول می كشد، چگونه همه چیز را گسترش می دهد و تماشاگر را سر ذوق می آورد. اصلاً هیچ تماشاگری را پیدا نمی كنید كه تقلاهای «فرودو» را كه در این بخش بیش تر شده، با جدیت تمام دنبال نكند. جز این، فیلم در این بخش، و به خصوص بخش پایانی این قسمت، درست از همان راهی می رود كه تالكین در رمانش رفته بود و البته، این را هم داشته باشید كه وقتی فیلم تمام می شود، چیزی غریب، تماشاگر را دربر می گیرد. حسی كه شاید از جنس غم باشد: یعنی تمام شد؟ یعنی داستان ادامه ندارد؟ حیف نیست؟

نویسنده: محسن آزرم

منبع: روزنامه شرق

یادداشتی کوتاه بر فیلم «ارباب حلقه ها»: «جنگ شیطان با انسان»

شاید از “ارباب حلقه ها” معانی دیگری به دست اید. فیلم ارباب حلقه ها كه از روی اثر هنرمندانه جی.ار.ار.تالكین ساخته شده، در خور نقدی است متفاوت با انچه كه منتقدان تا كنون ارائه كرده اند. فروش بالای این فیلم در سایر كشورها، شاید به دلیل غیر عادی بودن ان است. استفاده از افسانه هایی كه هر كدام، میكوشند معماهای روح بشر را حل كنند.

قصه ‏‏“فردو بگینز”قصه انسان در این دنیاست كه در صدد نجات دنیای درون خویش بر میاید. او نماد دل ادمی اسا كه جایگاه خداوند است. دل انسان به شوق بازگشت به سوی معبودش، باید سرزمین وجودش را از هر گونه پلیدی پاك كند. “حلقه ”به معنای نفس است كه به“سایرون”كه همان شیطان است تعلق دارد.

فردو از نژاد كوتوله هاست از انهایی كه بدنبال طلا در دل زمین میگردند درست مانند انسانی كه در پی گوهر ناپیدای خویش است و تا زمانی كه نفس خود را نابود نسازد نمیتواند انرا بیابد.

در راه نابودی حلقه“گاندولف”مرشد وی راه كوه نابودی را به وی نشان میدهد.3 دوستش و حتی 6 جنگجویی كه در ریوندل یا ناكجا اباد به وی میپیوندند همگی نیروهای وجودش هستند.

شیطان با وسوسه ها و خیالات واهی كه همان موجودات عجیب هستند قصد نابود كردن ایمان و اعتقادات انسان را دارد. اما این باورها براحتی از میان نمیروند. انها همانند“درختهای عمیق با ریشه هایی عمیق هستند.”

در این سفر پر مخاطره فردو، گاندولف و یكی از یارانش را ازدست میدهد. او كه دیگر نمیتواند به كسی اعتماد كند، تصمیم میگیرد به تنهایی به كوه “مردور” برود. سام یكی از دوستانش كه از ابتدای راه با او بوده است، تنهایش نمیگذارد و با او همراه میشود. امــید، تنها دوست انسان است كه هیچ وقت و در هیچ شرایطی او را تنها نمیگذارد.

نویسنده: هما شهرام بخت

منبع: جام جم

تحلیلی بر سه‌گانه ارباب حلقه‌ها: نفی ارباب قدرت از دنیای اثیری

تقابل متن ها ( دکتر كاوه‌ احمدی علی‌آبادی)

در ابتدای‌ فیلم‌ «ارباب‌ حلقه‌ها»، “متن” مرجع‌ “جادو”ست‌. اما جادو خود صورتی‌ مسخ‌ شده‌ از عرفان‌ یا فلسفه‌ است‌. متنی‌ که‌ در قالب‌ فلسفه‌ یا عرفان‌ آفریده‌ می‌شود، هر گاه‌ توانایی‌ بازآفرینی‌ در قالب‌ خودش‌ را از طریق‌ تأویل‌ “معنا” نداشته‌ باشد و معانی‌ نهفته‌ را در قالب‌ “نشانه‌” تأویل‌ نموده‌ و بیافریند، جادو شکل‌ می‌گیرد. از این‌ روی‌ در ارباب‌حلقه‌ها ما با متنی‌ مواجه‌ هستیم‌ که‌ چون‌ به‌ خودش‌ عطف‌ کنیم‌، باید در تحلیلش‌ از نشانه‌هایی‌ صحبت‌ کنیم‌ که‌ بسیاری ‌قراردادی‌ تعریف‌ پذیرند و در طی‌ روایت‌ فیلم‌، شکل‌ نمی‌گیرند، بلکه‌ از قبل‌ بشکلی‌ حاضر و آماده‌ به‌ متن‌ ملحق ‌می‌گردند. در حالی‌ که‌ هر گاه‌ به‌ متنی‌ عطف‌ کنیم‌ که‌ فیلم‌ و نشانه‌هایش‌ از طریق‌ به‌ معنا کشیدن‌ در متنی‌ دیگر می‌توانند تأویل‌پذیر باشند، پس‌ “معانی” آنها (نشانه‌ها) را نیز باید تبیین‌ کنیم‌. چرا که‌ فیلم‌ نیز به‌ سرعت‌ از متن‌ جادو به‌ متنی‌ که ‌سیر معنوی‌ را جستجو می‌کند، تغییر ماهیت‌ می‌دهد. از این‌ روی‌ بسیاری‌ از نامها و واژگانی‌ که‌ در ارباب‌ حلقه‌ها ذکر می‌شود با توجه‌ به‌ آن‌ که‌ در ابتدا متن‌ مرجع‌ فیلم‌ جادوست‌، نیاز به‌ تأویل‌ معنایی‌ نخواهند داشت‌ و باید همچون ‌قراردادی‌ پذیرفته‌ شوند. بدون‌ این‌ که‌ بدانیم‌ معنی‌شان‌ چیست‌، و تنها می‌دانیم‌ که‌ متفاوت‌ از سایر واژگان‌ تأویل ‌می‌شوند و هر یک‌ در جای‌ خود تأثیراتی‌ دارند که‌ دلیلشان‌ بر ما هویدا نیست‌. درست‌ همان‌ گونه‌ که‌ یک‌ جادوگر با اوراد، اذکار و افعالش‌ می‌کند، بدون‌ این‌ که‌ نسبت‌ به‌ بسیاری‌ از آنها و دلایل‌ تأثیرشان‌ آگاهی‌ داشته‌ باشد. ارباب‌ حلقه‌هاسرشار از چنین‌ نامها و واژگانی‌ در قالب‌ نشانه‌ است‌ که‌ به‌ قرون‌ گذشته‌ تعلق‌ دارد; به‌ خصوص‌ قرون‌ وسطی‌. اما چرا جادو با وجود این‌ که‌ در آن‌ دوران‌ تکفیر شده‌ و جادوگران‌ توسط کلیسا مجازات‌ می‌گردیدند، گسترش‌ یافته‌ و زبان ‌پنهان‌ آن‌ قرون‌ می‌گردد؟! دلیلش‌ را در سطرهای‌ فوق‌ می‌توان‌ یافت‌. با افت‌ دانش‌ در همه‌ زمینه‌ها در قرون‌ وسطی‌، دیگر معانی‌ فلسفی‌ و عرفانی‌ و بار ذهنی‌، غیرواقعی‌ و در عین‌ حال‌ موثرشان‌، قابل‌ درک‌ نبود. از این‌ روی‌ در طول‌ چندنسل‌، آن‌ “معانی‌” به‌ سبب‌ عدم‌ درک‌، به‌ شکل‌ “نشانه‌ها” تأویل‌ می‌شوند. بدین‌ معنی‌، ذهنی‌ که‌ می‌داند آنها مطالبی‌ موثرند، ولی‌ از چیستی‌، حوزه‌ دلالت‌ و کم‌ و کیف‌ و دلایلش‌ آگاهی‌ ندارد، آنها را همچون‌ نشانه‌ای‌ تأویل‌ می‌کند که‌ به‌صرف‌ خود از تأثیری‌ جادویی‌ و فوق‌ طبیعی‌ برخوردارند! غافل‌ از این‌ که‌ فوق‌ طبیعی‌ بودنشان‌، نه‌ بر خارجی‌ و عینی ‌بودنشان‌، بلکه‌ در همان‌ ذهنی‌ و مهمتر از آن‌، معنایی‌ و مفهومی‌ بودنشان‌ است‌. اما چنان‌ ذهنی‌ هنوز معانی‌ را درک‌ نمی‌کند، چه‌ به‌ جای‌ این‌ که‌ بتواند بین‌ معنا و نشانه‌ یا اصالت‌ و جایگاه‌ ذهنی‌ و عینی‌ تمایز قائل‌ شود. اما علاوه‌ بر جادو می‌بایست‌ به‌ متنی‌ نیز عطف‌ کنیم‌ که‌ نه‌ تنها پشت‌ و مرجع‌ متن‌ جادوست‌، بلکه‌ فیلم‌ نیز با هر لحظه‌ای‌ که‌ پیش‌ می‌رود به‌ سوی‌ آن‌ رنگ‌ می‌بازد، به‌ طوری‌ که‌ نشانه‌ها با هر لحظه‌ روشن‌تر شدن‌ در داخل‌ متن‌ “سیر معنوی”، معناپذیر شده‌ و روایت‌ فیلم‌ را همسو با خود می‌سازند. از این‌ روی‌ ارتقاء نشانه‌ها تا سطح‌ معانی‌ نیز برای‌ تبیین‌ متن‌ سیر معنوی ‌ضروری‌ خواهد بود. اساسی‌ترین‌ برتری‌ ارباب‌ حلقه‌ها نسبت‌ به‌ نمونه‌ هایی‌ همچون‌ هری‌پاتر نیز در توانایی‌ بازتأویل ‌آن‌ در متن‌ سیر معنوی نهفته‌ است‌.

