در این نقد و بررسی به سراغ فیلم A Clockwork Orange (پرتقال کوکی) اثر استنلی کوبریک رفته ایم. پرتقال کوکی محصول سال 1971 در آمریکا است که برگرفته از رمانی کوتاه با همین نام از آنتونی برجس است. در ادامه به بررسی و تخلیل فیلم پرتقال کوکی می پردازیم.
نقد و بررسی فیلم پرتقال کوکی: خشونت دلچسب
استنلی کوبریک کارگردان سرشناس آمریکایی که در فیلم هایش خشونت نهفته در آدمی را به تصویر می کشید، در پرتقال کوکی این عمل را به پررنگترین شکل به انجام رسانده است. انسان ها موجوداتی مختار هستند، چه در به وجود آوردن خصایص انسانی و چه در بروز خصایص حیوانی. دو موضوع مهم در این فیلم یکی اختیار در انتخاب انسانیت است و دیگری لذت بردن از خشونت و شهوت که نمود کامل حیوان ها و انسان بدوی است. البته، کوبریک بارها اعلام کرده که پرتقال کوکی فیلمی کمدی است و او سعی داشته با گونه ای از پارودی این مطلب را نشان دهد اما گویی کمی بیش از حد مرزها را جابجا کرده است. الکس (با بازی مالکوم مک داول) نقش اصلی فیلم، با اینکه در انجام اعمال حیوانی از هیچ چیزی کوتاهی نمی کند اما به نوعی قهرمان نشان داده شده است. مسئله ای که انتقادهای فراوانی را از این فیلم به عمل آورد و حتی برخی کشورها همچون انگلیس، اکران آن را تا سالها ممنوع کردند.
این فیلم که با اقتباس از رمانی با همین نام نوشته آنتونی برجس ساخته شده در پادآرمانشهر لندن رخ می دهد، پسری جوان به نام الکس به همراه سه دوست دیگرش علاقه دارند تا در خیابان دعوا راه بیندازند، آشوب به پا کنند، ضعیفان را آزار دهند (آنارشیست). الکس علاقه زیادی به گوش دادن موسیقی کلاسیک به خصوص بتهوون دارد، که احتمالا نشات گرفته از علاقه شخصی کوبریک است. خشونت تنها دل مشغولی الکس نیست رابطه جنسی هم دیگر علاقه مفرط اوست به خصوص وقتی که موسیقی بتهوون هم نواخته شود. البته تنها نیمه اول فیلم اینطور است و در نیمه دوم شاهد قدرت نمایی سیستم ها می شویم، الکس به خاطر قتل دستگیر می شود و پس از شکنجه توسط دو مامور فاشیست به یک مرکز بازپروری منتقل می شود. جایی که او را با استفاده از روشی جدید نسبت به اعمال خشونت شرطی می کنند و حتی باعث می شوند او دیگر نتواند سمفونی شماره 9 بتهوون را گوش دهد! کوبریک در این فیلم سعی دارد فرق بین خوب بودن با اختیار عمل و خوب بودن با اجبار را نشان دهد. روایات از بهشت و سرزمین موعود و آرمانشهرهای گوناگون فراوان است. جایی که انسان ها ناخواسته به سوی اعمال نیکو سوق پیدا می کنند و شاید چیزی جز خوبی یا چیزی که برایشان خوب تعریف شده نمی دانند. سوال اینجاست که پس اختیار عمل چه می شود؟ گویی در آینده نزدیک سیستم ها و نظام ها فرق بین خوبی و بدی را برای مردمانشان تعریف می کنند. همانطور که در فیلم میبینیم الکس، کسی که جامعه و خانواده باعث شده اند تا به فردی مخل تبدیل شود، با این روش درمان به یک پرتقال کوکی تبدیل می شود. بزهکاری به مانند اعتیاد به مواد مخدر از وجود او بیرون کشیده شده اما میل به بزهکاری در وجود او باقی می ماند و در پایان فیلم میبینیم که او با اینکه توانایی انجام اعمال پیشین را ندار اما به آنها فکر می کند.
کوبریک در این فیلم برای هرچه واقعی تر شدن نماهایی که از دید الکس مشاهده می کنیم، از لنزهای عریض استفاده کرده تا گوشه های تصویر مانند آنچه با چشم میبینیم شکسته شود و بیشتر خودمان را در جای الکس قرار دهیم و این تاکید چه در فرم و چه در محتوا باعث شده تا الکس بیشتر از آنچه باید فردی حقیقی شود و اعمالش منزجرکننده تر گردند. روش جذابی که کوبریک برای روایت داستان به کار گرفته است، گهگاه ممکن است بیننده را از تماشای فیلم آزرده خاطر کند. اعمالی چون قتل، زورگویی و تجاوز، اعمالی به شدت قبیح هستند اما روایت داستان باعث شده تا بیننده هم مانند الکس از تماشای آنها لذت ببرد!
