سال 1095، پاپ اوربان دوم به شوالیه های اروپایی وعده داد که اگر در جنگ های صلیبی شرکت کنند و اورشلیم را برای مسیحیان فتح کنند تمام گناهانشان بخشوده خواهد شد. از این رو شوالیه های اروپا روی لباس های خود علامت صلیب مسیح را کشیده و وارد جنگ های صلیبی شدند، هدف این گروه (شوالیه های معبد) نخست محافظت از زائران مسیحی در سرزمین های مقدس بود، اما پس از بالا گرفتن تنش میان مسلمانان و مسیحیان شوالیه های معبد به شهر عکا یورش بوده و مسلمانان را قتل عام کرده و ثروت شان را غارت کردند، از همین رو آنها بر روی تمام سرزمین های مقدس از جمله اورشلیم سایه انداختند و پادشاهی اورشلیم را بنا نهاندند. پادشاهی که مستقیم به کلیسای کاتولیک روم وصل بود. صد سال بعد شوالیه های معبد به گروهی از مسلمانان زائر حمله کردند و پیمان صلح را شکستند از همین رو صلاح الدین ایوبی پادشاه قدرتمند مسلمانان که اکنون تمام مسلمان های مصر،شام،سوریه و عربستان را متحد کرده بود با ارتشی 300 هزار نفری به سرزمین های مقدس لشکر کشید و قصد برانداختن پادشهای اورشلیم را داشت. فیلم قلمروی بهشت به کارگردانی فیلمساز نام آشنای بریتانیایی ریدلی اسکات، روایتی جذاب ولی نه چندان ماندگار ما را به قرون وسطی برده و چهره ی واقعی جنگ های صلیبی را به ما نشان میدهد. با ادامه ی نقد و بررسی فیلم پادشاهی بهشت همراه سینما مدرن باشید.
کارگردان: Ridley Scott
نویسنده: William Monahan
بازیگران: Martin Hancock, Michael Sheen, Nathalie Cox
خلاصه داستان: قلمرو بهشت، فیلمی حماسی داستانی تاریخی درام اثر ریدلی اسکات و با بازی اورلاندو بلوم، لیام نیسون، ادوارد نورتون و اوا گرین است. داستان از سال ۱۱۸۴ میلادی آغاز میشود. «بالیان» آهنگری است که در یک مراسم سوگواری شرکت کرده و به تازگی دو تن از نزدیکانش را دفن کرده است. در چنین دوران سیاهی از زندگی بالیان، «بارون گادفری یبنائی» اشرافزاده اهل فرانسه از راه میرسد. بارون گادفری خود را به عنوان پدر بالیان معرفی میکند و میگوید که او تنها پسر وی بشمار میرود. پدر به فرزند خود میگوید بر اساس آموزههای مسیحی برای دادنِ کفاره و طلب بخشایش باید به اورشلیم بروند. بالیان توصیه پدر را میپذیرد و همراه او از فرانسه عازم اورشلیم میشود …
بالین ابلین (اورلاندو بلوم) آهنگری افسرده و نا امید است که در غم از دست دادن همسر به سوگواری و غم نشسته است. پس از چند دقیقه از نشان دادن واقعیت کشیش های کاتولیک قرون وسطی شوالیه ای مهم و نامدار از سرزمین های مقدس وارد روستای آنها میشود و میگوید که من پدر تو هستم، یکی از ایراد های فیلم که سریع خودش را نشان داد همین بود: این شوالیه (لیام نیسون) از کجا پیدایش شده است و چرا این همه سال به دنبال پسرش نیامده بود؟؟
خود اورلاندو بلوم به خوبی از عهده شخصیت و کاراکتر افسرده اش بر نمی آید و گویی در همان نیم ساعت اول غم اش را فراموش میکند. خوشبختانه بالین و پدرش با اینکه شخصیت های اصلی فیلم بودند اما اسکلت بندی اصلی فیلم نبودند و فیلم سریع از معرفی کاراکتر هایش به ضعیفی میگذرد و ما وارد سرزمین های مقدس می شویم، به قول خود فیلم سرزمینی که بعد از گذشت هزار سال همچنان صلح در آنجا برقرار نیست،بالین نیز مثل تمام شوالیه های که به آنها وعده رستگاری داده شده بود برای پاک شدن گناهان خودش و همسرش پا به اورشلیم میگذارد،اورشلیمی که برخلاف وعده پاپ و کلیسای کاتولیک در انجا خبری از رستگاری نیست.
