کارگردان: Chung-Hyun Lee
نویسنده: Sergio Casci, Chung-Hyun Lee
بازیگران: Park Shin-Hye, Jong-seo Jun, Sung-ryung Kim
خلاصه داستان: دو نفر در زمان های مختلف زندگی می کنند. Seo-Yeon در زمان حال زندگی می کند و Young-Sook در گذشته زندگی می کند. یک تماس تلفنی این دو را به هم متصل می کند و زندگی آنها غیرقابل بازگشت تغییر می کند.
سکانس پایانی
برخی سایتها در تحلیل سکانس پایانی از خط زمانی سوم دم زدهاند. خط زمانی سومی وجود نداشت. اصلا خط زمانی میانی معنا نداشت. ما در فیلم با یک زمان گذشته روبه رو بودیم و یک زمان آینده.
مادر و یونگ سوک از پلهها پرت شدند. بعد میفهمیم که مادر زنده مانده. اما نه مادر و نه سویون متوجه نشده بودند که یونگ سوک هم زنده مانده. یونگ سوک پس از پرت شدن از پله ها زنده میماند.چند لحظه از زنده ماندن یونگ سوک در فیلم نشان داده میشود. اما چون دختر زیرکی بود فهمید نباید این زنده ماندن را لو دهد. حال از خود میپرسیم چه اتفاقی رخ داده؟ این وقایع در فیلم نشان داده نمیشوند اما به راحتی میتوان این گونه استنباط کرد که مادر و سویون از خانهی دختر فرار میکنند. دریغ از اینکه یونگ سوک در همهی این سالها زنده مانده و خود را مخفی کرده تا خود را به زمان آینده برساند و در آینده بتواند از طریق تلفن به خود در زمان گذشته، لحظهی ورود مادرِ سویون و پلیس را اطلاع دهد. وقتی به آینده میرسد با آن تماس، گذشته تغییر میکند حالا یونگ سوک قبل از ورود پلیس سویون را پنهان میکند بعد مادر و پلیس را میکشد. برای همین در پایان فیلم شاهد محو شدن مادر سویون هستیم و البته اینکه در ادامه میبینیم سویون در خانهی یونگ سوک سالها زندانی بوده و به عنوان اسیر در چنگ او به زندگی ادامه داده.


محتوا
کارگردان از آنهایی است که ثابت کرده همیشه دغدغهی معنا برایش جدیتر از هر فاکتور دیگر است.
اگر از آینده خبر داشتیم زندگیمان چه شکلی به خود میگرفت؟! به جز درجا زدن و هرج و مرج و جنون چیزی در انتظارمان نبود. بهترین تصمیم، تصمیمی است که از روی خرد گرفته شود و نه از روی طالعبینی و یا آگاه بودن از آینده!!.. آینده یک کُل نیست. یک جای دور نیست که تو از آن خبرداشته باشی. آیندهای وجود ندارد مگر اینکه ذره ذرهی وجودش از میان زمان حال گذشته باشد. آینده یک اثر هنری است حاصل از طرحی که تو امروز میافکنی. این پیچ و خم گذشته و حال است که چکیدهاش میشود آینده!
خوشبختی سویون پس از ورود به آیندهای که در آن پدرش زندهاست با مرگ بیگناه مزرعهدار توتفرنگی گره خورده که البته تنها کسی نبود که قرار بود به خاطر زنده ماندن پدرش بمیرد. او با اطلاع دادن به یونگ سوک از زمان مرگش و تغییر آن باعث شد زندگی شومی برای خیلیها رقم بخورد و خوشبختی خود را نیز کامل باخت. اینبار حتی مادر را هم از دست داد.
مادری که در انتهای فیلم متوجه میشویم هیچ نقشی در آتشسوزی نداشت.سویون از مادر بیزار بود درحالیکه این خود سویون بود که گاز را روشن کرده بود.
گذشته همواره رمز و راز مخوفی در دل خود جای داده. حقایقی باور نکردی! دروغ و سوتفاهم و رنج! سعی نکن به آن سرک بکشی. سعی نکن مقصر را پیدا کنی چرا که همواره ردی از خودت هم پیدا میکنی.
تولستوی داستان جالبی دارد که در آن قرار است بفهمند بهترین زمان و بهترین کار و بهترین شخص چه جوابی دارد و در انتها نویسنده به این نتیجه میرسد که بهترین زمان حال است؛ بهترین شخص، شخصی است که اکنون با او مواجه میشوی و بهترین کار نیکی کردن است چرا که جز برای این به وجود نیامدهای!
فیلم پرحادثه و جذاب است. کوچکترین حرکت در گذشته آیندهی متفاوتی رقم میزند.


زندگی یونگ سوک
پرداخت به زندگی امثال یونگ سوک در ایران هم بسیار لازم و حیاتی است. دختران و البته پسران زیادی که در چنگال بیماری روحی و روانی به سر میبرند اما نه در خانه و نه بیرون خانه ماوایی برای آرامش ندارند. زنی که از او نگهداری میکند به او یادآوری میکند که اگر از او اطاعت نکند باید به بیمارستان روانی برود و به او هشدار میدهد که اگر آنجا رود چه زندگی سختی در انتظارش است. در خانه هم دختر شکنجه میشود در حالیکه هیچ راه قانونی برای نجات از آن خانه ندارد. چرا که اگر بلاهایی که در آن خانه برسرش میآید را توضیح دهد فورا به حساب جنون او گذاشته میشود.
مشخص نیست چرا فضای آسایشگاه روانی باید طوری باشد که بیمار از شنیدن نامش هم تا این حد وحشتزده شود. حال آنکه هر روز به تعداد بیماران روانی در سرتاسر جهان افزوده میشود. اختلالاتی که مغز مردم را له کردهاند و مسوولان این مشکل را مشکلی درجهی چندم میدانند در حالیکه به قول جورج مونبیو، جامعهشناس بریتانیایی، این کاهش آمار بیماران روانی است که سند مقبولیت یک جامعه است.
این تحلیل از همه بهتر بود من اصلا خط زمانی سوم که در بقیه سایتها بهش پرداخته میشد رو درک نمیکردم
تحلیل شما فوق العاده بود ممنون