فیلم سلامی بر آنان است که اهل حساب و کتاب نیستند چرا که به قول داستایوفسکی: ((آغاز دودوتا چهارتا آغاز مرگ است)). پسری جوان و ثروتمند که در محل کار به دنبال ترفیع و چابلوسی نیست. به دنبال جا باز کردن و زیرآب زدن نیست؛ قطعا بیرون از آنجا هم به دنبال زنی است که دوستش داشته باشد بدون شرط و شروط. عدد چهل سالگی او را پس نمی زند. زن خالصانه، احساسات پاک این مرد جوان را میشناسد.
کارگردان: Anatole Litvak
نویسنده: Françoise Sagan, Samuel A. Taylor
بازیگران: Ingrid Bergman, Yves Montand, Anthony Perkins
خلاصه داستان: یک زن تاجر بسیار موفق که از رابطه عاشقانه فعلی خودش احساس نارضایتی میکند، با مردی بسیار جوانتر از خودش ارتباطی را شروع میکند.
فیلم اقتباسی از داستانِ زیبایِ ((از برامز خوشتان میآید)) است. زن هر بار که این پیشنهاد را میشنود میداند که کسی دل به او بسته. اما اینبار پسر، خیلی جوان است. از آن طرف مردی هست که گرچه او را صادقانه دوست دارد اما نمیتواند دست از هوسهای خود بردارد و وارد تعهد شود. تا اینکه دلباختگی زن و مردجوان را میبیند و مجبور میشود که تن به ازدواج دهد و اینجاست که زن میفهمد هنوز هم به او خیانت میکند. چرا آنقدر نادانیم که فکرمیکنیم ازدواج دیگران را تغییر میدهد؟ مثلا ازدواج چطور میتواند باعث تغییر شخصیت شود؟ و از طرف دیگر چرا آنقدر ابلهیم که به خاطر یک عددو یا حرف مردم، به سادگی عشق خود را فدا میکنیم.
جایی که زن تصمیم دارد مرد جوان را برای همیشه از زندگی خود برانَد؛ در راه پله گریه میکند و میگوید من پیرم! من پیرم!
مرد جوان، طعم ثروت و شب نشینی با دختران جوان و زیبا را چشیده و قطعا اگر هم دچار هوس شده بود باید زودگذر میبود اما او به عشق رسیده. و این بازیگر با مهارت آتشین خود، عشقِ واقعی را در این فیلم به تصویر کشیده.
از طرفی زن هم با ظرافت زنانگی دریافته که او با عشق به سمتش رفته نه با هوس.
نویسندهای هست که میگوید: ((یک زن، چهرهی مردی که دوستش دارد را میشناسد همچون یک ناخدا که ساحل را))
علیرغم دنیای آشفتهی این روزها که سعی دارند جنبههای حیوانی افراد را پررنگ نشان دهند و رسانهها مدام در تلاشاند عشق را عامل هورمونی بدانند؛ میدانیم که عشق جایی است که فرد قطعا ” احساس آشنایی” به او دست میدهد. نوعی یکی شدن با دیگری. و از رمز و رموز و عامل جذابیت در زندگی همین عشق بوده. برای همین حساب و کتاب ندارد. چرا نرفتی سراغ جوانتر. چرا نرفتی سراغ زیباتر. چرا نرفتی سراغ پولدارتر.
چرا ندارد. دودوتا چهارتا عشق نیست.
و البته جالب این است که مرد مسنِ هوسباز هم نسبت به برگمان دچار عشق شدید است. او هم هر شب با زنان زیبا و جوان و ثروتمند مست میکند اما تنها خود را در پناه برگمان، در آرامش میبیند. برای او دیگران، جذابیت جنسی دارند و بس. در حالیکه عشق گرچه در خود عامل جنسی هم دارد اما “هزار نکتهی باریکتر از مو اینجاست”.
فیلم یک فیلم کلاسیک سطح بالاست که آرام آرام رمز و رموز عاشقانهای با مخاطب در میان مینهند و یکی از دلنشینترین چهرههای برگمان را در ذهن او جاودانه میکند.