در فیلم به خصوص در نیمه اول آن تاکید زیادی روی نمادگرایی شده است. گاه نمادگرایی به سبب تم کمدی فیلم به حدی نمایان است که دیگر اثر نمادینش را از دست می دهد. برای مثال الکس با استفاده از مجسمه ای شبیه به آلت تناسلی مرد که ساخته دست مقتول است، او را می کُشد یا در نمایی از فیلم شاهد تطابق یک مار بر روی تصویر شرمگاه یک زن هستیم؛ گویی کوبریک میل به شهوت را چون سم ماری زهرآگین تشبیه کرده است. میلی که از بدو پیدایش انسان روی زمین با او بوده و همچنان با وجود نظریه های فراوان تکامل، به مانند روزهای نخست ثابت باقی مانده است و انسان (مرد) برای سیراب کردن این میلش دست به هر راه کثیف و حیوانی می زند. قطعا نمادین ترین عنصر فیلم لیوان شیری است که در دست الکس و دوستانش می بینیم. دلایل فراوان و البته صحیح برای این موضوع می توان بیان کرد اما شاید پررنگترین آن علاوه بر تناقضی که شیر با خشونت دارد، این باشد که الکس از طرف خانواده در کودکی به حد کافی محبت و توجه ندیده است یا به طور نمادین میتوان ذکر کرد: شیر مادرش را نخورده است که این چنین در جوانی برای نوشیدن آن حرص می زند.
منبع: lilmedia
نقد مفهومی فیلم پرتقال کوکی
در پرتقال کوکی (1971) کوبریک با این مشکل روبهرو است که تماشاگر را متقاعد کند آنچه در فیلم میبیند آینده نزدیک است. راهحل هنریاش این است که به مکان فیلم ظاهر و حس و حال مکانهای زندگی روزانهمان را میدهد، در عین حال که به آن نوعی جلوه غیرعادی میبخشد. یکی از صحنههای تکان دهندهتر پرتقال کوکی صحنه قتل یک زن به دست الکس با اثر هنری ساخت خودش– یك مجسمه اروتیك– است، مجسمهای را که از فرط وضوح معنای ظاهریاش نمیتوان نمادین پنداشت. هنر پاپ مستتر در پرتقال کوکی سبک ضدنمادین دارد. در دنیای این فیلم، دیگر وهم و خیال از واقعیت، و هنر از زندگی متمایز نیست. در پرتقال کوکی تماشاگر میتواند هم بر ویژگیهای سطح توصیفی فیلم و هم بر ساختارهای تفسیری وقوف یابد. یک تفسیر، از میان تفسیرهای متعدد، بر اساس فکر روان پالایی است یعنی آزاد شدن ضمیر نیمه هوشیار: تماشاگر خود را با الکس یکی میپندارد: شخصیت او در سرتاسر فیلم به نسبت چهرههای کلیشهای اطرافش به نحو دلچسبتری پرورده میشود. از نظر بیننده گفتوگوهای جلبنظرکنندهاش، ظریفهگوییاش، روایتگری روانش، جراتش، در مقام مقایسه با ویژگیهای زندانیان فاشیست، آزادیخواهی که در شخصیتپردازی غلو شده، والدین تهی مغزش، همدستانش (که بعدا پلیس میشوند) و غیره، به سود او تمام میشود. در این فرآیند همسان پنداری، تماشاگر از سرکوب شدن الکس میرنجد.
از تجربه دیدن همین فیلم به این اعتقاد میرسیم که آینده با خود دنیایی می آورد که متفاوت مینماید. اما این هم هست که اگر فضا و مکان فیلم بیش از حد بر خلاف مکان زندگی عادی مان باشد، تماشاگر قلمرو فیلم را خواب و خیال می پندارد. کوبریک برای نمایش ظاهر غیر عادی و نیز کیفیت متقاعد کننده فضای آینده از عدسی های زاویه باز استفاده میکند. مکان فیلم تا اندازه یی وضوح دارد اما هیچ نشانی از آنگونه وضوح ژرفی که در همشهری کین هست، اینجا نمیبینیم.
حاصل کار این است که که همه چیز خیلی واقعی به نظر می رسد،هرچندکه فضای بسته فیلم ظاهری جعبه مانند با دیوارهای شیب دار دارد، که کیفیتی غیر واقعی به محیط های گوناگون فیلم می بخشد. به همین سبب بیننده مکان و فضای فیلم را،هم واقعی و هم غریب می پندارد و این امر به ایجاد حس آینده نزدیک کمک میکند.
