“صد البته بدن ها (به ویژه بدن ستاره های سینما) از دیرباز جلوه گاه شیفتگی و فتیش سازی تماشاگرانه بوده اند. اما ورای اجرا یا حتی زیبایی بدن ، آنچه اینجا هست لذت محض تماشای یک آدم است (یک بدن بخصوص) که روی پرده حرکت میکند.”
– کریستین کیثلی
پیش از پا نهادن در قلمروی فرهنگ ، آداب و مَنِش سینه فیل ها ، ابتدا باید دانست که این واژه دقیقا به چه معناست؟ آیا سینه فیل ها صرفا “فیلمباز” اند؟ یا اشخاصی هستند که علم و دانش بسیاری در زمینه فیلم و سینما دارند؟ تقریبا هیچکدام و شاید هر دو. در مورد تعریف و تحلیل دنیای سینه فیل ها و رسیدن به آنچه که این واژه را برایمان تفهیم کند یا روشن کند که دقیقا به چه نوع افرادی اطلاق میشود ، باید کمی احساساتی تر شد و کمی هم اغراق کرد. (چرا که اصلا جنس و بافت دنیای سینه فیل ها گاها وابسته به اغراق است).
سینه فیل ها ، ممکن است سواد آکادمیک سینمایی نداشته باشند ، یا ممکن است حتی تعداد زیادی از فیلم های مشهور و معروف را ندیده باشند. پس اساسا اهمیت چندانی ندارد که فرد سینه فیل ، حتما منتقد ، فیلمساز یا دایره المعارف تمام فیلم ها باشد. سینه فیل بودن ، در واقع ، برخورداری از نوعی خاصیت ، ویژگی و نگاهی است که شما را مجاب میکند فیلم ها را گاها زندگی کنید. نه به این منظور که لزوما با کاراکتر ها همذات پنداری کنید یا مثلا غرق فضای فیلم شوید. مسئله ی سینه فیل بودن ، وابسته به یک لحظه ، و یک خاصیت حافظه محور است. سینه فیل ها ، هنگام اظهار نظر در مورد فیلم ها ، ممکن است حتی عنوان فیلم را فراموش کرده باشند اما با توضیح دقیق یک سکانس میتوانند تمام ریزجزئیات آنرا روی دایره بریزند. در واقع دنیای سینه فیل ها و فضای ذهنی آنها متشکل از هزاران لحظه و تصویر سینمایی است. جملاتشان معمولا با عباراتی مانند “اونجایی که اون مَرده…” ، “وقتی که در باز میشه…” ، “اونجایی که بارون میاد…” و … آغاز میشود. در اصل آدرسه ایی خاص از جنس لحظه های تصویری در ذهنشان باقی میماند که تا ابد فراموششان نخواهند کرد. حفظ کردن این لحظه ها و این آدرس های سینمایی ، که نه از جنس مطالعات آکادمیک سینمایی و نه از جنس تعداد زیادی فیلم دیدن است ، همان جامعه ای را شکل میدهد که میتوانید آنهارا “سینه فیل” خطاب کنید. آدمهایی که فیلم هارا واقعا نمیبینند ، نگاه میکنند و چون توان خلق یک تجربه ی زیستی بین دنیای بیرون و دنیای درون فیلم را دارند ، دچار یک حس عاشقانه ، حتی با دقایق ترسناک یا خون آلود یک فیلم میشوند. این لحظه های حاصل از تشکیل حافظه ی سینه فیلیایی را ، کریستین کیثلی ، “لحظه های سینه فیلیک” یا “ادراک پانورامیک” نامیده.