حلقه‌ انگشتری‌ در ارباب‌ حلقه‌ها، “نشانه قدرت‌” است‌. اگر عصایی‌ یا تختی‌ به‌ جای‌ آن‌ قرار داشت‌، “نمادی‌” را معرفی‌ می‌کرد. عصایی‌ که‌ جادوگران‌ در ارباب‌ حلقه‌ها استفاده‌ می‌کنند، هم‌ نمادی‌ از قدرت‌ و نیروی‌ جادویی‌ به‌ شمار می‌رود. هر گاه‌ هر نشانه‌ و نمادی‌ از طریق‌ ارتباط با سایر نمادها و نشانه‌های‌ موجود در فیلم‌ (و هر اثری‌) تعریف ‌می‌شد، “معنا” را شکل‌ می‌بخشید; نمونه‌ آن‌ تعریف‌ “دوست‌” در ارباب‌ حلقه‌هاست‌ که‌ موجب‌ گشوده‌ شدن‌ دربی‌ به‌روی‌ مسافران‌ می‌شود. هر گاه‌ واژه‌ دوست‌ تنها در زبانی‌ خاص‌ و با تلفظی‌ معین‌ مدنظر باشد، آنگاه‌ با تعریف‌ دوست‌، به‌ مثابه‌ یک‌ نشانه‌ روبرو هستیم‌. همچون‌ واژه‌ دوست‌ که‌ «گاندالف‌» جادوگر به‌ کار می‌برد و دروازه‌ سرزمین‌ موریا باز نمی‌شود و تنها واژه‌ «ملون‌»، یعنی‌ تلفظ دوست‌ در زبان‌ جن‌ها موجب‌ گشودن‌ خودکار درب‌ موریا می‌گردد. در آنجا واژه‌ دوستی‌ با تلفظ ملون‌، نشانه‌ای‌ است‌ که‌ می‌خواهد به‌ گونه‌ای‌ جادویی‌، دروازه‌ موریا را باز کند. زیرا در اینجا تأکید فیلم ‌بر نشانی‌ جادویی‌ است‌، نه‌ بار معنایی‌ آن‌. هر گاه‌ فعل‌ یا گفتاری‌ ارائه‌ شود که‌ حکایت‌ از دوستی‌ کند، با “موضوع دوستی”‌ مواجه‌ایم‌. همچون‌ همراه‌ شدن‌ دوستان‌ فرودو با او، که‌ موضوع‌ دوستی‌ را معرفی‌ می‌کند. هر گاه‌ فعل‌ یارفتاری‌ که‌ حکایت‌ از دوستی‌ دارد به‌ بارزترین‌ جلوه‌ دوستی‌ عطف‌ کند، یک‌ “نماد” را تعریف‌ می‌کند. به‌ مانند درآغوش‌ کشیدن‌ صمیمانه‌ افراد در ارباب‌ حلقه‌ها. اما هر گاه‌ واژه‌ یا هر نشانه‌ دیگری‌ که‌ برای‌ تعریف‌ دوستی‌ در ذهن‌ پیش‌کش‌ می‌شود، بدون‌ تأکیدی‌ بر فرم‌ یا تلفظی‌ معین‌ به‌ تعریف‌ عام‌ آن‌ در زبانهای‌ مختلف‌ نظر دارد، به‌ طوری‌ که‌ از طریق‌ ارتباط نشانه‌ها، گفتارها یا رفتارهای‌ مختلف‌، منتزع‌ و تعریف‌پذیر می‌شود، “معنایی” ارائه‌ شده‌ است‌. همچون‌ همان‌ واژه‌ دوستی‌ در ارباب‌ حلقه‌ها که‌ از تعاملات‌ مکرر و همراهی‌ و خطر کردن‌ شخصیتهای‌ دور و بر فرودو منتزع‌ شده‌ و تحقق‌ می‌یابد که‌ معنای‌ دوستی‌ را یدک‌ می‌کشد. نکته‌ اینجاست‌ واژه‌ ملون‌ که‌ باید دروازه‌ موریا را تنها به‌ روی ‌دوستان‌ باز کند، به‌ روی‌ اشخاصی‌ که‌ دوست‌ نبوده‌اند نیز باز شده‌ است‌، و تلفظ ملون‌ توسط دشمنان‌، آنها را به‌ درون ‌سرزمین‌ موریا راه‌ داده‌ است‌ و از این‌ روی‌ معدن‌ را به‌ آرامگاه‌ ساکنین‌ موریا بدل‌ ساخته‌ است‌! زیرا ملون‌(دوستی‌) نشانه‌ای‌ است‌ که‌ تا سطح‌ معنای‌ دوستی‌ ارتقاء نیافته‌ است‌ و بارزترین‌ نمونه‌ تمایز مهم‌ یک‌ نشانه‌ با یک‌ معنا را در این‌ تجربه‌ در اختیار مخاطبان‌ قرار داده‌ است‌ که‌ تاوانش‌ را ساکنان‌ موریا پس‌ داده‌اند!؟

قدرت‌ اثیری‌

در ارباب‌ حلقه‌ها، نه‌ حلقه‌ وجود دارند که‌ هر یک‌ نشانه‌ قدرتی‌ هستند. حلقه‌ دهم‌ همان‌ ارباب‌ حلقه‌هاست‌، که‌ نشانه ‌قدرت‌ مطلق‌ است‌. عدد نه‌ نشانه‌ای‌ است‌ که‌ با اضافه‌ شدن‌ ارباب‌ حلقه‌ها، عدد ده‌ را پدید می‌آورد که‌ نشان‌ از تکمیل ‌آنها دارد. در حقیقت‌ حلقه‌ دهم‌، قدرت‌ تسلط بر دیگران‌ را تکمیل‌ می‌کند. در ارباب‌ حلقه‌ها هر کسی‌ ارباب‌ حلقه‌ها را تصاحب‌ کرده‌ و از آن‌ استفاده‌ نماید، قدرتی‌ مطلق‌ در جهان‌ خواهد یافت‌. کنده‌ بودن‌ واژه‌ ارباب‌ بر حلقه‌ و این‌ که‌ آن‌ برحلقه‌های‌ دیگر حکومت‌ می‌کند، استعاره‌ای‌ است‌ بر آن‌ قدرت‌ مطلق‌. به‌ همین‌ سبب‌ با آتش‌ کوه‌ سرنوشت‌ ساخته ‌شده‌ است‌. زیرا قدرت‌ مطلق‌ است‌ که‌ توانایی‌ تعیین‌ سرنوشت‌ و تقدیر را خواهد داشت‌، وگرنه‌ سرنوشت‌ هیچ ‌موجودی‌ در دستان‌ دیگری‌ نخواهد بود! قدرت‌ به‌ این‌ جهت‌ موضوع‌ محوری‌ ارباب‌ حلقه‌هاست‌ که‌ موضوع‌ اصلی‌جادوست‌. در هر جادویی‌، مسئله‌ اصلی‌ این‌ است‌ که‌ با فرا گرفتن‌ رموز هستی‌، توانایی‌هایی‌ بیابیم‌ تا بر سرنوشت‌ و تقدیر خود و دیگران‌ تسلط یابیم‌. جادو بدنبال‌ آن‌ است‌ تا مواهب‌ طبیعی‌ را یا افزایش‌ داده‌ یا در زمانی‌ خاص‌ تحقق ‌بخشد; همچون‌ باراندن‌ نزولات‌ آسمانی‌ یا افزایش‌ محصول‌ و نظایر آنها. یا بیماران‌ را شفاء داده‌ و رفع‌ بلایا و حوادث‌ ناگور کند، و به‌ طور کلی‌ یک‌ جادوگر آرزوی‌ آن‌ را دارد تا به‌ کمک‌ جادو به‌ رازهای‌ سرنوشت‌ و تقدیری‌ که‌ به‌ شکلی‌ طبیعی‌ در هستی‌ تحقق‌ می‌یابد، پی‌ برده‌ و عنان‌ اختیار آنها را به‌ چنگ‌ آورده‌ و از این‌ طریق‌ قدرت‌ مطلق‌ تقدیر و زندگی ‌گردد. اما نکته‌ جالب‌ در این‌ است‌ که‌ ارباب‌ حلقه‌ها فیلمی‌ است‌ در مورد جادو، ولی‌ اصلی‌ترین‌ موضوع‌ جادو را که‌قدرت‌ مطلق‌ است‌، نفی‌ می‌کند!

