_وقتی قصد مجازات ما را دارند؛ آرزوهای مارا برآورده میکنند.
مسیح، خطاب به مردم میگوید: آنچه در تاریکی شب آرزو میکنید؛ در روز روشن میبینید.
حقیقتا چند درصد از آرزوهای ما پس از برآورده شدن دنیا را جای بهتری خواهند کرد؟ و اصلا خود ما را چهاندازه خوشحال خواهند کرد؟
کارگردان: John Lee Hancock
نویسنده: John Lee Hancock, Stephen King
بازیگران: Donald Sutherland, Jaeden Martell, Joe Tippett
خلاصه داستان: در فیلم تلفن آقای هریگان : پسری نوجوان به نام کریگ در شهری کوچک زندگی میکند. در این میان او با یک میلیاردر مسن و گوشهنشین به نام آقای هریگان آشنا و دوست میشود. اما زمانی که آقای هریگان از دنیا میرود، کریگ پیش از دفنش گوشی تلفن هوشمندش را در جیب او قرار میدهد. در این میان وقتی کریگ پیامی را برای آقای هریگان ارسال کرده و پس از مدتی جوابش را دریافت میکند، بسیار شوکه شده و…
موبایل آقای هریگان، گرچه با یک فیلم درجه یک، فاصله زیادی داشت اما پیام هولناک و مهم خود را توانست با یک استعارهی تکاندهنده به مخاطب منتقل کند: گوشی تو، یک کالای ساده نیست؛ بلکه توسط ” خباثت” کنترل میشود و کنترل میکند، خباثتی از نوع هریگان!
هریگان واقعیت را میشناسد. او مردی سالخورده است که درک آنچه در دلِ یک پسر نوجوان میگذرد برایش کاری بس ساده است. هر روز داستانها را گوش میدهد اما میداند که واقعیت، ورای این داستانهاست. واقعیت، بیرحم است.
آنچه میخواهیم، دو وجه دارد: آنچه واقعا میخواهیم و یا آنچه در لحظه آرزو میکنیم. هریگان، آنچه را پسر در لحظه میخواهد برآورده میکند نه آنچه را که به عنوان مسیر زندگی خود آرزو میکند. آنچه در لحظه میخواهد، انتقام فوری از همهی موجودات مزاحم و دست و پاگیری است که او از آنها متنفر است. اما همهی زندگی او، همان چهار نفر در مدرسه نیست. او نمیتواند با یک انتقام فوری از اطرافیان دست و پاگیرش، خوشبختی را از آن خود کند. جدای از حس عذاب وجدان، جنس خوشبختی،از جنس انتقام لحظهای نیست. برای همین پسر نه تنها ممنون هریگان نمیشود بلکه تصمیم میگیرد از شر موبایل او راحت شود.
قطعا پرداختن به مقولهی موبایل و دفن شدنش در قبر هریگان، استعارهای کاملا تعمدی از سوی کارگردان است. تصور کن موبایلت با تو دفن شود. بعد از مرگ هم، هویت خود را باید با همین گوشی هوشمندت تعریف کنی!
هریگان، در سنی برای اولین بار موبایل به دست میگیرد که پختگی در او موج میزند. برای همین برخلاف پسر، سوالاتی دیگری در ذهن او شکل میگیرد. پسر فورا غرق هیجان کاذب دنیای اینترنت میشود بخصوص اینکه در مدرسه به نوعی طبقه تشکیل میشود؛ طبقهای که افراد با نوع گوشی خود، دستهبندی میشوند. هریگان اما عکسالعملی کاملا متفاوت دارد. گرچه حتی او نیز فورا از سرگرمی مورد علاقهاش، یعنی کتاب، فاصله میگرید اما اولین سوالی که از پسر میپرسد این است که:((به نظر تو چرا باید اینهمه اطلاعات را رایگان در اختیار ما بگذارند)). هریگان که روحی خبیث دارد خباثتِ این بذل و بخششِ رایگان را به خوبی درک میکند. او میداند تمام این خدمات رایگان، خدمتی میطلبند و باید تاوانش را داد.
از نوع عکسالعمل هریگان، میتوان فهمید که او میلی به مردن ندارد و اینکه همه جز پسر، او را تنها گذاشتهاند حالا بدش نمیآید از طریق پسر، خود را جاودانه کند. برای همین از قبر به پسر زنگ میزند و رویاهای او را برآورده میکند. او روحی خبیث دارد و از تمام نقاط ضعف یک نوجوان، که فورا آرزوی مرگ برای دشمناش میکند، سواستفاده میکند.
این در واقع، پیام کلیدی فیلم است. پیران، شما جوانان و نوجوانان را میشناسند. و از طریق نقاط ضعف شما، فورا آنچه میخواهند را به چنگ میآورند.
برخلاف تصور نوجوانان و جوانان که همیشه فکر میکند از پدران خود جلوتر هستند و حتی برخلاف آنان مسیر زندگی خود را خواهند رفت؛ پیران همیشه کنترل روح و روان جوانان را در چنگ خود دارند. آنان لغزشهای دوران نوجوانی و جوانی را میشناسند و آمادهاند که از آنها سواستفاده کنند.
موبایل آقای هریگان، گرچه خیلی ساده و سطحی به مساله میپردازد اما ترکیب یک روح خبیث و یک گوشی هوشمند، ایدهای بسیار خلاقانه است که کارگردان تا حد زیادی توانسته منظور خود را به مخاطب بفهماند: جنس اینترنت از جنس کنترل است و کاری میکند آدم در کنار موبایل دفن شود و زندگی واقعی را از دست بدهد.