حال که به دیدگاهی کلی به مفهوم سینه فیل بودن و چیستی آن پی بردیم ، بهتر است سراغ برخی اخلاقیات ، آداب و رسوم خاصشان برویم. رفتار هایی که گاها ممکن است برای عامه مردم غیرقابل درک و حتی مسخره به نظر برسد. سینه فیل ها اکثرا روشی خاص برای انتخاب یک فیلم جهت تماشا دارند. ممکن است پوستر فیلم تعیین کننده باشد ، یا از آن جزئی تر ، عنوان فیلم. تا این اندازه که بعید نیست فیلمی که فیلمساز مورد علاقه آن شخص ساخته باشد ، اما پوستری متناسب با نگاه شخص نداشته باشد ، هرگز توسط آن سینه فیل دیده نخواهد شد. از طرفی دیگر ممکن است روزی ، اتفاقی ، نمایی خاص از همان فیلم را جایی ببیند. مثلا نمایی که شامل یک تک درخت در عمق صفحه است و برف در حال باریدن… همین چند ثانیه ممکن است او را مجاب کند تا حتما به تماشای فیلم بنشیند. از دیگر روش های منحصربه فرد سینه فیل ها ، شکل فیلم دیدن آنهاست. اینکه آنها چه زاویه ای را برای تماشای یک فیلم انتخاب میکنند. مثلا ژان دوشِت (منتقد مجله کایه دو) اذعان میکند که وقتی به سینما میرود ، حتما باید از پلکان سمت راست وارد شود و روی صندلی ای که سمت راست پرده قرار دارد بنشیند و پاهایش را به سمت راهرو دراز کند. او تاکید میکند که مسئله ، صرفا راحتی فیزیکی نیست ، بلکه نوعی از اَشکال تماشای فیلم است که او برای خودش ساخته. یا در جایی دیگر فرانسوا تروفو میگوید که برخلاف اکثر مردم که وسط سالن را برای تسلط به روی پرده انتخاب میکنند ، من همیشه ردیف اول و صندلی وسط را برمیگزینم تا کاملا در دنیای فیلم غرق شوم. چرخاندن سر به چپ و راست مرا به آنچه که در حال رخ دادن است نزدیکتر میکند. تمام اینها حتما از نگاه یک مخاطب عادی سینما ، نوعی افراطی گری و حتی توهم محسوب شود. اما در حقیقت دنیای سینه فیل ها همینقدر کودکانه و در عین حال به شدت فلسفی است.
تفاوت بین نگاه منتقد و نگاه یک سینه فیل ، تفاوت بین منطق و احساس است. اما آن احساس نابی که تنها یک سینه فیل توان دسترسی به آنرا دارد چیست؟ اینطور به نظر میرسد که سینه فیل ها ، از نوعی عینک نامرئی برخوردارند که ویژگی های نامرئی یک اثر سینمایی را عیان میسازد. تصور کنید آقای ایکس به عنوان یک منتقد ، قصد نقد سکانسی از فیلم “در حال و هوای عشق” اثر وونگ کار-وای را دارد. احتمالا چنین مینویسد که : “نمای مدیوم زن در حال رفتن به خرید ، به همراه نمایی بسته از ظرف غذایی که در دست دارد ، کات میخورد به فضای شلوغ بازار اما موسیقی زمینه و نگاه گوشه گیرانه ی زن ، بیانگر آن است که مسائل و مشغله های ذهنی زن ، بین او و جهان پیرامون مسبب ایجاد یک مرز جداکننده شده و به نظر میرسد کاراکتر زن آنقدر متحمل عذاب است که فضای اطراف او تاثیری بر حواس پنجگانه زن ندارد.” اما نگاه یک سینه فیل نیز ممکن است همینطور باشد؟ اینقدر آکادمیک و اینقدر علل و معلولی؟ بعید به نظر میرسد. بیایید عینک نامرئیشان را به چشم بزنیم و همین سکانس را دوباره نگاه کنیم : ریتم موسیقی با سرعت قدم برداشتن زن هماهنگ است. ضمن اینکه ظرف غذای آبی که رنگی روشن دارد ، کنتراستی جذاب با لباس تیره و گل گلی زن ایجاد کرده. او کیف پولش را نیز همراه خود آورده و در دست دیگرش نگهداشته. جالب است که کیف پول و لباس زن ، تقریبا با یکدیگر همرنگ اند. آرام از پله ها پایین میرود و شمایلی که مقابل نور قرار میگیرد ، یک نمای ضدنور میسازد که بدن و حرکات بازیگر را کاملا آشکار به نمایش میگذارد. انگار که کار-وای با کاراکتر و فضایی که خلق کرده ، مشغول مشاعره است…”
