بگذار رویایم خاری باشد در چشم واقعیتشان …
ممکن است پایان فیلم، با خود بگویید: ((جالب بود ولی ایده بسیار تکراری است)). اما کاملا اشتباه میکنید. فیلم دوقلو، ایدهای بسیار خلاقانه در دل خود جای داده که آن را از فیلمهای مشابه کاملا متمایز میکند. و آن خلاقیت، حضور پیرزن در فیلم است. پیرزن از اینکه پسری وجود ندارد و زن در خیالات دوقلویی خلق کرده، بیخبر است. او حضور پسر را حس میکند بدون آنکه بداند پسرک رویایی بیش نیست. در واقع تمام هدف کارگردان، نشان دادن این مساله است که:((رویایی که خلق میکنیم حس میشود و در جهان پیرامون. تاثیر میگذارد و نیرویی به اطرافمان اضافه میکند)). حال وظیفهی همهی دهکده کشتن این رویا است.
کارگردان: Taneli Mustonen
نویسنده: Aleksi Hyvärinen, Taneli Mustonen
بازیگران: Teresa Palmer, Steven Cree, Barbara Marten
خلاصه داستان: راشل و آنتونی پس از حادثهای دردناک که جان یکی از دفرزندان دوقلویشان را گرفت، به همراه پسر بازمانده خود به نقطهای دور افتاده در کشور فنلاند نقل مکان میکنند. اما زمانی که راشل متوجه حقیقتی عذابآور درباره پسرش میشود، باید با نیروهایی شرور که میخواهند پسرش را تحت کنترل خود درآورند، مقابله کند.
پسرِ دوقلو در اینجا نمادی از رویاهایی است که داریم و دیگران به دنبال کشتن آن هستند. رویاهایی که به ما زندگی میبخشند اما مخلِ آسایش اطرافیانمان هستند. اطرافیانی که خیلی زود تسلیمِ واقعیت میشوند و به دنبال وعدههای جانبخش و آنچه دستنیافتنی است نمیروند. زن اما هنگامی که همهی اطرافیان، ددمنشانه به او یادآوری میکنند که دوقلویی وجود ندارد و تنها یک خیال است؛ باز هم مادرانه از رویای خود مراقبت میکند و پابهپای او از مردم فرار میکند. ((من میلام را میخوام و ناکامیاش را با تمام وجود میپذیرم)).
آنچه در خیال خود خلق میکنم بدون آنکه حضور داشته باشد، همه چیز را در اطرافم تحت تاثیر قرار میدهند. شوهر میخواهد رویایمادر را از او بگیرد. پسر دوقلو میفهمد که پدر او را دوست ندارد چرا که در حقیقت او فقط یک خالق دارد: مادر. برای همین هنگامی که دستش را روی سنگ آرزوها میگذارد آرزویی دارد که همهی ما میدانیم چیست. آو آرزو میکند که به واقعیت درآید و حضور داشته باشد. بعد از آن است که پیرزن حضور او را همچون نیرویی درمییابد.
پیرزن هم پسر را نمیبیند و وقتی میفهمد زن بیمار است او را ترک میکند. جایی به زن میگوید: ((تنها چیزی که از پیدا کردن حقیقت سختتره، پذیرفتنشه)). خود پیرزن هم نمیتوانست باور کند موجودی که چنین روانش را به هم ریخته، تنها رویای زنی بیمار است. کارگردان در خلق سکانسهای زیبا بسیار خوش درخشیده. سکانسی که پسر را تاج بر سر با ردایی سپید میبینیم که قرار است به دست پدر به قتل برسد. پدر، مزاحمی است که با منطق خود به دنبال نابود کردنِ جنون مادر است. جنونی که به او فرصت زندگی دوباره داده. رویایی که کل دهکده را درگیر کرده و به نبرد طلبیده. آنچه در خیال خلق میکنم واقعیتشان را ترسانده.