حلقه‌ در فیلم‌ مشخصاً یک‌ نشانه‌ است‌. قراردادی‌ که‌ می‌توانست‌ نشانه‌ دیگری‌ نیز جایگزینش‌ گردد! نیروهای‌ خیر و شری‌ که‌ در ارباب‌ حلقه‌ها در حال‌ مبارزه‌ هستند، هر یک‌ بدنبال‌ تصاحب‌ حلقه‌اند. «سارون‌» ارباب‌ نیروهای‌ شر، حلقه‌را ساخته‌ است‌ و آن‌ تأکیدی‌ دیگر بر این‌ نکته‌ دارد که‌ قدرت‌ مطلق‌، از ماهیت‌ ذاتی‌ شر برخوردارست‌. نیروهای‌ شر که‌در فیلم‌ استعاره‌ای‌ از دنیای‌ تاریکی‌ بوده‌ و سایه‌ها آنان‌ را معرفی‌ می‌کنند، می‌خواهند به‌ کمک‌ حلقه‌، قدرت‌ تسلط بردیگران‌ را بیابند و به‌ همین‌ سبب‌ نیروهای‌ خیر درصددند تا مانع‌ از تصاحب‌ حلقه‌ توسط آنان‌ شوند. ولی‌ نکته‌ بسیار مهم‌ و اساسی‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از نیروهای‌ خیر نمی‌بایست‌ از حلقه‌ استفاده‌ کنند!؟ چنین‌ تأویلی‌ در فیلم‌ به‌گونه‌ای‌ کم‌نظیر می‌رساند که‌ تصاحب‌ قدرت‌ مطلق‌ توسط هر نیرویی‌ حتی‌ نیروهای‌ خیر، موجب‌ نقض‌ غرض‌ می‌گردد! از مبارزان‌ دلیری‌ که‌ به‌ هابیتها کمک‌ می‌کنند تا نیروهای‌ نیک‌ دیگر که‌ جملگی‌ به‌ دنیای‌ روشنایی‌ و نور تعلق‌ دارند، هرگز نباید از حلقه‌ استفاده‌ کنند. چرا که‌ قدرت‌ مطلق‌ است‌ که‌ باید نابود شود، از این‌ روی‌ هر شخصی‌، تا هنگامی‌ در زمره‌ مبارزان‌ نیک‌ خواهد بود که‌ از آن‌ استفاده‌ نکند. چنین‌ تأویلی‌ در آثار کهن‌ کاملا تازگی‌ دارد. نیروهای‌ خیر و شری‌ که‌ در افسانه‌ها، داستانها و روایات‌ کهن‌ در حال‌ مبارزه‌ هستند، عمدتاً مشروعیت‌ خود را از نفس‌ متفاوت‌ اعمالشان‌ در طی‌ مبارزه‌ نمی‌گیرند، بلکه‌ آنها معمولا با نمادها و ظاهری‌ متفاوت‌ (در سینما به‌ سبب‌ اهمیت‌ تصاویر بر این‌ وجوه‌ بیشتر تأکید می‌شود) از هم‌ تفکیک‌ می‌شوند و دریافت‌ برچسب‌های‌ متمایز خیر و شر کافی‌ است‌ تا مشروعیت‌ یکی‌ را در مقابل‌ دیگری‌ تعریف‌ کند! آن‌ در بخشی‌ دیگر از فیلم‌ نیز هویدا می‌شود. جایی‌ در ارباب‌ حلقه‌ها که‌ «سارومن»‌، جادوگری‌ که‌ تجلی‌ سارون‌ در وی‌ تحقق‌ می‌یابد، با جامه‌ای‌ سفید نشان‌ داده‌ می‌شود، نوعی‌ کلیشه شکنی‌ است‌. با چنین‌ معکوس‌ سازی‌ای‌ ارباب‌ حلقه‌ از یک‌ طرف‌ نشان‌ می‌دهد که‌ کنش‌ها هستند که‌ هویتها را می‌سازند، نه ‌ظواهر و از سویی‌ دیگر اذعان‌ می‌دارد که‌ شر جایی‌ که‌ به‌ غایتش‌ می‌رسد، ممکن‌ است‌ بسیار فریبنده‌، خیر جلوه‌ کند!

در ارباب‌ حلقه‌ها، نیروهای‌ خیر مختلفی‌ را می‌بینیم‌ که‌ به‌ سبب‌ مبارزه‌ برای‌ حلقه‌، وسوسه‌ شده‌ و درصدند تا حلقه‌ را خود مالک‌ شوند، که‌ به‌ سرعت‌ از آن‌ منع‌ می‌شوند. در ادیان‌ اثیری‌ تمایز بین‌ نیروهای‌ نیک‌ و شر برحسب‌ ذات‌ آنهاست‌، در حالی‌ که‌ در ادیان‌ زمینی‌ هویت‌ متمایزشان‌ بر حسب‌ اعمال‌ و گزینش‌هاست‌ که‌ تعیین‌ می‌گردد.

در ارباب‌ حلقه‌ها نیز از نمادهایی‌ چون‌ آتش‌، سایه‌ها، ابرهای‌ سیاه‌، کلاغها و هیولاها برای‌ معرفی‌ دنیای‌ شر و پلیدی‌ استفاده‌ شده‌ و از روشنایی‌، نور، رودخانه‌، فرشتگان‌ برای‌ ارائه‌ دنیای‌ خیر و خوبی‌ بهره‌ برده‌ می‌شود. ولی‌ آن‌ به‌ معانی ‌خیر و شر عمق‌ نمی‌بخشد. نکته‌ برجسته‌ در تأویل‌ و معرفی‌ تمایز بین‌ دنیای‌ خیر و شر در ارباب‌ حلقه‌ها تنها در همان‌نفس‌ متفاوت‌ اعمالی‌ است‌ که‌ به‌ یکی‌ اجازه‌ بهره‌ بردن‌ از قدرت‌ مطلق‌ را داده‌ و به‌ دیگری‌ نمی‌دهد. اما برای‌ نیروهای‌خیر تنها یک‌ شرط جهت‌ استفاده‌ از حلقه‌ وجود دارد و آن‌ زمانی‌ است‌ که‌ حاملی‌ که‌ قصد نابودی‌ حلقه‌ را دارد، جان ‌خود را در خطر دیده‌ و برای‌ دفاع‌ از خویشتن‌ موقتاً از آن‌ استفاده‌ کند. در فیلم‌ استعاره‌ غیب‌ شدن‌ برای‌ معرفی ‌محافظت‌ از خطر بکار رفته‌ است‌. اما در شرایط دفاع‌ نیز وقتی‌ فرودو حلقه‌ را در دستان‌ خود می‌کند، پاره‌های‌ آتشی‌ را می‌بیند که‌ از هر سوی‌ حلقه‌ زبانه‌ می‌کشد و او را وادار می‌سازد به‌ سرعت‌ آن‌ را از انگشتش‌ بیرون‌ بکشد، تا تأکیدی‌ بر ماهیت‌ شر قدرت‌ داشته‌ باشد. هنگامی‌ که‌ کسی‌ از حلقه‌ استفاده‌ برد، نیروهای‌ شر متوجه‌ شده‌ و بسویش‌ می‌آیند. آن کنایه‌ای‌ است‌ که‌ می‌رساند، نیروهای‌ شر از هر سوی‌ به‌ سمت‌ ارباب‌ قدرت‌ کشیده‌ می‌شوند و با تجلی‌اش‌ در هر کجا بدان‌ میل‌ می‌کنند. حلقه‌ توسط هیچ‌ یک‌ از کسانی‌ که‌ بدان‌ علاقه‌ دارند، حمل‌ نمی‌شود، بلکه‌ تنها توسط فرودو، هابیتی‌ حمل‌ می‌گردد که‌ هیچ‌ علاقه‌ای‌ به‌ آن‌ ندارد. چنان‌ که‌ فرودو آرزو می‌کند: «ای‌ کاش‌ حلقه‌ هرگز پیش‌ من‌ نبود»، و دقیقاً به‌همین‌ سبب‌، اوست‌ که‌ مسئول‌ حملش‌ می‌گردد، تا مبادا در پی‌ کسب‌ قدرت‌ مطلق‌ از طریق‌ آن‌ باشد، و آن‌ را به‌ جایی ‌برد که‌ نابودش‌ سازند. هابیتها نشانه‌ موجوداتی‌ ضعیف‌ و غیرخارق‌ العاده‌اند که‌ در فیلم‌ گزینش‌ آنان‌ برای‌ حمل‌ حلقه‌، به‌ تضاد ماهیتشان‌ با قدرت‌ برمی‌گردد. در صحنه‌هایی‌ که‌ برخی‌ از مبارزان‌ نیک‌ به‌ محض‌ این‌ که‌ به‌ حلقه‌ نزدیک‌ می‌شوند، چهره‌ای‌ شیطانی‌ به‌ خود می‌گیرند، کنایه‌ بر وسوسه‌ای‌ دارند که‌ در وجود هر کسی‌ نهفته‌ است‌ تا قدرتی ‌مطلق‌ به‌ چنگ‌ آورد. در جایی‌ که‌ بانویی‌ سفیدپوش‌، روشنایی‌ آب‌ را بر لب‌ حوضی‌، آینه‌ای‌ می‌سازد تا فرودو خود رادر آن‌ ببیند، بر خودنگری‌ و درونگری‌ نظر دارد. حقایقی‌ که‌ در بسیاری‌ موارد، حتی‌ تصورش‌ را نیز نمی‌کردیم‌، در برخورد صمیمانه‌ با “خود شخصیتمان”‌ بر ما آشکار می‌گردد. همان‌ گونه‌ که‌ او به‌ فرودو می‌گوید: «تعجب‌ می‌کنی‌، اگرچشمهایم‌ را ببینی‌». او، همان‌ “خود” وجود هرکس‌ است‌ که‌ چون‌ از چهره‌ او خویشتن‌ را بنگریم‌، صمیمانه‌ترین‌ و حقیقی‌ترین‌ تمایلات‌ درونی‌ خویش‌ را چون‌ آیینه‌ای‌ شفاف‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ می‌بینیم‌. وقتی‌ او به‌ حلقه‌ای‌ که‌ در نزد فرودوست‌ نزدیک‌ می‌شود، اذعان‌ می‌دارد انکار نمی‌کند که‌ بسیار مایل‌ است‌ تا حلقه‌ را به‌ چنگ‌ آورد! آن‌ به‌ تمایل ‌درونی‌ هرکس‌ در مواجه‌ صمیمانه‌ به‌ درون‌ خود اشاره‌ می‌کند و هنگامی‌ که‌ دستانش‌ به‌ حلقه‌ نزدیک‌ می‌شود، آن‌ روح ‌فرشته‌گونه‌ از درون‌، تجلی‌ای‌ شر به‌ خود می‌گیرد، که‌ تأکیدی‌ است‌ بر تمایلی‌ به‌ قدرت‌ مطلق‌ که‌ در درون‌ هر شخصی ‌هست‌ و از وجه‌ پلید شخصیت‌ برمی‌خیزد. ظهور آن‌ بانو در مرحله‌ای‌ از سفر فرودو به‌ دقت‌ منظور شده‌ تا برساند که‌برای‌ فائق‌ آمدن‌ بر قدرت‌ و تمایلات‌ تحریک‌ کننده‌ درونی‌اش‌، ناگزیر به‌ مواجه‌ درونی‌ با آن‌ بوده‌، و باید به‌ آن‌ از درون‌نگاه‌ کنیم‌، در حالی‌ که‌ پیش‌ از این‌، قدرت‌ را مشکلی‌ بیرونی‌ تصور می‌کردیم‌.