عملکردهای دنیای پرتقال کوکی از سه منبع مایه میگیرد : 1) قابلیت های هنری یی که در سرشت عدسی های زاویه باز است. 2) تمایل تماشاگر برای واقعی انگاشتن صحنه هایی که با استفاده از عدسی های عادی با وضوح کامل گرفته شده (چون این گونه صحنه ها برای تماشاگر بیش از همه آشناست)، 3) این عرف رایج که مکانهایی ظاهرا مشابه مکان های زمان حاضر نمیتواند حوادث زمان آینده را در خود بگنجاند. هیچ یک از این نکات بر پایه اعتقاد هایی نیست که خود فیلم آفریده باشد، بلکه کیفیت دنیای پرتقال کوکی از اعتقاد های متعارفی آب می خورد که بر خیلی از فیلم های دیگر هم حاکم است.
پرتقال کوکی اثر استنلی کوبریک را میتوان به چندین شیوه پرمعنا بر حسب همین خصیصه ضد نمادینی که مورد نظر سونتاگ است فهم کرد. شخصیت اصلی، الکس، با احساس هایش دمساز است. خشونت او نتیجه نوعی اختلال عصبی زیر بنایی ی او نیست. او دست به خشونت می زند چون خوشش می آید، چون با آن تفریح می کند، چون خشونت آدم را به هیجان می آورد و به زندگی طراوت بیشتری می بخشد.
یکی از صحنه های تکان دهنده تر پرتقال کوکی صحنه قتل یک زن به دست الکس با اثر هنری ساخت خودش – مجسمه بزرگی از عضو جنسی مردانه – است، مجسمه یی را که از فرط وضوح معنای ظاهری اش نمیتوان نمادین پنداشت. هنر پاپ متمکن در پرتقال کوکی سبک ضد نمادین دارد. در دنیای این فیلم، دیگر وهم و خیال از واقعیت، وهنر از زندگی متمایز نیست.
ضرباهنگ کند فیلم کوبریک، که مفسران بسیاری سخت به آن خرده گرفته اند، به ما فرصت می دهد تا تمامی هنر پاپ را در محیط های گوناگون فیلم ببینیم.
در پرتقال کوکی تماشاگر می تواند هم بر ویژگی های سطح توصیفی فیلم و هم بر ساختار های تفسیری وقوف یابد. یک تفسیر، از میان تفسیرهای متعدد، بر اساس فکر روان پالایی است – یعنی آزاد شدن ضمیر نیمه هشیار : تماشاگر خود را با الکس یکی می پندارد : شخصیت او در سرتاسر فیلم به نسبت چهره های کلیشه ای اطرافش به نحو دلچسب تری پرورده می شود. از نظر بیننده گفت و گوهای جلب نظر کننده اش، ظریفه گویی اش، روایتگری روانش، جراتش،درمقام مقایسه با ویژگیهای زندانیان فاشیست، آزادیخواهی که در شخصی پردازی غلو شده، والدین تهی مغزش،همدستانش (که بعدا پلیس می شوند)، وغیره،به سود او تمام می شود. در این فرایند همسان پنداری، تماشاگر از سرکوب شدن الکس می رنجد.
در جریان فعالیت ضمیر نیمه هشیار، آدمها و موقعیت ها به طرزی افراطی پرورده می شود، و صورت های کلیشه یی و ساده شده یی از عامل تعارض، که در پرتقال کوکی میبینیم، از همین امر نشات می یابد. تصرف هایی که در شکل محیط صورت می گیرد و اوهامی در قالب حرکت کند شده و تند شده و کیفیت کابوس گونه صحنه های مربوط به (درمان لودویکو) (با طنین ضمیر نیمه هوشیار در آنها) در خدمت خلق فضایی است که این پالایش در آنجا پذیرفتنی بنماید.
پرتقال کوکی حاوی ساختارهای روایی ی اساطیری نیز هست. ماجرای الکس را گونه یی سفر اودیسه وار می خوانند که با بازگشت به خانه یی موسوم به HOME کامل می شود. جشن و سروری که به دنبال شفای الکس با درمان لودویکو می آید ( و این درمان تمایلاتی را که در جهت خشونت بوده فرو مینشاند) تایید مجددی است بر انسانیتش از طریق نشان دادن این فکر اساطیری که خشونت و منازعه جزء لاینکف موقعیت آدمی است.
منبع: منظوم
نقدی بر فیلم پرتقال کوکی – A Clockwork Orange
پرتقال کوکی داستانی علمی تخیلی است که از روی کتابی با همین عنوان اقتباس شده است. این کتاب در سال ۱۹۶۲ توسط آنتونی برگس نوشته شده است. نسخه سینمایی این فیلم با کارگردانی و کمک در تهیه و نویسندگی استنلی کوبریک ساخته شد. همچنین ستاره این فیلم مالکوم مک داویل است که شخصیتی نا به هنجار را به تصویر می کشد. او رهبر گروهی از جوانان آشوبگر است و انواع جنایت ها را مرتکب می شود.
