من یک روشنفکر آلترناتیو هستم ، نقطه.
محمد شیروانی ، احتمالا از مهجورترین فیلمسازان زنده ی ایرانی است که آثارش لایق دریافت القابی از جنس “هنر” هستند. آثاری که عنصر فکر در آنها حرف اول و احتمالا آخر را می زند و طبق این ادعا ، ناشناخته ماندن این کارگردان امری ساده و طبیعی محسوب می شود.
شیروانی ، یا در کل ، شیروانی ها ، همیشه مغلوب جامعه ای بوده اند که هرگز سینما را به چشم هنر ندیده اند. یا اصلا هنری ندیده اند. جامعه ای که هنر را نمی شناسد و گستردگی کلام و بیان در قالب هنر را نوعی روشنکفر نمایی می دانند و بماند که حتی تعریف درست و روشنی از واژه روشنفکر ندارند. آثاری که خروجی ذهنیت هایی نظیر ذهنیت های شیروانی را در بر می گیرد ، معمولا دارای المان هایی است از جنس خلق و آفرینش. خلق و آفرینشی که توسط درونی ترین و شخصی ترین ذهنیت های یک فیلمساز/هنرمند به انجام می رسد و قطعا فاقد عوام گرایی است و توضیح اینکه “خلق” اثر چقدر متفاوت است با “ساخت” آن ، بحثی است جدا که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
و اما ، محمد شیروانی کیست ؟ چه ساخته است ؟ و دقیقا چه نوع تفکری در سر دارد که او را از غالب فیلمسازان ایرانی جدا می کند؟
طبق اطلاعات مکتوب از وی ، فیلمسازی شیروانی در دل فرار از محدودیت های کوچک و بزرگش آغاز شده و رو کردن او به سینما ، از دل انواع مخالفت ها و حصار ها سر به بیرون کشیده. خانواده ی مذهبی ای داشت که از قضا با سینما مخالف بودند و این مخالفت باعث شد که محمد شیروانی ناچارا رو به تئاتر و نقاشی بیاورد و نقاشی را در دانشکده هنر های زیبا جدی پیش بگیرد. اما عشق او نسبت به سینما و فیلمسازی چنان عطشی در او به وجود آورده بود که او نقاشی را رها کرد. درگیر خدمت سربازی شد و فرار دوم از همینجا آغاز شد. بعنوان سرباز فراری ، اولین فیلم کوتاه خود را با نام “دایره” در سال 1377 ساخت و البته دایره فیلم کوتاه منتخب منتقدان جشنواره کن هم شد. بعد از این موفقیت بزرگ که در دل اضطراب و فرار و محدودیت به ارمغان آمده بود ، شیروانی تماما به خدمت سینما در آمد و حتی در یک دوره رییس انجمن فیلم کوتاه خانه سینما نیز شد اما همانطور که پیش بینی می شد ، نتوانست چندان تاب بیاورد و پس از مدت کوتاهی استعفا کرد.
او در کارنامه هنری و قابل دفاع خود ، شش فیلم کوتاه ، دو فیلم بلند سینمایی ، هفت فیلم مستند و چندین و چند ویدیو آرت و پرفورمنس و فعالیت های هنری داشته است که متاسفانه هیچ یک در ایران به شکلی درست و مناسب دیده نشده اند. احتمالا مشهور ترین اثری که از وی می شناسند ، فیلم توقیفی “لرزاننده چربی” با بازی چهره هایی مانند لوون هفتوان ، نوید محمد زاده و مریم پالیزبان است که اتفاقا آخرین فیلم سینمایی بلند شیروانی است که برنده جایزه ببر طلایی جشنواره روتردام نیز شده است. فیلم همچنان مجوز اکران ندارد اما محمد شیروانی تصمیم گرفت ابتدا با قیمت هایی در حدود 7 تا 9 هزار تومان فیلم را در سایت خود آپلود کند و بعد از آن نیز طی یک حرکت اعتراضی ، به صورت کلیپ هایی یک دقیقه ای آنرا در صفحه اینستاگرام شخصی خود آپلود کرد.
مانند همین اتفاق برای فیلم قدیمی تر او نیز رخ داد. “ناف” محصول 1383 ، دقیقا بعد از گذشت 10 سال از تولید آن و عدم راهیابی به روی پرده ی سینما های کشور ، باز هم روی سایت آپلود شد و به فروش رفت. ناف ، بیانیه ای هنری از جانب شیروانی در مورد چگونگی خلق بشر توسط خدا(؟!) می باشد که به شکلی استعاره ای به داستانی امروزی و دیالوگ های چندین کاراکتر بدون شناسنامه و پیشینه ی مرسوم سینمایی در آمده است. امروز اما هر دو فیلم بلند محمد شیروانی به صورت رایگان در فضای مجازی دست به دست می شوند و به راحتی در دسترس اند. بد نیست نگاهی به آنها بیندازید و خودتان متوجه شوید که عدم اکران عمومی این فیلم ها ، به نفع خود شیروانی هم هست. قاعدتا عمده ی مردم که هیچ ، حتی عمده ی فیلمباز های ایرانی هم این نوع فیلم ها و این جنس از سینما را نمی پذیرند و پس می زنند. چه بسا با همین انتشار جزئی فیلم ها ، کلی منتقد و مخالف علیه محمد شیروانی قد علم کرده اند. اکثرا آثار شیروانی را گُنگ ، مبهم ، بدون ساختار درست و بدون ارزش سینمایی می شناسند در صورتی که حتی خودشان نمی دانند که دقیقا از چه چیزی صحبت می کنند.