سفر اثیری‌

اما برای‌ نابودی‌ قدرت‌ مطلق‌ چرا می‌بایست‌ سفر کرد؟ زیرا برای‌ نیل‌ به‌ هر هدفی‌ نخست‌ می‌بایست‌ طرق‌ رسیدن‌ به‌آن‌ را دریافت‌. سفر در هر جستجوی‌ معنوی‌، نمادی‌ است‌ که‌ از یک‌ طرف‌ بدان‌ “جستجو” عطف‌ می‌کند و از طرف‌ دیگر به‌ راهی‌ اشاره‌ می‌برد که‌ آغاز و انجامش‌ یکی‌ نیست‌ و یک‌ رهرو معنوی‌ همچون‌ یک‌ مسافر در طی‌ سفر، تجاربی ‌را طی‌ مسیر کسب‌ می‌کند که‌ بدون‌ آنها نیل‌ به‌ مقصود و هدف‌ برایش‌ غیرممکن‌ است‌. در هر سفر معنوی‌، جستجوی بیرونی‌ و متعاقب‌ آن‌، تجربه‌ بیرونی‌، به‌ جستجوی‌ درونی‌ و بلوغ‌ و تکوین‌ درونی‌ بدل‌ می‌شود. در ارباب‌ حلقه‌ها نیز چنین‌ است‌. فرودو برای‌ از بین‌ بردن‌ میل‌ به‌ قدرت‌ مطلق‌ در درون‌، ناگزیر به‌ تنها سفر کردن‌ است‌. به‌ همین‌ سبب‌ است‌که‌ بانوی‌ سفیدپوش‌ به‌ فرودو می‌گوید، زمانی‌ می‌رسد که‌ می‌بایست‌ بقیه‌ راه‌ را تنها سفر کند!؟ تا تأکیدی‌ بر وجه‌ درونی ‌قدرت‌ و مواجه‌ درونی‌ و صمیمانه‌ هر شخص‌ با آن‌ و حل‌ نمودنش‌ در شخصیت‌ هر فرد داشته‌ باشد. استعاره‌ دیگری‌ که‌ نابودی‌ حلقه‌ را با هیچ‌ چیزی‌ مقدور نمی‌داند، مگر در دهانه‌ آتشفشانی‌ که‌ در آنجا پدید آمده‌ است‌، حکایت‌ از همان‌ ماهیت‌ درونی‌، نهانی‌ و ناخودآگاهی‌ میل‌ به‌ قدرت‌ دارد که‌ تنها با رجعت‌ به‌ منشأش‌، یعنی‌ آتشفشان‌ ناخودآگاه‌است‌ که‌ مهار شدنی‌ است‌!

مبارزین‌ اثیری‌

اما پیش‌ از آن‌ که‌ فرودو تنها سفر کند برای‌ تحقق‌ سفر بیرونی‌، که‌ نابودی‌ قدرت‌ مطلق‌ را مقصد خویش‌ ساخته‌ است‌، ناگزیر از یاری‌ دیگران‌ است‌ و به‌ تنهایی‌، نه‌ او و نه‌ هیچ‌ کس‌ دیگر نمی‌توانند، آن‌ هدف‌ را تحقق‌ بخشند. نخست ‌مبارزانی‌ که‌ در مقابل‌ نیروهای‌ شر از او محافظت‌ کنند. آراگورن‌ جنگل‌بان‌، یکی‌ از آن‌ مبارزین‌ است‌. جنگل‌ در آنجا، نماد ناخودآگاهی‌ است‌ و محافظت‌ از آن‌، استعاره‌ای‌ از پاسداری‌ از امیال‌ خیر در مقابل‌ امیال‌ شر در ناخودآگاه‌. جنگل ‌و کوهستان‌ در افسانه‌ها، نمادهایی‌ از ناخودآگاه‌اند، زیرا هر دو نظر به‌ اعماق‌ دارند، همان‌طور که‌ ناخودآگاه‌ در درونی‌ترین‌ ابعاد وجود انسان‌ ریشه‌ دارد. آراگورن‌ چنان‌ که‌ ارباب‌ حلقه‌ها معرفی‌ می‌کند، برگزیده‌ای‌ آرمانی‌ است‌ که‌اتحاد مبارزان‌ و رهروان‌ را نیز محقق‌ می‌سازد. اما نیروهای‌ نیک‌ در ناخودآگاهی‌، مبارز و نگهبانی‌ دیگر نیز دارند که‌عمدتاً دیگران‌ نمی‌شناسند. آرون‌، نه‌ زنی‌ زمینی‌، بل‌ زنی‌ اثیری‌ است‌ که‌ نماد آن‌ مبارز است‌. آرون‌ آن‌ زن‌ آرمانی‌ است‌.هنگامی‌ که‌ فرودو و هر رهرویی‌ دیگر در این‌ مسیر از پلیدی‌، زخمی‌ به‌ خود بگیرند، ممکن‌ است‌، همان‌ ضربه‌ موجب ‌سقوط شان‌ در دنیای‌ سایه‌ها و تاریکی‌ گردد. پس‌ آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ تنها زن‌ مبارز آرمانی‌ است‌ که‌ می‌تواند زخمهای‌ مسافران‌ را التیام‌ بخشد، همان‌ طور که‌ به‌ فرودو کمک‌ کرد تا از دنیای‌ سایه‌ها به‌ دنیای‌ نور و روشنایی‌ باز گردد. به‌ بیان ‌دیگر، زن‌ اثیری‌، دیگر محافظ خواستها و امیال‌ خیر در ناخودآگاهی‌ است‌ که‌ با نقشی‌ مادرانه‌، زخمها را شفاء بخشیده‌و ادامه‌ سفر را ممکن‌ می‌سازد. به‌ همین‌ سبب‌ است‌ تنها وقتی‌ که‌ آرون‌ از صمیم‌ قلب‌ می‌خواهد تا تمامی‌ موهبتهای‌ ارزانی‌ شده‌ به‌ خود را به‌ فرودو ببخشد و از این‌ طریق‌، آن‌ نقش‌ فداکارانه‌ و مادرانه‌ زن‌ اثیری‌ را معرفی‌ می‌کند، مسافر شفاء می‌یابد. وقتی‌ که‌ آرون‌ می‌گوید: «اگر بتوانم‌ از رودخانه‌ رد شوم‌، قدرت‌ مردم‌ من‌ اونو (فرودو را) حفظ می‌کنه»، کنایه‌ای‌ از آن‌ است‌ که‌ یک‌ رهروی‌ نور نخست‌ باید از دنیای‌ سایه‌ها دور شود و با گذر از رودخانه‌ به‌ دنیای‌ روشنایی‌ وخیر برسد تا بتواند شفاء یابد. تبدیل‌ آبهای‌ پرخروش‌ رودخانه‌ به‌ تصویر سپاهی‌ سواره‌ که‌ نیروهای‌ پلید را با خودشسته‌ و می‌برد، استعاره‌های‌ چشم‌نواز دیگری‌ بر مبارزه‌ نیکی‌ و پلیدی‌ و هویت‌ مبارز زن‌ اثیری‌ در ارباب‌ حلقه‌هاست‌. ولی‌ آرون‌ علاوه‌ بر فرودو، مرد اثیری‌ (آراگورن‌) را نیز در طی‌ مسیر برانگیخته‌ ساخته‌ و همراهی‌ می‌کند. در بخشهایی‌که‌ دیالوگ‌ بین‌ آن‌ دو برقرار می‌شود، جایگاه‌، تأثیر و نقش‌ هر یک‌ به‌ خوبی‌ عیان‌ می‌شود. آرون‌ از آراگورن‌ می‌پرسد: «چرا از گذشته‌ می‌ترسی‌». ترسی‌ که‌ در مرد اثیری‌ از ماهیت‌ جنسیتش‌ برمی‌خیزد و زن‌ اثیری‌ از آن‌ نقطه‌ ضعف‌ نمی‌رنجد. آراگورن‌ با اشاره‌ به‌ نقطه‌ ضعف‌ مشابه‌ پدرش‌، بر همان‌ ضعف‌ میل‌ به‌ قدرت‌ در جنس‌ مرد نظر دارد. اما آرون‌ به‌ او نوید می‌دهد که‌ «زمان‌ تو نیز فرا خواهد رسید و تو با همان‌ شیطان‌ روبرو شده‌ و اونو شکست‌ میدی‌». مرد اثیری‌ تنها با این‌ نویدها و دلبستگی‌های‌ زن‌ اثیری‌ است‌ که‌ برانگیخته‌ شده‌ و توانایی‌ ادامه‌ مبارزه‌ را می‌یابد، وگرنه‌ همچون‌ آراگورن‌، در مرحله‌ای‌ از مبارزه‌ منصرف‌ می‌شود و آرون‌ به‌ او می‌گوید که‌ دوستش‌ دارد و تا زمانی‌ که‌ زنده‌ است‌، حاضر است ‌زندگی‌ خود را با او قسمت‌ کند: «با این‌ دنیا روبرو شویم‌. این‌ انتخاب‌ من‌ است‌، من‌ یک‌ زندگی‌ خطرناک‌ را انتخاب‌ کردم‌». تنها زن‌ و مرد آرمانی‌ و اثیری‌ خواهند بود که‌ تهییج‌ اولیه‌ هر حرکت‌ و تغییری‌ را خلق‌ خواهند نمود و از زن‌ و مردزمینی‌، چنان‌ کاری‌ ساخته‌ نیست‌!