داستان فيلم:
آلکس جوان ناهنجار و ضد اجتماعی است که رهبری گروهی از جوانان مانند خود را بر عهده دارد او انواع جنایات را مرتکب می شود و در این بین به خاطر یک مورد قتل دستگیر می شود و به زندان (مرکزی برای درمان خلافکاران) فرستاده می شود تا در آنجا تحت روش های مدرن درمان شود…
استنلی کوبریک کارگردان فیلم پرتقال کوکی یکی از افرادی است که اعتقاد دارند که بشر در زندگی زمینی و مادی می تواند به حد کمال برسد. او تلاش بسیار کرد تا این اعتقاد را در فیلم مورد بحث، به تصویر بکشد. این نظریات در گفته ها و دیالوگ های شخصیت اصلی فیلم مشهود و نمایان بود.
درباره فیلم:
وقتی که در مراحل ساخت صحنه لودویکو (درمان آلکس که بر روی چشم او انجام می شد) در حال ضبط بود، قرنیه چشم او خراشیده شد و به طور موقت بینایی خود را از دست داد. به خاطر همین مشکل صحنه بعدی که آلکس باید در آن چشمان خود را باز می کرد تنها فیلم نبود بلکه دکتر واقعی نیز در آنجا حاضر بود تا مالکوم چشمانش را باز کند و مشخص شود که خطر به طور کامل رفع شده است. همچنین مک داویل رنج و درد زیادی را به خاطر ضربه ای که به دنده اش در طول فیلمبرداری وارد شده بود تحمل کرد.
کارگردانی:
استنلی کوبریک کارگردان فیلم پرتقال کوکی یکی از افرادی است که اعتقاد دارند که بشر در زندگی زمینی و مادی می تواند به حد کمال برسد. او تلاش بسیار کرد تا این اعتقاد را در فیلم مورد بحث، به تصویر بکشد. این نظریات در گفته ها و دیالوگ های شخصیت اصلی فیلم مشهود و نمایان بود.
کارگردان بین تاریخ سپتامبر ۱۹۷۰ تا آوریل ۱۹۷۱ این فیلم را تهیه کرد و در کارنامه اش این فیلم به عنوان سریع ترین اثر قرار گرفت.
درباره روح داستان:
یکی از مهمترین سوالاتی که درباره این فیلم مطرح می شود تعریف خوبی در کلام نویسنده کتاب پرتقال کوکی و دیگر کتاب های برگس است. بعد از انجام کارهای “نفرت درمانی” آلکس به یکی از افراد مطلوب و معمولی جامعه تبدیل می شود اما این اتفاق بدون انتخاب او رخ می دهد. او فرد خوبی می شود اما غیر ارادی و ماشینی، مانند لقبش: پرتقال کوکی…
هر چند جان بی واتسون رفتار گرایی را محدود و شرطی کرده است، اسکینر درباره تغییر رفتار استدلال آورده (فراگیری تکنیک های پاداش و تنبیه و یا سیستم چماق و هویج) از نظر اسکینر این کلید رسیدن به جامعه مطلوب است.
در زندان، کشیش حاضر، در هنگام انجام تکنیک لودویکو به آلکس میگوید که خوبی باید از درون رخ دهد.
دیگر موضوع مهم و اصلی مطرح شده در این فیلم غضب در برابر روانشناسی رفتاری است. برگس برای ناپسند خواندن رفتارگرایی به سراغ آثار اسکینر رفت. Beyond Freedom and Dignity (آنسوی آزادی و مقام) خطرناک ترین کتابی که اسکینر نوشته است. هر چند جان بی واتسون رفتار گرایی را محدود و شرطی کرده است، اسکینر درباره تغییر رفتار استدلال آورده (فراگیری تکنیک های پاداش و تنبیه و یا سیستم چماق و هویج) از نظر اسکینر این کلید رسیدن به جامعه مطلوب است. (در این رابطه کتاب Walden Two که داستانی خیالی اثر اسکینر است را مطالعه کنید.)
سینماگر و نویسنده بلژیکی، آنتونی بوچن، به مسئله جرم شناسی و موضوعی که در اثر درمان لودویکو شکل میگیرد اشاره می کند. او در تعریف این روش درمانی می گوید که این روش و راهکاری است برای از بین بردن بدی و جنایت در جوامع.
در نهایت کوبریک به خاطر تمرین های فاشیستی عذر خواهی نکرد اما به سادگی دیدگاهش درباره آینده جامعه ما و اینکه چگونه این جوامع از خشونت تغذیه می کنند را بیان نمود.
