فیلم Amelie (سرنوشت شگفتانگیز املی پولن) محصول 2001 ساختهی «ژان پیر ژونه» همانند شیرینی خوشمزهای است؛ خیالی سرخوش که در آن قهرمانی تودل برو بر کودکی غمانگیزش غلبه می کند و بزرگ می شود تا برای مردم نیازمند، سرخوشی و برای خود لذت به ارمغان بیاورد. از دسته فیلمهایی است که می بینی و بعداً وقتی به آن فکر می کنی لبخند می زنی. «آدری تاوتو»، بچهی بی خانمان شادابی است که به نظر می رسد رازی در خود دارد و نمی تواند آن را حفظ کند، نقش دختر بچهای کوچک که کمبود محبت دارد را بازی می کند.
کارگردان: Jean-Pierre Jeunet
نویسنده: Guillaume Laurant, Jean-Pierre Jeunet, Guillaume Laurant
بازیگران: Audrey Tautou, Mathieu Kassovitz, Rufus
خلاصه داستان: فیلم املی (Amelie) املی یک دختر فرانسوی است که با پدر پیرش زندگی می کند. تجربه های تلخ دوران کودکی اش باعث شده تا او کمی متفاوت به نظر آید. او در زندگی نمی تواند عادی رفتار کند .تا اینکه بسته ای را در درون دیوار خانه اش پیدا می کند و…
پدرش پزشکی است که او را هیچ وقت در آغوش نمی گیرد و نمی بوسد و فقط هنگام معاینه او را لمس می کند که باعث می شود قلب او خیلی تند بزند، به همین سبب پدرش فکر می کند که او بیمار است. مادرش در نتیجهی خودکشی موفق فردی که از برج های کلیسای نوتردام می پرد، می میرد.
«اِملی» به تنهایی بزرگ می شود، به عنوان پیشخدمتی در کافهای در گوشهی خیابان بیسترو؛ تا اینکه یک روز مرگ پرنسس «دیانا» همه چیز را تغییر می دهد. شوک ناشی از خبر باعث می شود که درب بطری از دست «اِملی» به زمین بیفتد، که از قضا درب بطری، سنگی را در دیوار آپارتمان او سست می کند، و همین باعث می شود که «اِملی» جعبهای قدیمی و زنگ زده را کشف کند که متعلق به پسری بوده است که از مدت ها قبل آن را همچون گنجینهای نگه داشته است. و در ردیابی آن پسر که الان مردی شده است و بازگرداندن جعبه او، «اِملی» مسیر زندگی خود را پیدا می کند: او مردم را خوشحال خواهد کرد. اما نه به روشهای سنتی. بنابراین، او با طراحی فوقالعاده ترین استراتژیها برای خوشحال کردن مردم، خودش (و ما) را سرگرم می کند.
من اولین بار دربارهی فیلم Amelie (املی) در ماه مه گذشته در جشنوارهی فیلم کن شنیدم، که در آنجا وقتی فیلم Amelie برای نامزدهای رسمی انتخاب نشد، رسواییای به وجود آمد. مسئولان بسیار جدی که در مورد این مسائل تصمیم می گرفتند، گفتند: «فیلم جدیای نیست!». این فیلم در سینماهای کم اهمیت و غیر مهم پخش می شد، جایی که تماشاگران فقط برای لذت بردن می رفتند. در ادامه، این فیلم موفق به کسب جوایز مخاطبان در جشنواره های فیلم «ادینبورگ»، «تورنتو» و «شیکاگو» شد و من در «Internet Movie Database» نوشتم که در حال حاضر به عنوان پنجاه و چهارمین فیلم برتر تاریخ شناخته می شود و حتی هنوز در آمریکا پخش نشده است.
