فیلم Drive My Car (ماشین مرا بران) ساخته ریوسوکی هاماگوچی که اقتباسی از رمان نویسنده مشهور ژاپنی هاراکی موراکامی است و در سال گذشته هم با تحسین منتقدان و هم با استقبال از سوی جشنواره کن مواجه شد را میتوان در کنار فیلمهای دیگر تحسین شده در دو سال گذشته تحت عنوان فیلمهای پساکرونایی طبقهبندی کرد. نمونهای دیگر از این فیلمهای پسا کرونایی، فیلم سال گذشته فیلم Nomadland (سرزمین خانه به دوشان) بود که بر اساس همین تم و درونمایه و نوعی توجه به زندگی و بررسی مصائب و مشکلات درونی آدم ها با استقبال منتقدان مواجبه شد.
کارگردان: Ryûsuke Hamaguchi
نویسنده: Haruki Murakami, Ryûsuke Hamaguchi, Takamasa Oe
بازیگران: Hidetoshi Nishijima, Tôko Miura, Reika Kirishima
خلاصه داستان: داستان فردی به نام نیشیجیما هیدتوشی که یک بازیگر و کارگردان صحنه می باشد که خوشبختانه با همسر نمایشنامه نویس خود ازدواج کرده است. اما روزی از روزها بدون هیچ دلیلی ناپدید می شود و …
فیلم Drive My Car فیلمی درباره از دست دادن است و رنجِ باقی ماندن. آقای کافوکو که شخصیت اصلی داستان است فرزند خردسالش را از دست داده و کمی که از فیلم میگذرد برای همسرش هم اتفاقی تلخ روی میدهد. ظاهراً او با پناه بردن به کارگردانی تئاتر و هنر از واقعیت میگریزد اما در واقع او با روی آوردن به هنر، در واقعیت زندگی غوطه میخورد. همانگونه که واقعیت و خیال برای همسرش، خانم کافوکو که یک نویسنده است و عادات عجیبی برای نوشتنش دارد، فاقد مرز روشنی است.
موضوعی که رابطه او با همسرش را کاملا تحت تاثیر قرار داده است. در ادامه، تجربه دیگری که به از دست دادن و رنج باقی ماندن برای آقای کافوکو منتج میشود، مشکل بینایی و از دست دادن امکان رانندگی برای اوست. چیزی که در ارتباط مستقیم با زندگی روزانهاش است. چرا که او عادت به رانندگی و در حین آن گوش دادن به دیالوگ تئاترهایش دارد. بنابراین شرایط جدید که با غیاب همسرش همزمان شده میتواند فشار مضاعفی برای او باشد.
اما آشنایی بهموقع با رانندهای فرز و ماهر همچون میساکی باعث میشود کافوکو وارد مسیر جدیدی شود. دختر بیست و چند سالهای که در ظاهر شخصیت سرد و نچسبی دارد که آدم را یاد خانم کتریج میانسال سریال «اولیو کتریج» میاندازد اما در باطن دختری خودساخته و دارای درکی عمیق از اطرافش است. بهطوری که میتوانیم بگوییم قرار گرفتن او سر راه آقای کافوکو و متقابلاً کافوکو سر راه او، هر دو را از شرایطی که در آن هستند و گذشتهای که به دوش میکشند تا حدی نجات میدهد.
اگر بخواهم به یک حُسن فیلمنامه و فیلم اشاره کنم باید به ساخت و پیشبرد روابط دونفره به شکل تدریجی و موازی هم اشاره کنم. مثلاً رابطه آقای کافوکو و دختر راننده، رابطه آقای کافوکو و همسرش، رابطه خانم کافوکو و تاکاتسوکی، رابطه کافوکو و تاکاتسوکی، رابطه خود اتومبیل به عنوان یک شخصیت با کافوکو و میساکی، رابطه آن مرد کرهای با همسر فاقد قوه تکلمش. خانمی که نمیتواند حرف بزند و به طرز عجیبی برای این تئاتر انتخاب میشود اما علیرغم کم بودن نقشش بسیار موثر و انسانی نقشآفرینی میکند. بهطوری که در صحنه آخر اجرایش به زبان اشاره از نمایشنامه چخوف کاملاً ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
دیالوگی که مربوط به نمایش «دایی وانیا»ی چخوف است که هر چه از زمان فیلم Drive My Car (ماشین مرا بران) میگذرد بیش از پیش جهانش با جهان فیلم در هم تنیده میشود. آدم های نمایشنامه چخوف که آن ها هم مانند آدم های فیلم هاماگوچی، احساسات زیادی از تلخی گذشته را به دوش می کشند. هر لحظه سنگین تر از پیش میان روزهای طولانی طولانی و شب های بی انتها روزگار همراه با رنجی می گذرانند تا به رهایی مرگ برسند، خوشبختانه فیلم فیلمِ اسپویل نیست و حتی اگر تمام داستان را هم بدانید باز می توانید با خیال راحت بنشینید و اجازه دهید فیلم شما را وارد فرایند خودش کند، در زمان حدود سه ساعتی که واقعا زمان اصافه ندارد و فیملساز هوشمندانه ما را به آرامی و سر صبر وارد دنیای اثرش می کند، و پس از پایان فیلم ما را دلتنگ دنیای فیلم میکند، (بهترین کاری که سینما در ارتباط با مای تماشاگر می تواند انجام دهد).