نقد منتقدان:
این فیلم در نظر منتقدان بسیار متفاوت است و اصولا این اتفاق برای فیلم های بزرگ همیشه رخ میدهد. در سایت هایی که نظرات این افراد را یک جا جمع آوری کرده اند می توانیم امتیاز های متفاوتی را شاهد باشیم که به این فیلم داده شده است. از امتیاز ۱۰۰ که کاملترین است تا امتیاز بسیار ضعیف ۲۰.
منتقد آریزون دیلی استار درباره این فیلم نظر مثبتی دارد. او می نویسد که شاید پرتقال کوکی بزرگترین اثر کوبریک باشد که در آن برای مخاطبینش از اهمیت جامعه گفته است.
امانوئل لوی هم درباره اثر بزرگ کوبریک می گوید: فیلم بلند پروازانه ای که منتقدان و تحلیلگران آن را نفهمیدند و تنها خشونت بالای فیلم را دیدند.
تماشایی، اپرا گونه، رنگی و بدیع، این تعریف منتقد مجله اسلنت از این فیلم است.
اما در میان این نقد ها هستند منتقدانی که بسیار فیلم را ستوده اند و یا خیلی از آن بد گویی کرده اند که نمونه ای از آن نقد نویسنده شیکاگو ریدر است که این گونه مینویسد:
فیلمی بسیار بد، عوام فریب و پر از ایراد و نقص و ضعیف که البته مورد علاقه عوام قرار گرفته است. شاید این لذت عمومی به خاطر این است که فیلم درباره مسائل اخلاقی موقعیت مشخصی را ترسیم نمی کند.
نقد هایی کاملا مخالف این نوشته هم بسیار یافت می شود و منتقدانی که فیلم را بسیار ستوده اند هم کم نیستند که اتفاقا نام های بزرگی هم در میان آنها دیده می شود. در میان نویسندگانی که نظر مثبت در باره پرتقال کوکی داشته اند این که فیلم یکی از بهترین و بزرگترین آثار کوبریک است مشترک بود. البته همه آنها خشونت بالای فیلم را انکار نکرده اند.
منبع: وبلاگ فیلم هفته
نقد و بررسی فیلم پرتقال کوکی؛ برداشتی آزاد از خشونت
دقیقا پس از ساخت فیلم شاهکار ادیسه فضایی بود که به نظر میرسید کوبریک وارد دنیای جدیدی شده است و فضای نویی را تجربه میکند. او پس از ساخت سه فیلم اخیرش در انگلستان تصمیم گرفته بود به آنجا مهاجرت کند و روی پروژه جدید و پرخرجی با محوریت زندگی ناپلئون کار کند. اما در این بین به دلیل مخارج فراوان این فیلم تصمیم گرفت آن را برای یک فرصت مناسبتر کنار بگذارد و در عوض روی پروژه جمع و جورتری کار کند. پروژهای راجع به علاقه همیشگی کوبریک یعنی خشونت و ارزیابی کامل این موضوع و تقابل آزادی بی حد و حصر و بی ارادگی. برای این کار کوبریک مثل همیشه به سراغ یک رمان رفت و مانند تقریباً تمام فیلمهای قبلی او، پرتقال کوکی نیز تبدیل به فیلمی اقتباسی این بار از رمان آنتونی برجس شد. رمانی با همین نام که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد اما توفیق چندانی نیافت تا تبدیل به یکی از همان رمانهایی شود که کشف شدن پتانسیلشان نیاز به بصیرتی عمیق مانند بصیرت کوبریک دارد. کوبریک بعد از مطالعه این کتاب به تنهایی اقدام به نوشتن فیلمنامه کرد و در نگارش آن به حد زیادی به متن اصلی وفادار ماند.
همانگونه که همه شما اطلاع دارید یکی از اصلیترین کرامات انسانی قدرت انتخاب و اراده است. انسانی که قدرت انتخاب نداشته باشد و این اراده بنیادی از وی گرفته شود را دیگر نمیتوان انسان نامید. کوبریک در پرتقال کوکی دقیقا به همین موضوع میپردازد و از زوایای مختلف بررسی میکند که نداشتن اراده چه عواقبی را در پی دارد. فیلم داستان جوان شر و شوری به نام الکس را روایت میکند. جوانی که نماد خوبی از جوانان آنارشیست دهه ۶۰ و ۷۰ را داراست. این پسر الکس نام دارد و تقریبا از هیچگونه کار خلاف و غیراخلاقی ابایی ندارد. او به همراه دوستانش به جای جای شهر سر میکشند و به خرابکاری، تجاوز، تعرض و دعوا و کتک کاری مشغول میشوند. در یکی از همین گشت و گذارها الکس مرتکب قتل (آلت این قتل بسیار سمبلیک است و نمایی از جهتگیری ایدئولوژی کوبریک درباره روابط جنسی است) میشود و به زندان میافتد. در زندان او با روشی به نام لودوویکو آشنا میشود و به او میگویند که با گذشت دو هفته از این درمان او از زندان آزاد خواهد شد. اما پس از این درمان او دیگر انسان سابق نیست و یا بهتر بگوییم انسان نیست زیرا ارادهای از خود ندارد و صرفا تبدیل به یک موجود ربات مانند میشود.