بعد از ورود بالین به اورشلیم ما سریع با یکی از شخصیت های مهم و بسیار خوب فیلم یعنی پادشاه اورشلیم بالدوین چهارم ملقب به مجذوم آشنا میشویم،کاراکتری قوی و تاثیر گذار با بازی ادوارد نورتن که پُشت ماسک بهتر از هرکسی به ایففای نقشش می پردازد، پادشاهی جذامی که خوب به بازی سیاست آشناست و تنها اوست که توانسته صلح را به مدت شش سال با صلاح الدین حفظ کند. صلحی که به دست یکی از فرماندهان شوالیه های معبد رینالد دوشاتیلون (با بازی به یاد ماندنی برندون گلیسون) متزلزل میشود و باعث لشکر کشی صلاح الدین به اورشلیم میشود. سپس در نبردی کوچک بالین(اورلاندو بلوم)با ارتشی 50 نفری به مقابله با ارتش صلاح الدین می رود،مهم این نیست که این نبرد هرگز در تاریخ رُخ نداده است مهم این است که در میزانسی ضعیف ریدلی اسکات کار بلد ارتشی 50 نفری را به سمت ارتش 200 هزار نفری صلاح الدین میفرستد و آنها زنده می مانند!!!!
بعد از ورود بالین به اورشلیم فیلم به غلتک می افتاد و تعلیق در فیلم برای خودش جای باز میکند، و اگر آن چند صحنه ای اضافی در فیلم نبود (مثل آب رسانی به روستا و این چیز ها) فیلم بهتر از این میتوانست به معرفی اورشلیم و وضعیت حاکم بر ان بپردازد. در یکی از صحنه های باشکوه فیلم، رویارویی بالدوین و صلاح رخ میدهد، رویارویی که به صلح می انجامد،رویارویی که به شدت عالی و پُر ابهت از آب درآمده است و به خوبی قدرت مسیحیان و مسلمانان را نشان میدهد و به قدری خوب این کار را میکند که نفس مخاطب را در سینه حبس میکند و قدرت تعلیق اش را به رسخ میکشد.
فیلم از همان اول هدف اش مشخص است: نشان دادن چهره ی واقعی دین و افراطیونی که با نام خدا هر کسی را میکشند و اینکار را دستور و خواست خدا میدانند. فیلم پادشاهی بهشت نگاه یک سویه ندارد و جنگ را از هر دو جبهه روایت میکند و سعی بر این دارد که روایتی بی طرف داشته باشد، روایتی سرپا و زنده که عاری از مشکل نیست.
بعد از شروع رابطه عاشقانه میان بالین و خواهر پادشاه (ایوا گرین)، بالدیون چهارم (ادوارد نورتن) از او بالین میخواهد که فرمانده صلیبیون شده و با خواهرش ازدواج کند اما بالین مخالفت میکند و ما در مقام مخاطب نمیفهمیم چرا؟ جز اینکه او در مورد انسانیت و درستکاری موعضه میکند و این درحالیست که در کل داستان از او چنین چیزی نمیبینیم. و یا وقتی که صلاح الدین در نبرد حطین صلیبیون را شکست میدهد و به سمت اورشلیم لشکر میکشد،نیرو های ناچیز باقی مانده در شهر بعد از سخرانی کلیشه ای بالین آماده نبرد میشوند و نیروهای 300 هزار نفری مسلمانان را وادار به توافق میکنند و این در حالی است که هیچ یک از این اتفاقات در تاریخ رُخ نداده است.
به هنگام توافق میان صلاح الدین و بالین ابلین، بالین از صلاح الدین میپرسد که ارزش اورشلیم چیست؟ صلاح الدین نخست میگوید هیچ چیز و سپس پاسخ میدهد:همه چیز! و ای دقیقا همان چیزی است که اورشلیم است…هیچ چیز و در عین حال همه چیز!
سقوط اورشلیم خود بسیار سکانس تامل براگیزی است اسقف اورشلیم (که متاسفانه به قدرت و نفوذ او به خوبی پرداخته نشده بود) به هنگام شکست می گوید مسلمان میشویم و سپس توبه میکنیم، بالین در جوابی جالب می گوید:من در مورد دین از شما خیلی چیز ها یاد گرفتم!
صلاح الدین پس از ورود به شهر صلیب مسیح را از زمین برداشته و روی میز میگذارد و فیلمساز با همین یک حرکت به ما میگوید که اهمیت منطقه ای اورشلیم مهم تر از اسلام و مسیحیت و هر دین دیگری است.
در پایان نقد میتوان گفت فیلم Kingdom of Heaven (پادشاهی بهشت) برای دوست داران تاریخ مثل بنده یک تجربه ای لذت بخش و بی نظیر است که به مخاطب احترام میگذارد و خودش نیز در پایان محترم شمرده میشود.