مطمئن نیستم که فیلم Amelie بهتر از Fargo» » (69امین فیلم برتر) یا The General»» (87امین فیلم برتر) باشد، اما می دانم چرا همچین رتبهای برای این فیلم تعیین کردم: به خاطر رضایتی بی شبهه از فیلمی کاملاً خوب و شاد، روشن و غیرمعمول و عجیب، با فیلمبرداری خیرهکننده در پاریس؛ شهری که آن را با صدای جیر جیر و باران می شناسیم و دوست داریم. البته این درکی دقیق و واقع بینانه از پاریس مدرن نیست و برخی از منتقدان نیز به این مورد اشاره کردهاند: پاریس، تمیز، منظم، ایمن و رنگارنگ است و هیچ مشکلی اجتماعی در آن وجود ندارد و شهروندان آن همانند بازیگران سیاهی لشکر فیلم «An American in Paris» (فیلمی موزیکال و عاشقانه، ساخته شده در سال 1951) به نظر می رسند. این همان پاریسی است که فیلمهای «Gigi» و «Inspector Clouseau» در آن ساخته شده است. هیچوقت وجود خارجی نداشته، ولی اشکالی ندارد.
اِملی پس از کشف جعبه و آوردن خوشبختی برای صاحب آن، کارهای سرشار از محبت دیگری نیز انجام می دهد؛ به عنوان مثال برای مردی نابینا تصاویر و واقیعیت خیابان های شلوغ را تجسم و بازگو می کند و وانمود می کند نامه های عاشقانه گمشدهای را از شوهر مرده همسایهاش پیدا کرده است که هیچوقت آنها را برای همسرش پست نکرده است. سپس او با «نینو» (ماتیو کسوفویتس) ملاقات می کند، که با بی تفاوتی تمام در یک فروشگاه پورنو کار می کند و فقط به سرگرمیهای خود اهمیت می دهد؛ یعنی جمع آوری عکس هایی که مردم از آن غرفه های عکس خودکار می گیرند و آنها را به مجموعهی عکسی از حالت های مختلف چهره تبدیل می کند .
اِملی» آنقدر «نینو» را دوست دارد که وقتی او را در کافه دید، به معنای واقعی کلمه آب شد و در زمین فرو رفت. او «نینو» را می خواهد، اما برخی از مشکلات عجیب و غریب او مانع از این می شود که هر کاری را به روشی ساده انجام دهد و موفقیت هیچ شعفی برای او ندارد، مگر اینکه تصادفی و ناخواسته به آن برسد. مواقعی وجود دارد که برای «نینو» سوال پیش می آید که آیا او به سعادتی دست یافته یا گیر افتاده است.
«ژان پیر ژونه» در فیلم های نوآورانهی حیرت انگیز بصری تخصص دارد اما همچنین تخصصی هم در فیلم های درک نشدنی در او وجود دارد مانند «Delicatessen» و «The City of Lost Children» او برای هالیوود به عنوان کارگردان «Alien: Resurrection» کار کرد، که برای آن فیلم این چنین نوشتم: «به نظر می رسد آشینانهای بزرگ و خالی پر از قطعات فولاد پیش ساختهی موجود در انباری است». او با فیلم Amelie (املی) خود را از وسواس بی نظمی و درهم ریختگی جدا کرد و فیلمی ساخت سرشار از نور و هوای آزاد؛ مثل این می ماند که درمان شده باشد. این فیلم پر از عکس و ایده های فردی خارقالعاده است. وقتی «اِملی» بالای تراس «مونمارتر» ایستاده و کنجکاوی می کند که در آن لحظه چه تعداد از مردم پاریس دچار ارگاسم می شوند، یکی از بهترین صحنههای فیلم است و ما آنها را می بینیم، در کل 15 نفر؛ در یک مونتاژی سریع و سرشار از حس خوشنودی خنده دار. به خاطر همین سکانس بی منظور به علاوهی صحنهای مرتبط با زایمان که به همان اندازه بی منظور است، باعث شده «MPAA» به فیلم ردهی سنی R بی ربطی بدهد (در نروژ این فیلم برای سنین بالای 11 سال تأیید شد).
ساخت یک کمدی زیرکانه و جذاب بسیار دشوار است. به سختی می توان لحن و حال و هوای فیلم را متناسب و به اندازه شکل داد و بازیگرانی را یافت که به جای شخصیت پردازی، جذابیت را در خود به نمایش بگذارند. اعتماد به نفس زیادی می خواهد تا بازیگر روی آن مسیر باریک قدم بگذارد. اما «اِملی» این کار را می کند و به بهترین نحو هم از عهدهی آن بر میآید.