در پرتقال کوکی الکس از خشونت لذت میبرد. او سرشار از تناقضاتی نیز هست. گاهی تبدیل به کودکی چهار ساله میشود و گاهی نیز در هنگام دعوا درنده خو میگردد. از طرفی از سمفونی نهم بتهوون به عنوان یک اثر جاودانه و آرامش بخش لذت میبرد و از طرف دیگر به زنان به صورت وحشیانه تعرض میکند. در واقع همین تناقضات شخصیت الکس را شکل میدهند و تماشاگر مجاب میشود تا با دنبال کردن سرنوشت او (بستر) با ایدئولوژی کوبریک راجع به خشونت (محتوا) نیز همراه شود. کوبریک در پرتقال کوکی به شکلی حرفهای عقیده خود را به خورد مخاطب میدهد، هنری که اکثر کارگردانهای امروز از آن بی بهره هستند و به بیانی دیگر نمیتوانند از ارزشهای سینما به عنوان یک مدیوم استفاده کنند. همین موضوع باعث میشود که سینمایی صرفا قصهگو را در سراسر جهان داشته باشیم و به بیانی بهتر شاید جز دو سه مورد هیچ کارگردان مولف زندهای در سرتاسر جهان وجود نداشته باشد. این موضوع را میتوان اصلیترین دلیل پیدایش نظریه مرگ سینما بدانیم. به بحث اصلی بازگردیم. کوبریک با تک تک پلانهای پرتقال کوکی با مخاطب صحبت میکند و سعی میکند انسانیت را در اوج نمایش حیوانی به مخاطب نشان دهد. کوبریک اعتقاد دارد کمی خشونت برای انسان بد که نیست لازم نیز میباشد. او از جوامعی که سعی در کنترل بیش از حد دارند مینالد و اعتقاد دارد اگر انسان از خود ارادهای نداشته باشد که به سمت کار خوب برود یا بد و تنها راه پیش رویش راه خوب باشد این کار او هیچ فایدهای ندارد. انتخاب راه درست و دوری از رذیلتهای اخلاقی وقتی قابل دفاع است که شخص با آگاهی کامل به سراغ آن برود و قدرت انتخاب داشته باشد. با درمان لودوویکو (همان انزجار درمانی که نمونههای قبلی آن را به شکلی دیگر در فیلم پرواز بر آشیانه فاخته با بازی جاودانه جک نیکلسون دیدیم) الکس قدرت اختیار خود را از دست میدهد. او را با چشمانی که به اجبار باز نگه داشته شدهاند جلوی نمایشگری میگذارند و برای او فیلمهایی بسیار خشونت بار از جنگ، تجاوز و کشت و کشتار با تم سمفونی نهم بتهوون پخش میکنند و او را مجبور به دیدن این فیلمها میکنند. الکس در اثر تماشای این فیلمها از خشونت بیزار میشود به طوری که شخصی که تا دیروز از تجاوز لذت میبرد حال فقط با فکر کردن به آن، تنش به رعشه میافتد. پس از این درمان الکس از زندان آزاد میشود و به گفته سران دولتی آماده حضور موثر به عنوان یک انسان خوب (که به عقیده کوبریک هیچ ارزشی ندارد) درجامعه است. الکس به جامعه باز میگردد اما هیچ چیز مثل سابق نیست. او به راحتی مورد ظلم بقیه قرار میگیرد و به شدت آسیب پذیر میشود. در یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم دوستان قدیمی الکس را میبینیم که او را پیدا میکنند و کتکش میزنند. با هر ضربهای که به بدن الکس برخورد میکند صدای آهن بلند میشود. این صحنه را میتوان شاهکار کارگردانی کوبریک نامید که با این کار به مخاطب القا میکند که الکس دیگر انسان نیست و به یک موجود “کوکی” تبدیل شده است.