البته تماما اینطور نیست که سینه فیل ها صرفا به ستایش از یک اثر بپردازند و تنها منتقد ها تحلیلش کنند. اتفاقا سینه فیل ها ، به لطف تجارب عمیقشان در درک مفاهیم پانورامیک فیلم ها ، صاحب سلیقه های صیقل خورده و تربیت شدهای هم هستند. اما چون از دریچه ای حس محور به فیلم ها خیره بوده اند ، شاخک های آغشته به سنجش مسائل فنی فیلم را از کار انداخته و مشغول کمین برای شکار صحنه ی مورد نظرند. علاوه بر این ، معمولا فرد سینه فیل ، دنیایی درونی تر و شخصیتی درونگرا تر از یک منتقد سینمایی دارد. به این منظور که او ، دغدغه ی تدریس به عوام یا تربیت مخاطب را ندارد. چرا که اغلب سینه فیل ها کاخ تنهایی خود را برای لذت از تمام آثار سینمایی بنا کرده اند و شاید در عرصه کشف لذت های حاصل از ویژگی های سینه فیلیاییشان خساست به خرج دهند. اما اگر فرض کنیم که بخواهند این لذت ها را به اشتراک بگذارند ، به نظر شما راه و روشی برای آموزش آن وجود دارد؟ بعید به نظر میرسد. چرا که لحظه های سینه فیلیک ، به هیچ وجه ریشه های آکادمیک ندارند و تماما متشکل از لحظه های آنی و اتفاق های بداهه اند. اتفاقی است عاشقانه که شاید دقیقا به مثابه عشق ، صرفا باید در لحظه ای بداهه خودنمایی کند. گدار دروغ میگوید! سینما را هم میتوان بوسید و میتوان عاشقش شد…
نکته ی عمیق قابل بررسی و تحلیل در این زمینه ، به طوری جدی مقوله “دیدن” و کارکرد چشم هاست. چرا که مهمترین فعل و انفعال هنگام خلق لحظه های سینه فیلیایی (نگاهی خیره و عطش بلع تصاویر) ، تنها از طریق چشم ها به وقوع میپیوندد. هرچند مقوله شنوایی نیز نقش به سزایی در این زمینه دارد ، اما اکثر حکایات و خاطرات سینه فیلیایی اساسا در مورد تصاویری شگرف و حرکاتی خاص روی پرده یا نمایشگر است که اتفاقا در اکثر مواقع صحنه های کلیدی و مهم فیلم هم نیستند. به طور مثال ، از فیلم “هفت سامورایی” کوروساوا ، شخصا صحنه ای در ذهنم مانده که توشیرو میفونه زیر آبشاری مشغول صید ماهی است و ماهی را پیروزمندانه میگیرد و با چوب باریکی ، به کباب کردنش مشغول میشود ، یا از فیلم “خواهر کوچکمان” اثر هیروکازو کورئیدا ، صحنه ای در ذهنم نقش بسته که خواهر کوچکتر ، از حمام آمده و مقابل پنکه می ایستد و رو به آن حوله اش را باز میکند. انگار خنکیِ باد پنکه بر بدن او ، تاثیری بر بدن من نیز گذاشته و تا امروز در ذهنم مانده. یا از دیگر صحنه های سینه فیلیک که هرگز فراموش نخواهم کرد ، مربوط به فیلم “مامان” از زویه دولان است. جایی که استیو روی اسکیت برد میراند و با باز کردن دستهایش ، کادر فیلم نیز گشوده میشود. با تجربه ی چنین لحظات دیداری ای ، گاهی به این نتیجه میرسیم که مقوله “دیدن” هنگام ایجاد ادراک پانورامیک ، پا از حس دیداری و کارکرد چشمها فراتر میگذارد و حسی جدید ، احتمالا تحت عنوان احساس سینه فیلیایی خلق میکند.
برایتان لحظاتی به ظرافت احساس سینه فیلیایی آرزومندم…
نویسنده: ایمان رضایی