سقوط اثیری‌

گاندالف‌ جادوگر، در سفری‌ که‌ برای‌ نابودی‌ قدرت‌ مطلق‌ صورت‌ می‌گیرد، جایی‌ در میانه‌ راه‌ با آتش‌ ادون‌ مواجه ‌می‌شود. در اینجا آتش‌ ادون‌ نماد قدرت‌ در عرصه‌ جادوگری‌ است‌. به‌ بیان‌ دیگر آن‌ تجلی‌ قدرت‌ در تجارب‌ جادوگری ‌است‌. گاندالف‌ آن‌ را به‌ درون‌ دنیای‌ سایه‌ها ساقط می‌کند، ولی‌ جای‌ تعجب‌ است‌ که‌ خود نیز با آتشی‌ که‌ وجه‌ شر و قدرت‌ طلب‌ (به‌ سبب‌ تجلی‌ آن‌ آتش‌ به‌ شکل‌ هیولایی‌ پرهیبت‌) را به‌ همراه‌ دارد، مدفون‌ می‌گردد! چرا که‌ گاندالف‌ نشانی‌ از تاریکی‌ را با خود داشت‌! ارباب‌ حلقه‌ها درصدد است‌ تا بگوید که‌ در این‌ راه‌ اندک‌ روحی‌ مقتدرانه‌ نیز یارای‌ به‌پایان‌ رسیدن‌ آن‌ سفر نیست‌، پس‌ هر جادوگری‌، چون‌ نفس‌ ماهیتش‌ بدست‌ آوردن‌ قدرت‌ است‌، ناگزیر از ادامه‌ راه‌ باز می‌ماند. اما چنین‌ محتوایی‌ در ارباب‌ حلقه‌ها دارای‌ نقصی‌ است‌. اگر ارباب‌ حلقه‌ها در طی‌ فیلم‌، به‌ دقت‌ نیکی‌ و پلیدی ‌را از هم‌ متمایز می‌ساخت‌ (که‌ در آن‌ صورت‌ تأویلی‌ سطحی‌تر از آن‌ ارائه‌ می‌داد) آنگاه‌ می‌توانست‌ با سقوط گاندالف ‌جادوگر در میانه‌ راه‌ مدعی‌ شود که‌ تنها کسانی‌ قادر به‌ پایان‌ بردن‌ سفر هستند که‌ کاملا از قدرت‌ یا هر صفت‌ پلید دیگری‌ پالایش‌ شده‌ باشند. ولی‌ وقتی‌ ارباب‌ حلقه‌ها با تأویلی‌ عمیق‌ نشان‌ می‌دهد که‌ هیچ‌ کس‌ از میل‌ به‌ قدرت‌ و جاه‌طلبی‌ مبرا نیست‌، آنگاه‌ ماندن‌ جادوگر در میانه‌ راه‌ با تناقض‌ و عدم‌ همخوانی‌ مواجه‌ می‌شود! در اینجا مشخصاً می‌توان‌ استنتاج‌ کرد که‌ فیلم‌ یا هر اثری‌، با هر تأویلی‌ امکان‌ قضاوت‌ در مورد خود را فراهم‌ می‌آورد. هر تأویل‌ به‌صرف‌ بیان‌، تعریف‌ خود را تبیین‌ نمی‌کند، بلکه‌ آن‌ تنها آغازی‌ است‌ برای‌ سنجش‌ و محک‌ تأویلش‌ که‌ تا چه‌ حد نسبت ‌به‌ آنچه‌ که‌ مدعی‌اش‌ است‌، وفادار بوده‌ و مهمتر از آن‌، تا چه‌ اندازه‌ از “خودآگاهی‌” نسبت‌ به‌ حوزه‌ تأویل‌ خویش‌ برخوردارست‌!؟ چنان‌ که‌ در تأویل‌ ارباب‌ حلقها از سقوط گاندالف‌ به‌ دنیای‌ سایه‌ها دیدیم‌.

ضعفهای‌ اثیری‌

حلقه‌ هنگامی‌ که‌ بوسیله‌ موجودی‌ به‌ نام‌ گالوم‌ به‌ اعماق‌ جنگلها برده‌ می‌شود، به‌ استعاره‌ای‌ نظر دارد، که‌ به‌ نهانی‌ ودرونی‌ شدن‌ آن‌ میل‌ به‌ قدرت‌ و از بین‌ نرفتن‌ آن‌ عطف‌ می‌کند. میل‌ به‌ قدرتی‌ که‌ در ناخودآگاهی‌ نهفته‌ شده‌ و می‌کوشد از آنجا به‌ دنیای‌ بیرون‌ نقب‌ زند. نشانه‌ای‌ به‌ نام‌ گالوم‌، بر معنایی‌ با تعریف‌ تمامی‌ ترسها و ضعفهای‌ درونی‌ نظر دارد. به‌بیان‌ دیگر، گالوم‌ مجموعه‌ تمامی‌ بیمها و ضعفهای‌ انسانی‌ است‌ و به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ حلقه‌ای‌ را که‌ نشانه‌ قدرت‌است‌ مالک‌ می‌شود، تا شاید بر ترسهای‌ خود فائق‌ آید. ولی‌ هرگز کاملا بدان‌ توفیق‌ نمی‌یابد، زیرا ماهیت‌ نفسش‌ درتضاد با اوست‌ و ترس‌ و ناتوانی‌ به‌ همین‌ سبب‌ بدنبال‌ قدرت‌ است‌. شکنجه‌ شدن‌ گالوم‌ به‌ وسیله‌ نیروهای‌ شر نیز اشاره‌به‌ نقاط ضعفی‌ در ناخوداگاه‌ انسان‌ دارد که‌ انسان‌ برای‌ فائق‌ آمدن‌ بر آنها به‌ شر و پلیدی‌ رضایت‌ داده‌ و تسلیم‌شان ‌می‌شود، همان‌ طوری‌ که‌ گالوم‌ مجبور شد. در ارباب‌ حلقه‌ها، گالوم‌ از خویشتن‌ متنفر است‌، زیرا بیم‌ و ناتوانی‌ در ناخودآگاهی‌ از ماهیتشان‌ بیزارند و گالوم‌ در پی‌ قدرت‌ است‌ و حلقه‌ را به‌ چنگ‌ می‌آورد، چون‌ تنها دلیل‌ موجه‌ استفاده‌از قدرت‌، فائق‌ آمدن‌ بر ترس‌ و ضعف‌ درون‌ است‌. با از بین‌ رفتن‌ آنها پاره‌ای‌ از ترس‌ و تشویشهای‌ درون‌ از بین‌ می‌رود، به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ گاندالف‌ به‌ فرودو می‌گوید، «بعضی‌ از آنها لایق‌ مردن‌ هستن‌». ولی‌ آنها هرگز برای‌ همیشه‌ از ناخودآگاهی‌ پاک‌ نخواهند شد. اما چگونه‌ باید با وجود برخورداری‌ از آن‌ از پناه‌ بردن‌ به‌ قدرت‌ اجتناب‌ کرد؟ زمانی ‌می‌رسد که‌ گالوم‌ دیگر نباید برای‌ برطرف‌ نمودن‌ ضعفش‌ از حربه‌ قدرت‌ استفاده‌ کند و آن‌ هنگامی‌ است‌ که‌ بیاموزد، حتی‌ چیزی‌ ناتوان‌تر از انسان‌ نیز می‌تواند در لحظاتی‌ (نه‌ همواره‌، زیرا در آن‌ صورت‌ به‌ قدرت‌ مطلق‌ بدل‌ می‌شود) سرنوشت‌ خود و دیگران‌ تغییر داده‌ یا بیافریند. به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ جادوگر به‌ فرودو می‌گوید او باید گالوم‌ را آزاد کند. زیرا فرودو که‌ هابیتی‌ ضعیف‌ است‌ در طی‌ سفر می‌خواهد ثابت‌ کند تا قدرت‌، ابزاری‌ پلید است‌ که‌ در نهایت‌ می‌بایست‌ نابود شود و نه‌ هیچ‌ یک‌ از قهرمانان‌ دلیر، بلکه‌ موجود ضعیفی‌ چون‌ او چنان‌ تقدیری‌ را رقم‌ می‌زند! همان‌طور که‌ “خود” وجود فرودو (بانوی‌ سفیدپوش‌) به‌ او می‌گوید: «حتی‌ ضعیف‌ترین‌ انسانها هم‌ می‌تونه‌ مسیر آینده‌ رو عوض‌کنه‌».