در یکی از کلیدیترین سکانسهای فیلم گذر الکس پس از درمان (!) شدن به خانه مردی میافتد که مدتی قبل از به زندان افتادن به زن وی تعرض کرده بود. مرد الکس را شناسایی میکند و با خوراندن داروی بیهوشی او را بیهوش و در اتاقی در طبقه بالای خانهاش زندانی میکند. الکس پس از به هوش آمدن صدای سمفونی نهم بتهوون را میشنود و اثرات جانبی لودوویکو باز میگردند. او دچار حمله عصبی میشود و برای خلاصی از صدا خود را از پنجره به بیرون پرتاب میکند. این صحنه نیز اوج نبوغ کوبریک را به مخاطب نشان میدهد. کوبریک در لحظه پرت شدن الکس به خارج از پنجره دوربین را نیز با او به بیرون پرتاب میکند تا در واقع مخاطب این صحنه را از نگاه الکس ببیند و همذات پنداری به نهایت خود برسد. این هنر کوبریک را نشان میدهد که موفق میشود مخاطب را وادار به همذات پنداری با شخصی کند که مطمئنا هر انسان سالمی با عقل سلیم باید از وی متنفر باشد. اما تعارفی نداریم ما الکس را دوست داریم. خود کوبریک نیز مشخصا به این موجود متجاوز خرابکار علاقه دارد. انگار تمام این کارهایی که الکس کرده باز هم به پای کاری که در حق او شده نمیرسد. انگار این سلب اراده از او باعث شده حتی ما نیز دلمان به حال وی بسوزد. سکانس آخر فیلم نیز زیباست. دولت مورد هجمه انتقادی شدیدی بابت درمان لودوویکو قرار گرفته است. به همین دلیل دوباره مغز الکس را دستکاری میکنند و او را به شکل اول برمیگردانند. پس از آن الکس با لبخندی ملیح (!) روی تخت بیمارستان خوابیده است و دوباره درگیر افکار سادیسمی خود میشود.
مالکوم مک داول در نقش الکس بدون شک بی نظیرترین و زیباترین نقش آفرینی تمام عمر خود را از میان فیلمهای پر تعدادش انجام داد. بازی بسیار طنازانه او در نقش الکس بسیار جاودانه شد. او به خوبی توانست پرتره جوانی که از چشمهایش شرارت میبارد را دربیاورد. البته این نقش نیز آسیب چشم همیشگی را برای وی به ارمغان آورد. در سکانس درمان لودوویکو چشمهای او را با دستگاه باز نگه داشتند و دکتری داخل چشم او قطره میریخت. در یکی از برداشتها قرنیه چشم او خراش برداشت و موقتا کور شد. از نکات بسیار مثبت دیگر فیلم دکوپاژ و طراحی صحنه بینظیر فیلم است که کوبریک با استادی و ظرافت خاص خود آن را بر اساس کتاب ترسیم کرده است. طراحیهای صحنه کاملا فانتزی و در عین حال زیبا جلوه میکنند و کوبریک با وسواس خود توانست در کنار “بری لیندون” یکی از بهترین طراحیهای صحنه در فیلمهایش را داشته باشد. فیلم در زمان انتشار بسیار تکان دهنده بود به طوری که نمایش آن در بسیاری از کشورها ممنوع شد. صحنههای جنسی متعدد و خشونت این فیلم دلیل اصلی این جلوگیری توسط اکثر کلیساها بود. واقعا جای طرح این پرسش وجود دارد که وقتی مضمون فیلمی خشونت است آن را چگونه باید نمایش داد؟
در پایان باید به این دقت کنیم که سینمای استنلی کوبریک سینمایی است پیوسته و مفهومی. فیلمها اکثر به هم مربوط هستند و خط فکری کوبریک به نحوی که مخاطب حس نکند این فیلمها را به هم مرتبط میسازد. اگر با آثار کوبریک آشنا نیستید و به تازگی میخواهید آثار او را تماشا کنید همه فیلمهایش را با هم ببینید. آنگاه است که با شروع پرتقال کوکی با خود میگویید “خنده این پسر شبیه نوزاد آخر ادیسه نبود ؟”
منبع: گیمفا
بررسی فیلم «پرتقال کوکی» کارگردان «استنلی کوبریک»
1) استنلی کوبریک و دنیای خارق العاده ی پرتقال کوکی: فیلم پرتقال کوکی که برگرفته از رمانی به همین نام از آنتونی بورجس (1917- 1993) میباشد، از آن دسته فیلمهای جنجال برانگیز و پر سروصدای تاریخ سینما است. این فیلم که همواره در تمامی لیستهای مربوط به بهترین فیلمهای تمام دورانها جایگاهی ویژه برای خود باز کرده است به همان اندازه که موافقان بسیاری را در رسا و تمجید خود علم کرده، مخالفان قدری هم در رد و انکار محتوا و سبک و سیاق خود دارد.
استنلی کوبریک که همواره به ساخت فیلمهای نادر و متفاوت شهره بوده است در ساخت این اثر عجیب و منحصر به فرد نیز رویکرد آینده نگرانه ی خوفناکی را در راستای تصویرسازی بحرانهای نوجوانان در جوامع تکنولوژی زدهی قرن بیستم در پیش گرفته است.
