در این مطلب به نقد و بررسی فیلم Bitter Moon (ماه تلخ) محصول 1992 می پردازیم. فیلم Bitter Moon به کارگردانی رومن پولانسکی و فیلمی اروتیک، رمانتیک و مهیج است. بازیگرانی مانند هیو گرانت، کریستین اسکات توماس، امانوئل سنیه و پیتر کایوتی در این فیلم بازی کرده اند. با نقد فیلم Bitter Moon در سینما مدرن همراه ما باشید.
کارگردان: Roman Polanski
نویسنده: Pascal Bruckner , Roman Polanski
بازیگران: Hugh Grant, Kristin Scott Thomas, Emmanuelle Seigner
خلاصه داستان: زوج انگلیسی رسمی و متشخص، نایجل و فیونا برای هفتمین سالگرد ازدواج خود تصمیم گرفتهاند به هند بروند. آنها قرار است با کشتی به استانبول بروند که در طول سفر با زوجی دیگر آشنا میشوند…
بیشک تحلیل فیلم اروتیک و ساختارشکنانهی Bitter Moon به کارگردانی رومن پولانسکی، برای یک روانشناس جذاب خواهد بود (به ویژه اگر آن روانشناس پیرو مکتب فروید باشد). این فیلم تا دو سال بعد از ساخت نتوانست نظر شرکتهای پخش آمریکایی را به خود جلب کند. تنها بعد از آنکه در جشنوارهی تورنتو مورد استقبال قرار گرفت، شرکت فاین لاین آن را برگزید.
🔷 نگران زمان نباش، تا لحظه آخر وقت داری، در لحظه سفر کن 🔷
به طرفداران رومن پولانسکی و کسانی که زندگی کاری او را دنبال میکنند، پیشنهاد میشود که حتماً Bitter Moon را ببینند زیرا از زمان نمایش فیلمهای Chinatown(محلهی چینیها) و The Tenant (مستأجر) در دههی 1970، این فیلم جذابترین اثر پولانسکی محسوب میشود. ممکن است که برای سایر مخاطبین نیز از روی کنجکاوی، ارزش دیدن را داشته باشد. این فیلم بیشتر شبیه به آثار فیلمسازان اروپایی است. زیرا فیلمهای آمریکایی از این دست، که سعی در کشف رموز هیجانات جنسی و شهوانی دارند، معمولاً به نتیجهگیریهای مضحکی میرسند. برای مثال میتوان به 9 1/2 Weeks (نه و نیم هفته) و Basic Instinct (غریزهی اصلی) اشاره کرد.
فیلم ماه تلخ را همیشه میتوان دید و میتوان گفت که هر بار ذهن را درگیر میکند. این فیلم یک شکست جذاب است. یک فیلم شخصی است اما نمیتوان گفت که یک فیلم شخصی خوب است. مهمترین ایرادی که میتوانم به این فیلم بگیرم این است که فیلمی تاریخگذشته و بیمعنی است، پولانسکی باید آن را در اواخر دههی 1970 میساخت.
همانطور که احتمالاً میدانید، پولانسکی در سال 1977 از آمریکا گریخت تا از مجازات رابطه با یک دختر 13 ساله در امان بماند و اکنون در فرانسه زندگی میکند. حتماً این را نیز به یاد دارید که همسر او شارون تیت که یک هنرپیشهی زیبا بود، در ماه نهم بارداری خود به طرز وحشیانهای توسط خانوادهی مانسون به قتل رسید. علاوه بر این موارد، همهی خانوادهی پولانسکی در جریان اشغال لهستان، توسط نازیها از بین رفتند. با کنار هم قرار دادن این اتفاقات، به تصویر مردی میرسیم که حق دارد فیلمهای ترسناک و مخوف با تهمایهای از طرز تلخ بسازد.
داستان Bitter Moon از یک کشتی تفریجی لوکس آغاز میشود و با مجموعهای از فلاشبکها، جریان پیدا میکند. داستان توسط شخصیتی به نام اسکار (با بازی پیتر کایوتی) روایت میشود که یک رماننویس ساکن پاریس است. اسکار یک نویسندهی شکستخورده است که حتی یک کلمه از آثارش منتشر نشدهاند و حال نیاز به یک جفت گوش شنوا برای روایت داستان عاشقانهی خود دارد. داستانی که در آن، یک عشق رمانتیک و علاقهی شدید جنسی منجر به عاقبتی تلخ، تحقیرآمیز و غمانگیز میشود. نیگل (با بازی هیو گرانت که یکی از محبوبترین بازیگران آن زمان بود) همان کسی است که اسکار به دنبال آن میگردد. او یک بریتانیایی سرکوبشده است که میخواهد همسرش فیونا (با بازی کریستین اسکات توماس) را برای بار دوم به ماه عسل ببرد. مقصد آنها هند است.