بورومیر، جنگجوی‌ دیگری‌ است‌ که‌ نمونه‌ای‌ ناقص‌ از آراگورن‌ به‌ شمار می‌رود. او برخلاف‌ آراگورن‌ در مقابل‌ وسوسه ‌قدرت‌ تاب‌ نمی‌آورد. او با تجلی‌ دیگری‌ از قدرت‌ مواجه‌ می‌شود. آنچه‌ بورومیر با آن‌ روبروست‌، نیاز به‌ قدرتی‌ است‌ که‌ برای‌ مردم‌ و سرزمین‌ شکست‌ خورده‌اش‌ حیاتی‌ می‌بیند. ضرورتی‌ دیگری‌ که‌ می‌تواند موجب‌ شود پناه‌ بردن‌ به‌قدرت‌ مطلق‌ برای‌ تسلط بر اوضاع‌ و تحقق‌ سرافرازی‌، ابزاری‌ مناسب‌ جلوه‌ کند. اما آراگورن‌ موفق‌ می‌شود که‌ بر این‌ خواست‌ درونی‌اش‌ مسلط شود. از همین‌ روی‌ است‌ که‌ او وارث‌ مردم‌ و سرزمین‌ بورومیر می‌شود.

تناقضات‌ اثیری‌

ارباب‌ حلقه‌ها آگاهانه‌ بسیاری‌ از ماهیتها و جلوه‌های‌ پدیده‌ها را متناقض‌ جلوه‌ می‌دهد. زیرا به‌ خوبی‌ آگاه‌ است‌ که‌بسیاری‌ از آنها به‌ ناخودآگاه‌ تعلق‌ دارند، که‌ طبعاً در بسیاری‌ از موارد متناقض‌ است‌. اما هنگامی‌ آن‌ تناقض‌آفرینی‌ صحیح‌ خواهد بود که‌ به‌ حوزه‌ ناخودآگاهی‌ احساسات‌، حالات‌ یا منطق‌ شخصیتهایی‌ که‌ از آن‌ سخن‌ می‌گوییم‌، تعلق‌داشته‌ باشد! ولی‌ وقتی‌ به‌ تشریح‌ و تفسیر احساسات‌ یا منطق‌های‌ اشخاص‌ در ناخودآگاهی‌ می‌پردازیم‌، همان ‌تناقض‌ها در تشریح‌ ما باید برطرف‌ شوند و تنها در آن‌ صورت‌ خواهد بود که‌ تشریح‌ شده‌اند و گرنه‌، همان‌ گونه‌ گنگ‌ و متناقض‌ باقی‌ می‌مانند. به‌ بیان‌ دیگر، چون‌ درصدد باشیم‌، احساسات‌ و عواطف‌ ناخودآگاه‌ را تفسیر و تأویلی‌ نظری ‌و منطقی‌ کنیم‌، دیگر نمی‌توانیم‌ مشروعیت‌ تناقضات‌ را بپذیریم‌، چرا که‌ اصلاً به‌ سبب‌ رفع‌ تناقضات‌ است‌ که‌ آنها رااز احساسات‌ ناخودآگاه‌ به‌ منطق‌ خودآگاه‌ بدل‌ می‌سازیم‌. در ارباب‌ حلقه‌ها، گالوم‌ را می‌بینیم‌ که‌ هم‌ از خود متنفر است‌ و هم‌ مثل‌ هر کسی‌ خود را دوست‌ دارد و به‌ همین‌ سبب‌ حلقه‌ را برای‌ خویش‌ می‌خواهد. همان‌ طور که‌ گاندالف ‌می‌گوید گالوم‌ همچون‌ خودش‌، هم‌ از حلقه‌ متنفر است‌ و هم‌ آن‌ را دوست‌ داشته‌ و بدنبالش‌ می‌آید. بانوی‌ سفیدپوشی ‌که‌ نماد خود درون‌ هر کسی‌ است‌، از یک‌ طرف‌ می‌گوید که‌ اگر حلقه‌ را به‌ چنگ‌ آوری‌، «در تاریکی‌ اون‌ تو یک‌ ملکه‌خواهی‌ داشت‌» و دقیقاً در لحظه‌ پس‌ از آن‌، ندایی‌ متناقض‌ با آن‌ از درون‌ می‌گوید «نه‌ تاریکی‌، بلکه‌ در ذکاوت‌ و جلال‌یک‌ ارباب‌»!؟ چرا که‌ از نگاه‌ و تأویل‌ خیر، به‌ چنگ‌ آوردن‌ قدرت‌ مطلق‌، سقوط در تاریکی‌ است‌، ولی‌ از نگاه‌ و تأویل ‌شر، برتری‌ و شکوه‌ و جلال‌ است‌ و با رجوع‌ به‌ “خود”، فریاد هر دو را می‌توان‌ شنید. چنین‌ تناقضاتی‌ چون‌ به ‌احساسات‌ و منطقهای‌ متناقض‌ برخاسته‌ از ناخودآگاه‌ نظر دارند، بسیار دقیق‌ و مناسب‌ تعبیه‌ شده‌اند. ولی‌ تناقضاتی ‌چون‌ جا ماندن‌ گاندالف‌ در میانه‌ راه‌ با وجود اذعان‌ به‌ این‌ که‌ هیچ‌ کس‌ از وسوسه‌ قدرت‌ مبرا نیست‌، از نواقص‌ این‌ اثراست‌. تأویلی‌ که‌ مدعی‌ است‌: “او می‌بایست‌ به‌ دنیای‌ سایه‌ها سقوط کند چون‌ نشانی‌ از تاریکی‌ را با خود داشت”‌.

عصیان‌ اثیری‌

در انتهای‌ ارباب‌ حلقه‌ها، جایی‌ که‌ فرودو به‌ تنهایی‌ به‌ سوی‌ کوه‌ تقدیر سفر می‌کند، استعاره‌ زیبای‌ دیگری‌ است‌ بر آن‌ که ‌سرنوشت‌ و تقدیر زندگی‌ هر کسی‌ می‌بایست‌ در دستان‌ خودش‌ باشد تا علت‌ اساسی‌ شر بودن‌ قدرت‌ مطلق‌ و نابودی‌ارباب‌ حلقه‌ را به‌ رخ‌ بکشد. فرودو به‌ سوی‌ کوه‌ تقدیر خود رهسپار می‌شود تا سایه‌ قدرت‌ دیگری‌ را در کوه‌ سرنوشت‌ خودساخته‌اش‌ از بین‌ ببرد. اما او در راهی‌ که‌ می‌بایست‌ تنها سفر می‌کرد، «سام» خدمتکارش‌ را نیز با خود می‌برد. چراکه‌ می‌بیند او بدنبالش‌ آمده‌ و در آستانه‌ غرق‌ شدن‌ است‌!؟ تخطی‌ او از بابت‌ دیگرخواهی‌اش‌ است‌ که‌ البته‌ یکی‌ از توصیه‌های‌ سفر معنوی‌ را زیر پا می‌گذارد! جایی‌ که‌ او می‌بایست‌ تنها رهسپار می‌شد، خود را مسئول‌ دیگری‌ که‌ در رکابش‌ بود، می‌یابد!؟ پس‌ ارباب‌ حلقه‌ها تأویل‌ خود را تکمیل‌ می‌کند: “هر کس‌ در زندگی‌ و سرنوشت ‌خودساخته‌اش‌، مسئول‌ “خود” و “دیگرانی‌” است‌ که‌ زندگی‌شان‌ با او عجین‌ شده‌ است‌”.