ارائهی صحنههای خشن و فضاها و دکورهای شدیداً اروتیک، لباسها و گریمهای ناموزون و حرکات مملو از ابتذال و تجاوز، استفاده از موسیقی خصوصاً بهره گیری از سمفونی بتهوون و ترانهی فیلم آواز در باران، فیلم برداری با لنزهایی با زاویهی دید بیش از حد معمول ((wide angle و در کنار تمام اینها طعنه و کنایههای شدید و به هجو کشیدن قوانین دست و پا گیر دنیای مدرن و پیشرفت علوم و تکنولوژی امروزی و آئینهای مذهبی رایج و استفاده از نظریهی گردشی تاریخ و مفاهیم بنیادین جبرگرایی و ارادهی آزاد از مختصات مهم پرتقال کوکی است.
2) فیلم را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: اولین بخش، شرح زندگی و اعمال هر روزهی الکس پانزده ساله است. او و دوستانش که در میلک بار در حال وقت گذرانی و ولگردی هستند، یا به جان پیرمرد دائم الخمری می افتند و کتکش میزنند، یا میخواهند به زن نویسندهی چپ گرا تجاوز کنند و یا در حال اذیت و آزار زن تنهای مسنی هستند که با گربهها زندگی میکند. الکس با مجسمهای از بتهوون به جان پیرزن می افتد و بعد دوستانش با ضرباتی بیهوشش میکنند و پا به فرار میگذارند و در نهایت الکس به دست پلیس می افتد و بازداشت میشود. در بخش دوم الکس در زندان با کشیش زندان آشنا میشود و در
مورد شیوهی درمانی لودوویکو که شیوهای برای از بین بردن رفتارهای پر خطر و ضد اجتماعی افراد است، اطلاعاتی به دست میآورد. دارویی به او تزریق میشود و همین طور که پلکهایش با گیرههای مخصوصی باز نگه داشته شده، فیلمهایی از تصاویر خشن و جنسی را برای او به نمایش میگذراند، همچنین پخش همزمان سمفونی نهم بتهوون به همراه فیلمی از رفتارهای ضد انسانی نازیها. الکس واکنش نشان میدهد و ابراز مخالفت میکند. دست آخر چیزی که از او باقی میماند همان چیزی است که عنوان فیلم به ما میگوید: یک پرتقال کوکی، شهروندی رام و سر به راه و فاقد هوش و عقل و اختیار.
در بخش سوم که بخش آخر است الکس، با هویتی تازه، دوباره در کوچه و خیابان پرسه می زند و در مقابل قربانیانی که به قصد انتقام جویی دنبالش افتادهاند، کاملاً خوار و زبون است. دوستانش که حالا در کسوت پلیس ظاهر میشوند، پیرمرد دائم الخمر و نویسندهی چپ گرا همگی قصد جانش را دارند و حتی خانوادهاش هم طردش میکنند. تلاش الکس برای خودکشی بی فایده میماند و هنگام سقوط از یک پنجره، جان سالم به در میبرد. در بیمارستان به هوش میآید و متوجه میشود همه او را یک قهرمان میدانند و روزنامهها و مردم از او به عنوان قربانی یک نقشهی شوم جنایی نام میبرند. الکس پیش والدینش بر میگردد و در حالی که به سمفونی نهم بتهوون گوش سپرده و پی به خشونتی که همچنان مثل گذشته در نهادش جریان دارد و از بین نرفته است میبرد، با خود تکرار میکند: بلاخره خوب شدم!
3) پیام پرتقال کوکی: سراسر فیلم پیام و هشدار است اما شاید مهمترین سخن کوبریک این باشد که نهاد قدرت چگونه در خفا در نهادهای مختلف که تحت عناوین معتبر به کار مشغولند اعمال زور و سلطه میکند و مبانی و تمنیات مورد تائید خود را از طریق آنها به افراد بشر القا مینماید. کوبریک به ما نشان میدهد چگونه نهاد علم و آموزش و تکنولوژی با نهاد قدرت پیوند و بستگی مییابد.
فیلم هجویهای است بر علیه حکومتی که در راستای برآورده نمودن نظم و ثبات مورد نظرش از راههای بسیار ناجوانمردانه و خشونت بار استفاده میکند و فکر و روان آزاد تک تک افراد اجتماع را به گونهای خاص در جهت مطامع و خواستههای خود تربیت مینماید تا همیشه سنگینی سایهی قدرت را بر سر خود ببیند و بر خلاف مصالح و منافع قدرت مرکزی قدمی بر ندارد. از این طریق نهاد قدرت انضباط را در جامعه پیاده میکند. این درونمایه در بیشتر فیلمهای کوبریک دیده میشود.
منبع: چوک