اسکار داستان خود را با یک عبارت فیلسوفانه آغاز میکند: «همهی رابطهها در دل خود، بذر مضحکه و تراژدی را دارند.» آما آنچه روایت میکند، بیشتر جنبهی تراژیک دارد. در یک ساعت اول فیلم (که نسبت به بقیهی فیلم، بهتر است)، اسکار داستان آشنایی خود با میمی (با بازی امانوئل سنیه) را تعریف میکند. دختری جوان و معصومی که تمرین رقص میکند اما یک پیشخدمت است. اسکار اولین بار او را در اتوبوس میبیند و به سرعت عاشقش میشود. در اینجا پولانسکی یک بار دیگر صحنهپردازی و استعداد تحسینبرانگیز خود در ایجاد حال و هوای مورد نظر را به نمایش میگذارد. همهی فیلم (حتی صحنههای مضحک آن) به خوبی کارگردانی شده است.
در بخش دوم فیلم، میل جنسی اسکار و میمی فروکش میکند و آنها تلاش میکنند که برای نجات رابطهی خود به یک سری بازیهای جنسی رو بیاورند. اما زمانیکه تأثیر این کارها هم کمرنگ میشود، آنها بازی سلطه و قدرت را شروع میکنند. اسکار به شکنجهی میمی میپردازد و سپس میمی فرصتی برای انتقام بیرحمانه پیدا میکند.
در اینجا نیز مانند اغلب فیلمهای موفق ژانر نوآر، لحن روایت داستان از زبان اسکار، عامدانه با ریزهکاریهای بسیاری همراه است. به عنوان مثال، او میگوید: «احتمالاً من همان آدم بودم که طعم سیب تازه زیر زبانم رفته بود.» با وجود همهی ملاحظاتی که در رابطه با خودآزاری و خودتخریبی شخصیتها دارم، باید پیتر کایوت را برای این بازی قدرتمند و بدیع از سایرین جدا کرد.
ناامیدکنندهترین ویژگی Bitter Moon، تکراری بودن ایدههای پولانسکی است. بدتر آنکه او در توصیف شخصیتهای بریتانیایی فیلم، به همان کلیشههای تکرای بریتانیایی سرکوبشده متوسل میشود. پولانسکی یک شوخی زننده با شخصیت نایجل میکند. به او وعده داده میشود که در ازای گوش دادن به داستان، یک شب عاشقانه با میمی خواهد داشت (که هرگز محقق نمیشود). به همین دلیل، با وجود اینکه نایجل از آنچه میشوند به شدت منزجر میشود اما باز هم برمیگردد تا ادامهی آن را بشنود.
اواخر داستان بسیار ترحمبرانگیز است. اسکار که دیگر فاقد مردانگی است، بر روی صندلی چرخدار نشسته و باید عشقبازی میمی با یک مرد سیاهپوست را تماشا کند. از آنجا است که دیگر حماسهی اشتیاق شدید جنسی به سراشیبی میافتد و داستان به یک نتیجهگیری منطقی میرسد.
نمیدانم که پولانسکی در انتخاب نام اسکار، نماد خاصی را مد نظر داشته یا نه اما مطمئن هستم که انتخاب نام میمی هدفمند بوده و یادآور قهرمان تراژیک اپرای معروف پوچینی، لا بوهم است. در نهایت، اینجا است که رد پای فروید را مشاهده میکنیم. Bitter Moon نشان میدهد که چگونه وسواس جنسی میتوان انسانها را وادار به رفتار حیوانی کند. آیا پولانسکی با این اثر میخواهد از گناهان خود توبه کند؟ این موضوع هنوز هم برای من گیجکننده است که چگونه کارگردانی مانند پولانسکی باید همسر خود که به تازگی بچهدار شده است را در معرض چنین بازی حقارتباری قرار دهد.
ماه تلخ همانطور که از نامش برمیآید، تصویری کریه و زننده را به نمایش میگذارد. این فیلم از جمله معدود فیلمهایی است که توانستهاند مرا آنقدر تحت تأثیر قرار دهند که برای شخصیتهای آن تأسف بخورم. زمانیکه بالاخره جنون پولانسکی بعد از 2 ساعت و 9 دقیقه به پایان رسید، احساس راحتی کردم.
پولانسکی که از بازماندگان هولوکاست است، از فیلم Schindler’s List (فهرست شیندلر) اسپیلبرگ جدا شد (فیلمی که هفتهی گذشته، 7 جایزهی اسکار را جارو کرد). او میگوید که تا کنون این فصل از زندگی خود را در اختیار هیچ فیلمسازی قرار نداده است. من فکر میکنم، شاید هرگز این کار را نکند. بیشتر کارگردانان در غربت آسیب میبینند اما پولانسکی برای قربانی شدن، بیش از اندازه با استعداد بود. او فیلمهای بسیار خوبی مانند Knife in the Water (چاقو در آب)، Repulsion (انزجار که کاترین دنو در آن بهترین بازی خود را ارائه داد) و Rosemary’s Baby (بچهی رزماری) را ساخته است.