خورشید رو ببین.
هست، هست، هست، رفت.
تمام فیلم Before Midnight (پیش از نیمه شب) در همین دیالوگ خلاصه میشد. عشق هست. اما کمکم میرود. فیلم پیش از نیمه شب، گرچه بسیار خوش ساخت بود اما به لحاظ محتوا بسیار تبلیغاتی به نظر میرسید. در جهت همان بحثهای روز! همانطور که در “پیش از غروب” قابل پیشبینی بود زن به خاطر شغلش با زندگی خانوادگی دچار مشکل شده. مرد نگران پسری است که دور از پدر نتوانسته درست تربیت شود.
کارگردان: Richard Linklater
نویسنده: Richard Linklater, Julie Delpy, Ethan Hawke
بازیگران: Ethan Hawke, Julie Delpy, Seamus Davey-Fitzpatrick
خلاصه داستان: در این فیلم ما جسی و سلین را بعد از تقریبا دو دهه از آشنایی آنها که بر روی قطار عازم وین اتفاق افتاده است شاهد خواهیم بود …
اتفاقات و دعواها سیر منطقی ندارد. نوع دیالوگها از جنس زن و شوهری پرخاشگر و بیمنطق است در حالیکه نوع دیالوگ این دو فرد در هر دو فیلم قبلی، منطقیتر و کنترلشدهتر بود. در حالیکه در آن زمان این زوج جوانتر بودند و مخاطب انتظار دارد حالا پختهتر هم شده باشند. فیلم، خیلی راحت به زندگی خانوادگی و ازدواج حمله میکند. حتی در سکانسی مرد به زن میگوید که من صاحب تو نیستم و اگر بدانم خارج از ازدواج رابطهی جنسی داری دلخور نمیشوم پس تو هم نباید دلخور شوی. یک حرف کاملا بیمنطق که هیچ چهارچوبی برای زندگی زناشویی در نظر نمیگیرد. گویی ازدواج یک اسارت است و تعهد یک اشتباه! و تازه این جملات از دهان مردی خارج میشود که نویسنده است و استاد دانشگاه. فیلم طوری پیش میرود که انگار در عشق هیچ فداکاری جایز نیست. زن حاضر نیست از موقعیت خود دست بکشد درحالی که مرد به خاطر او زندگی قبلی خود را رها کرده و همسرش را طلاق داده.
البته هنوز فیلم تمام نشده. قرار بوده که فیلم در ۲۰۲۲، یعنی بعد از ۹ سال ساخته و به اتمام برسد و پیام فیلم قطعا در پایانبندی آن نهفته است اما در همین”پیش از نیمه شب” کارگردان نشان داده که ترجیح میدهد طرفدار مد زمانه و عقاید تبلیغاتی فمنیستی باشد و خانواده و تعهد به آن را یک مشکل می پندارد.
جامعهشناسی امریکایی زمانی گفته بود:((وقتی میبینید همهی سلبریتیها با هم به سمت یک موضوع مشخص حرکت میکنند بدانید آن حرکت کاملا سفارشی است)). این روزها اکثر فیلمها به خانواده میتازند و عشق را یک اسارت و تعهد به آن را یک مساله پوچ میپندارند. در حالیکه در این سرمایی که جهان را یخبندان کرده ما به هنرمندی نیاز داریم که مارا به گرمای عشق دلخوش کند و نه اینکه آن را یک فریب و هوس زودگذر بخواند که بعدا از آن پشیمان خواهیم شد.
در هرصورت میدانیم که ساخت یک فیلم مستقل این روزها کاری نیست که هر کاردانی از عهده آن برآید. پروژه بدون حمایت قدرتهای رسانهای یک پروژه شکست خورده است. اما کارگردان باید بخاطر داشته باشد این قدرت “عشق ” در پیش از طلوع بود که مخاطب را جذب کرد و در ادامه با بقیهی ماجرا همراه کرد. آیا در فیلم بعدی کارگردان عشق را نجات میدهد؟