پایان‌ اثیری‌

در حالی‌ که‌ فرودو و سام‌ به‌ سوی‌ کوه‌ سرنوشت‌ خویش‌ پیش‌ می‌روند تا میل‌ به‌ قدرت‌ خود را در آتش‌ ناخودآگاه‌وجودشان‌ ذوب‌ سازند، مبارزان‌ اثیری‌ به‌ نبرد بی‌امان‌ خود با نیروهای‌ شر ادامه‌ می‌دهند. گالوم‌، فرودو و سام‌ را طی ‌سفرشان‌ همراهی‌ می‌کند، زیرا ضفهای‌ انسانی‌ او را تا انتهای‌ این‌ راه‌، رها نمی‌کنند. گالوم‌ طی‌ مسیر دست‌ به‌ نیرنگی ‌می‌زند تا خواسته‌ همیشگی‌اش‌ را که‌ بدست‌ آوردن‌ حلقه‌ است‌، عملی‌ ساخته‌ باشد. نیرنگ‌ او کارگر می‌افتد و فرودو به‌ دوستش‌ سام‌ شک‌ می‌کند که‌ او می‌خواهد حلقه‌ را از چنگش‌ به‌ در آورد و از وی‌ می‌خواهد که‌ آنها را ترک‌ کرده‌ و برگردد. هنگامی‌ که‌ گالوم‌ و فرودو تنها می‌شوند، گالوم‌ در فرصتی‌ مناسب‌ به‌ فرودو حمله‌ می‌برد. در حالی‌ که‌ آنها به‌درگیری‌ مشغول‌اند، سام‌ متوجه‌ حیله‌ گالوم‌ می‌شود و با وجود این‌ که‌ تحقیر پیشین‌ فرودو را در پیش‌ روی‌ خود دارد، دلواپسی‌های‌ دوستش‌، او را رها نمی‌سازند و برای‌ کمک‌ به‌ فرودو باز می‌گردد و موفق‌ می‌شود او را نجات‌ دهد. هنگامی‌ که‌ به‌ دهانه‌ آتشفشان‌ درون‌ می‌رسند، ناخودآگاه‌ فرودو نیز همچون‌ هر کسی‌، او را وسوسه‌ تصاحب‌ قدرت می‌کند تا ارباب‌ حلقه‌ها تأکیدی‌ دیگر بر این‌ نکته‌ داشته‌ باشد: “هیچ‌ کس‌ از آن‌ میل‌ مبرا نیست‌”. اما با حفظ حلقه‌، ضعفهای‌ انسانی‌ بر فرودو حمله‌ می‌برند. فرودو ممکن‌ است‌ بابت‌ این‌ خواسته‌ خود، تاوان‌ سنگینی‌ پس‌ دهد. از دست‌ دادن‌ یک‌ انگشتش‌!؟ هرگز، نابودی‌ تمام‌ وجودش‌. فرودو با رها کردن‌ گالوم‌ و حلقه‌ به‌ درون‌ آتشفشان‌، در حقیقت ‌پارادوکس‌ “میل‌ به‌ قدرت‌” و “حضور ضعفهای‌ خود” را در آتشفشان‌ درون‌ رها می‌سازد. موازی‌ با آن‌، مبارزان‌ راه ‌روشنایی‌ نیز بر نیروهای‌ شر پیروز می‌شوند. آیا پیروزی‌ انسان‌ بر میل‌ به‌ قدرت‌ مطلق‌ در وجودش‌ پایان‌ یافته‌ است‌؟ در فیلم‌ ارباب‌ حلقه‌ها، چنین‌ است‌، ولی‌ در دنیای‌ اثیری‌ و زمینی‌، آن‌ نبرد همواره‌ بازآفرینی‌ خواهد شد.

ظهور فرااثیری‌

پس‌ از تاجگذاری‌ پادشاه‌ جدید (آراگورن‌)، او، ملکه‌ و همه‌ سلحشوران‌، بزرگان‌ و قهرمانان‌، به‌ هابیت‌ها تعظیم ‌می‌کنند. چرا که‌ آن‌ها توانستند بر نفس‌ خود برای‌ غلبه‌ بر احساسات‌ جاه‌طلبانه‌ قدرت‌ مطلق‌ غلبه‌ کنند. از این‌ روی ‌حتی‌ از قهرمانان‌ و سلحشوران‌ نیز برترند. برتری‌ای‌ که‌ به‌ سبب‌ تحقق‌ عملی‌ فروتنی‌ است‌. با چنین‌ مضمونی‌، فیلم‌ اساطیری‌ ارباب‌ حلقه‌ها از شانه‌های‌ قهرمانان‌ حماسی‌ فرود آمده‌ و بر جلوی‌ پای‌ فروتنانه‌ترین‌ احساسات‌ انسانی‌ زانو می‌زند. چنین‌ انتهایی‌ برای‌ فیلمی‌ که‌ بزرگترین‌ اثر سینمایی‌ اساطیری‌ و حماسی‌ تاریخ‌ سینما را یدک‌ می‌کشد، فروتنی ‌بزرگی‌ است‌. فیلم‌ ارباب‌ حلقه‌ها، نفس‌ این‌ پیام‌ را خود آن‌گونه‌ دریافته‌ است‌ که‌ به‌ بازآفرینی‌ آن‌ در انتهای‌ فیلم‌ مبادرت ‌می‌ورزد.

اینجاست‌ که‌ ارباب‌ حلقه‌ها با طمأنینه‌ و با صلابت‌ اعلام‌ می‌کند: باید بر “ابرانسان” چیره‌ شد. بزرگترین‌ قدرت‌ و کمال‌ شجاعت‌ در آن‌ است‌ که‌ بر ابرانسان‌ درون‌ پیروز شویم‌. “حیوان” و “ابرانسان‌”، امیالی‌ هستند که‌ برای‌ انسان‌ شدن ‌می‌بایست‌ بر آن‌ها چیره‌ شد. آرام‌ گرفتن‌ آن‌ها، ظهور “انسان‌” را اعلام‌ می‌کند.

نویسنده: دکتر كاوه‌ احمدی علی‌آبادی

منبع: وبلاگ دکتر كاوه‌ احمدی علی‌آبادی

مشكلات ساخت تریلوژی «ارباب حلقه ها»

شاید داستان تولید «ارباب حلقه ها» قابلیت تبدیل شدن به یك فیلم مجزا را داشته باشد! در ژوئن سال ۱۹۹۸، پیتر جكسون فكر نمی كرد بتواند رویای خود را مبنی بر ساخت سه گانه «ارباب حلقه ها» عملی كند.

اگر پیتر جكسون ناامید می شد؟!علاقمندان به سینمای فانتزی و ماجراجویی می توانند به زودی شاهد سومین و آخرین بخش ارباب حلقه ها، موسوم به «بازگشت پادشاه» باشند. هیچ كس درموفقیت عظیم تجاری این اثر شك ندارد، اما شاید جالب باشد كه بدانید «پیتر جكسون» كارگردان نیوزیلندی تبار این فیلم جاه طلبانه، در ابتدای راه خیلی زحمت كشید تا استودیو نیولاین را مجاب به سرمایه گذاری كند.

در واقع شاید داستان تولید «ارباب حلقه ها» قابلیت تبدیل شدن به یك فیلم مجزا را داشته باشد! در ژوئن سال ۱۹۹۸، پیتر جكسون فكر نمی كرد بتواند رویای خود را مبنی بر ساخت سه گانه «ارباب حلقه ها» عملی كند. در آن سال، «هاروی وینستن» یكی از مؤسسان كمپانی میراماكس حقوق ساخت این تریلوژی را به دست آورده بود و می خواست برای دو فیلم بودجه جمع كند، اما همان طور كه می دانید میراماكس بخشی از امپراتوری خسیس والت دیزنی است و به همین دلیل وینستن هر چه تلاش كرد نتوانست بودجه ای معادل با ۱۴۰ میلیون دلار جور كند. او از طرفداران پر و پا قرص پیتر جكسون بود و حتی یكی از فیلم های او تحت عنوان «موجودات آسمانی» (۱۹۹۴) را كه كاندیدای اسكار شده بود، عاشقانه دوست داشت. اما آدم كاسب مآبی بود و زیاد چانه می زد.

او دو هفته به جكسون مهلت داد تا برای ساختن «ارباب حلقه ها» استودیوی دیگری بیابد و در غیر این صورت به دنبال فیلم دیگر برود. در واقع وینستن قصد داشت پروژه را به كارگردان صرفه جو تری بسپارد. پیتر جكسون كه تحت فشار قرار گرفته بود، ۵۰ هزار دلار از جیب خودش خرج، و یك نوار تبلیغاتی ۳۵ دقیقه ای از «ارباب حلقه ها» تهیه كرد تا به استودیوهای هالیوود نشان دهد. در ضمن یكی از رفقای قدیمی او فیلم نامه پیشنهادی وی را به هشت كمپانی فیلم سازی هالیوود فرستاد، اما تنها یكی از آن ها جواب داد؛ نیولاین استودیو.

