فیلم Archive فیلمی محصول 2020 به کارگردانی Gavin Rothery است و بازیگرانی مانند Theo James, Stacy Martin, Rhona Mitra در آن ایفا نقش پرداخت اند. در اینجا با هم نقد و بررسی فیلم Archive (آرشیو) را می خوانیم.
کارگردان: Gavin Rothery
نویسنده: Gavin Rothery
بازیگران: Theo James, Stacy Martin, Rhona Mitra
خلاصه داستان: در سال ۲۰۳۸ جورج آلمر در حال کار بر روی یک هوش مصنوعی معادل مغز انسان است که آخرین نمونه اولیه وی تقریباً آماده است. او هدفی دارد که باید به هر قیمتی پنهان شود و….
“اطلاعات، اطلاعات، اطلاعات، نه ماده است و نه انرژی”. این جمله اساس ساخت رباتها بوده است. همه چیز اطلاعات است. اگر اطلاعات را داشته باشی، آنچه را که در روی خون و مغز و رگ جریان دارد میتوانی روی رباتی پیاده کنی.
اگر از شما بپرسند “آیا وجود داری؟” شما در آن لحظه به گوش و چشم و دست و دهانتان فکر نمیکنید. به مجموعه اطلاعاتی که از خودتان دارید فکر میکنید. وجود شما بدنتان نیست. تصور و درکتان از وجود داشتن است. حالا اگر کسی اطلاعات وجودی شما را داشته باشد آیا نمیتواند شما را بازسازی کند؟
همینکه دانشمندان فهمیدند مغز چطور چهرهها را شناسایی میکند توانستند سیستم های تشخیص چهرهای بسازند که حتی از مغز بهتر عمل کند. همینکه با طرز کار بینایی در انسان آشنا شدند، علم بینایی ماشین غوغایی به پا کرد.
اطلاعات را که داشته باشی میزبانی برای پیاده سازیاش پیدا میکنی. به همین سادگی!
آرشیو فیلم عجیبی است. نه اتفاق جدیدی در ژانر علمی تخیلی است و نه چندان حادثه محور است. اما تو را مجذوب میکند. به خاطر خلق فضا.
فیلم با ایدهای ساخته شده که در سینمای سالهای گذشته هم بارها و بارها از آن استفاده شده. به نظر من این فیلم در جهت آماده کردن بشر برای زندگی در کنار رباتها ساخته شده. هرچند که ضربهی پایانی فیلم به گونهای است که ما را از جهانی که با رباتها در انتظارمان است میترساند.
در پایان فیلم ما متوجه میشویم همسر مرد زنده است و این خود مرد بوده که در قسمت آرشیو بوده و حالا زمان آرشیوش به پایان رسیده.
همین کلمهی آرشیو نوعی ترس به مخاطب منتقل میکند. قرار است در جهانی آرشیو شده زندگی کنیم؟ به مشتی اطلاعات تاریخدار تبدیل شویم؟ به مفیدها و بیمصرفها تقسیم شویم؟
وحشتناکتر از همه اینکه قرار است مرز واقعیت و خیال را ندانیم؟ مرد خاطراتی را به یاد میآورد که هرگز رخ ندادهاند مثل قدم زدن با همسرش در جنگلهای ژاپن. درصورتی که همسرش قبل از رسیدن به ژاپن مرده. از طرفی دیگر مرد خاطرات واقعی را فراموش کرده مثل داشتن فرزندش. دستکاری حافظه و اینکه حافظه مثل یک رم آرشیو شده است؛ مسالهایست که ایلان ماسک در این سالها بارها به آن اشاره کرده.
فیلم آرام آرام بدون عجله پیش میرود. زمان فیلم صرف آماده کردن مخاطب به دنیای عجیب فیلم میشود. رباتهایی که جی۱ جی۲ هستند یکی دست ندارد و دومی هم دست دارد و هم باهوشتر است. سومی قوهی عشق ورزیدن و تست غذاها را دارد و چهارمی حتی با مرد میتواند برقصد. مرد فقط اطلاعات همسرش را در دست دارد و با همانها همسرش را بازسازی میکند.
وقتی فیلم وارد مرحلهی عجیب و غیرقابل درک میشود فورا به پایان میرسد. خب البته حق دارد. فیلمنامه همانطور که گفتیم حادثهمحور نیست. شک ندارم اکثر مخاطبین، کسل شده، به پایان فیلم نزدیک میشود و کارگردان با خلاقیت و ضربه پایانی فیلم را نجات میدهد.
بازی مرد به عنوان مردی که نابغهی دنیای رباتیک است قابل قبول است اما نشانی از مردی عاشق در او نمیبینیم طوریکه تلاش او برای زنده کردن همسرش به هر قیمتی را باورپذیر نمیبینیم.
مرد رباتهای احساسی طراحی کرده. رباتهایی که خواب میبینند عاشق میشوند و حسادت میکنند اما با این وجود، مرد مثل موجوداتی دارای احساس با آنها برخورد نمیکند درحالیکه تمام این رباتها حاصل کار خود او هستند.
کسی که اندک آشنایی با دنیای رباتیک داشته باشد متوجه میشود رفتار مرد با رباتهایش در این فیلم به هیچ وجه شبیه رفتار سازندگان ربات در دنیای واقعی نیست. طراحان با دقتِ تمام، رباتهایی قابل پیشبینی میسازند و از تمام ظرافتهای کار خود آگاهند. البته گاهی چیزی که طراحی میشود چنان باهوش است که خود سازنده از آن عقبتر میایستد اما در هر صورت به کلیت طرحی که ساخته آگاه است. اما مرد مدام در رابطه با رباتهایش دچار اشتباه میشود. آنها را درک نمیکند. و یکی یکی آنها را از دست میدهد. البته ممکن است کسانی در پاسخ به این ایرادات اینطور جواب دهند که کل اتفاقات فیلم رویای مرد آرشیو شده بود. چرا که در واقع او بود که در تصادف مرده بود. اگر اینطور باشد اشتباهات مرد قابل درک است اما اساسا این سوال پیش میآید که اگر مرد در تصادف مردهبود این پروژهی آرشیو شده را چه کسی طراحی کرده بود؟ هدف آن چه بود؟ پیام و نتیجهاش چه بود.؟
فیلم نجاتش را مدیون خلق فضاست. فضایی سرد و بیروح که با برف بیرون همخوانی دارد. گرچه مرد روی پروژهای عاشقانه کار می کند اما این فیلم حتی عشق را هم مشتی اطلاعات میپندارد. در جایی مرد به همسرش میگوید مشکل سیگنالهایی که از مغز میگیریم اینه که آنالوگ هستند نه دیجیتال!
در واقع فیلم نشان میدهد که در آینده همه چیز باید به شکل صفر و یک تعریف شود. ما در آینده صفر خواهیم بود یا یک؟!