جسكون در این باره می گوید: «راستش را بخواهید باورم نمی شد نیولاین علاقمند به سرمایه گذاری باشد.» در هر حال جكسون عازم نیولاین شد تا با رییس این شركت دیدار كند. رییس به او گفت به جز سری فیلم های «آستین پاورز» و «ساعت شلوغی»، تهیه كنندگانش نتوانسته اند در خلق دیگر فیلم های پرفروش دنباله دار موفق باشند. او از جكسون انتظار معجزه داشت. جكسون هم كه خیال تسلیم شدن نداشت، نوار ۳۵ دقیقه ای اش را برای رییس پخش كرد و در طول نمایش به طور مستمر به صورت او زُل زد تا شاید نشانه هایی هر چند اندك مبنی بر علاقه مندی بیابد. پس از پایان نمایش، رییس پرسید: «این پروژه براساس سه كتاب اثر تالكین ساخته خواهد شد، مگر نه؟» جكسون پاسخ داد: «بله». رییس دوباره پرسید: «پس چرا می خواهی فقط دو تا فیلم بسازی؟ سه تاش كن!» جكسون كه از خوشحالی به لكنت زبان افتاده بود، در پوست خود نمی گنجید.

اما این تازه آغاز مشكلات بود. یك ماه طول كشید تا نیولاین بتواند حقوق قانونی اقتباس «ارباب حلقه ها» را از میراماكس بگیرد. نیولاین سپس دست به دامان پخش كنندگان بین المللی فیلم شد تا بلكه در پروژه سرمایه گذاری كنند. پخش كنندگان، ۶۰ درصد هزینه ها را تقبل كردند، به آن شرط كه در صورت موفقیت تجاری «ارباب حلقه ها» در بخشی از سود حاصله ناشی از اكران فیلم در كشور متبوعشان، فروش نسخه های DVD و پخش تلویزیونی سهیم شوند. در ضمن ۱۰ درصد بودجه نیز از طریق فروش حقوق «ارباب حلقه ها» به شركت های سازنده بازی رایانه ای و اسباب بازی تأمین شد. تضمین های مالیاتی كشور نیوزیلند هم تا حدودی چاره ساز شد، اما هیج كدام از این سرمایه گذاری ها جوابگوی هزینه های واقعاً سرسام آور تولید نبود.

نیولاین كه از همان ابتدا بودجه ای معادل با ۲۱۰ میلیون دلار برای هر سه فیلم كنار گذاشته بود، روحش هم خبر نداشت كه در نهایت باید ۳۲۰ میلیون دلار، آن هم بدون احتساب ۲۱۰ میلیون دلار هزینه تبلیغات و بازاریابی خرج كند. «مندل استرام» یكی از كله گنده های نیولاین و از ناظران مالی تریلوژی «ارباب حلقه ها» هنوز گفت وگوی نه چندان لذت بخشی را كه در سال ۱۹۹۹ ودر حین سفر هوایی اش از لس آنجلس به نیویورك با «جرالد لوین» رییس شركت تایم وارنر انجام داد، از یاد نبرده است. تایم وارنر مالك نیولاین به شمار می آید و طبیعی بود كه لوین درباره هزینه های «ارباب حلقه ها» كنجكاوی كند. استرام به او گفت: «هر كدام چیزی حدود ۹۰ تا، صد میلیون دلار آب خواهد خورد».

لوین با شنیدن این جمله سكوت كرد و استرام كه متوجه ناراحتی وی شده بود، سرش را پایین انداخت و به آرامی شروع كرد به ورق زدن مجله اش. پس از چند روز لوین به استرام تلفن زد و به او گفت: «امروز صبح جلسه ای با حضور روسای شركت برادران وارنر داشتیم و قرار شد از این به بعد فیلم های صد نسازیم». اما استرام، بیدی نبود كه از این بادها بلرزد. او پیش تر نیز با كارگردانان مستعد، اما گمنام، همكاری كرده بود. اما خودش هم اقرار می كند كه پس از بازدید از كمپ فیلم برداری «ارباب حلقه ها» در نیوزیلند در ماه مارس سال ۲۰۰۰، یعنی زمانی كه تنها پنج ماه از ساخت سه گانه گذشته بود، نگرانی، وجودش را فرا گرفت.

در آن برهه خیلی ها می گفتند كه پروژه با مشكل روبه روست. نیولاین هیچ شراكتی با پخش كنندگان ژاپنی نداشت و این یعنی از دست رفتن یكی از سودآورترین بازارهای فیلم دنیا. تصور می شد به خاطر افكت های زمان بر، قسمت اول سه گانه به موقع به اكران عمومی نرسد. سرمایه گذاران به نیولاین فشار می آوردند. تایم وارنر هم ساز مخالف می زد. شایعات حاكی از آن بود كه در صورت شكست فیلم، در استودیوی نیولاین هم تخته خواهد شد. استرام با این همه نگرانی و اضطراب به اتاق اختصاصی جكسون قدم گذاشت تا به عنوان اولین نفر دست پخت او را نظاره كند، اما ناخودآگاه چشمش به پوسترهای دیواری فیلم های قبلی جكسون كه همگی كم هزینه بودند، افتاد.

فیلم های ترسناكی مثل «ذائقه بد»، «مرگ مغزی» و یا كمدی سیاه اندیشی همچون «با خانواده فیبلز ملاقات كن». او ناگهان به یاد حقیقت تلخی افتاد كه تا قبل از سفر به نیوزیلند همواره آزارش داده بود: جكسون تا قبل از «ارباب حلقه ها» نه تنها یك بلاك باستر حسابی در كارنامه اش نداشت، بلكه حتی یك فیلم عامه پسند هم نساخته بود! اما طولی نكشید كه نگرانی های او برطرف شد. استرام از دیدن نوار فیلمی كه جكسون آن را تهیه كرده بود، به هوا پرید و آن را با افتخار به نمایندگان خارجی كه در محل حضور داشتند، نشان داد. جكسون هم از این كه می دید یكی از رؤسای نیولاین به جز افكت های ویژه، از مایه های داستانی و دراماتیك اثر خوشش آمده، احساس غرور می كرد.

نیولاین در آن سال (۲۰۰۰) نتوانسته بود محصولات پرفروشی عرضه كند. كمدی «آدام سندلر» با عنوان «نیكی كوچولو» كه ۸۰ میلیون دلار خرج روی دست استودیو گذاشته بود، ۳۱ میلیون فروش كرد. وضع «سیزده روز» با شركت كوین كاستنر وخیم تر بود و این فیلم توانست فقط ۳۰ میلیون فروش داشته باشد. تایم وارنر هم، در این سال با آمریكا آن لاین ادغام شد و به همین دلیل تمام واحدهای تولید تحت نظارت دقیق قرار گرفتند. تا جایی كه استرام مجبور شد در جلسه هیأت مدیره تایم وارنر، به خاطر شكست تجاری «نیكی كوچولو» عذرخواهی كند.

به خاطر این مشكلات، نیولاین حساب ویژه ای روی ماه دسامبر ۲۰۰۱ یعنی زمان اكران عمومی اولین بخش از سه گانه «ارباب حلقه ها» باز كرد. یكی از نمایندگان شركت مأمور شد با جیمز جیمسون یكی از همكاران پیتر جكسون ملاقات كند و این پیام را به او برساند: «به پیتر بگو كه این «ارباب حلقه ها» حتماً باید خوب از آب دربیاید و گرنه برای نیولاین خیلی بد می شود». به مسؤلان نیولاین ابلاغ شده بود كه برای ساخت آثاری كه بودجه شان بالاتر از ۵۰ میلیون دلار است از تایم وارنر كسب اجازه كنند.

نیولاین حتی ۲۰ درصد كارمندانش را اخراج و آدم دیگری را جانشین شخص مهمی همچون مایكل دلوكا كه شش سال بود در نیولاین زحمت كشیده بود، كرد. بالاخره روز موعود (۱۳ ماه مِی سال ۲۰۰۱) فرا رسید. نیولاین به تبلیغات وسیع و بدیعی در جشنواره كن دست زده بود. برخی بازیگران اصلی فیلم مثل لیوتایلر، الیجاوود و یان مك كلن در میان جمعیت ۸۰۰ نفری تماشاگران، متشكل از میهمانان ویژه منتقدان و روزنامه نگاران، دیده می شدند. نیولاین در كل ۵/۲ میلیون دلار برای این مراسم كه شش ماه برایش برنامه ریزی شده بود، خرج كرد.

جكسون و همكارانش سخت نگران واكنش منفی حاضران بودند. اما همه چیز به خوبی تمام شد. چنان شور و شوقی برپا شد كه تمام سال طول كشید. شور و شوقی كه تا الان هم ادامه دارد. شاید در حالی كه شما مشغول خواندن این مطلب هستید، پیتر جكسون در اتاق هتل هفت، هشت ستاره اش به فكر فرو رفته باشد و با خود بگوید: «واقعاً ارزش این همه زجر و مشقت را داشت!».

ترجمه: مهدی ترابی مهربانی

منبع: نشریه الکترونیکی تکاپو

4/5 - (2 امتیاز)
نظر شما چیست؟ شما هم نظر خودتان را در مورد این فیلم در بخش نظرات بنویسید. اگر نظر و مطلب مفید و کاملی داشته باشید، امکان اضافه شدن نظر شما به محتوای این پست وجود دارد!
حتما عضو کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام سینما مدرن باشید! ما در تلگرام و اینستاگرام مطالب متفاوت تری داریم که در سایت نیست!
4/5 - (2 امتیاز)

زود بیا یوتیوب سینما مدرن ویدئو جدید داریم!
// //