اما نقطه قوت و مرکز غنی استعداد های شیروانی ، در آثار کوتاه این فیلمساز کاملا مشهود و ملموس است. آثاری که بنده موفق به تماشای آنها شدم ، دایره ، کنسرو ایرانی و گیلاس هایی که کمپوت شدند بود. این سه فیلم کوتاه ، احتمالا باعث همان جرقه ای شد که حقیر را وادار به نوشتن و البته مطالعه بیشتر در زمینه تحلیل نوع آثار شیروانی و شناخت بیشتر او کرد. دایره ، همانطور که اشاره شد جایزه ویژه منتقدان جشنواره کن را از آن خود کرد و چندین افتخار خارجی و داخلی دیگر نیز به همراه داشت. این فیلم کوتاه پارادوکسیکال ، بی ربط به حال و روز آن روز های شیروانی نیست. در مورد پیرمردی است که بار سنگین عقده هایی ناشی از محدودیت های دوران کودکی خود را یدک می کشد و ناگهان جرقه ای ، باعث می شود که این پیرمرد منظم و مقرراتی ، تبدیل به همان رویای دست نیافتنی خویش شود ، یعنی کودکی آزاد بدون دغدغه های ناشی از محدودیت. هرچند آن محدودیت های سنی پیرمرد و تضاد آن با کودکانه برخورد کردن او ، به زیبایی به تصویر کشیده شده اند.
گیلاس هایی که کمپوت شدند ، از دیگر فیلم های کوتاهی است که این بار شیروانی را با دغدغه های نسبتا پخته تر و جدی تری وارد عرصه فیلمسازی می کند. داستان این فیلم در مورد زوجی عاشق پیشه در دوران جنگ است که مَرد قصه ، بار خود را به مقصد میدان جنگ می بندد و گویا مفقود می شود. عشق ، به مثابه گیلاس ، توسط زن در این فیلم کمپوت می شود و این رویکرد استعاره ای به هنرمندانه ترین شکل ممکن روی فیلم می نشیند. البته این کار کوتاه اثری اقتباسی است از طرحی که آندری تارکوفسکی آنرا نگاشته اما محمد شیروانی ، در ایرانیزه کردن این طرح روسی سنگ تمام گذاشته است.
و اما کنسرو ایرانی ، که سال 81 بعنوان آخرین فیلم کوتاه از شیروانی ساخته شد ، با نگرشی به شدت اعتراض آمیز به نقد تند و تیزی بر محدودیت های حاکم بر زنان می پردازد. باز هم نگاهی پر از استعاره و ترکیب آن با تفکر هنری شیروانی… این فیلم که بیشتر شبیه یک فیلم تجربی ساده اما پر از حرف است ، تنها با دو بازیگر ، یک لوکیشن آسانسور و یک موبایل ساخته شده. فیلمبرداری ساختار شکنانه ای که احتمالا شما را یاد سینمای دگما 95 و جنس آثار فون تریه می اندازد و محوریت دیالوگ در آن ، باعث می شود تنها دو نوع رویکرد نسبت به فیلم داشته باشید ، یا موضوع اصلی را درک و به جدی بودن فیلم پی می برید و یا با شلختگی و خاص بودن نوع اثر کنار نیامده و بی حوصله فیلم را به باد نقد خواهید گرفت.
همین نگرش فمینستی ، به شکلی کاملا واضح تر در مستندی با عنوان “کتاب آشپزی ایرانی” نیز مشهود است. مستندی که باز هم نگاهی معترضانه به زنان متاهلی دارد که بخش عمده ای از زندگی خود را در چند متر آشپز خانه می گذرانند. زنانی که ساعت ها مشغول پخت و پز هستند و مردانی که با خیالی آسوده تنها زحمت خوردن به خود می دهند.
در مستندی دیگر که باز هم از آثار موفق این فیلمساز است ، با کاراکتری به نام میر قنبر رو به رو می شویم که سواد و آگاهی چندانی ندارد اما با اعتماد به نفسی آمیخته به طنز ، برای کاندیداتوری ریاست جمهوری اقدام می کند. شیروانی با دوربین و تیم خود راهی روستای این مرد می شود و البته با دستی پر ، با فیلم مستند فوق العاده ای به نام “رییس جمهور میر قنبر” این روستا را ترک می کند.
در آخر ، بد نیست به ماهیت و ذات واژه ی نسبتا غریب و نسبتا نامشخص “آلترناتیو” بپردازیم. واژه ای که همواره در شرح فعالیت های شیروانی پیش قدم بوده است.
آلترناتیو ، غالبا به معرفی آثاری می پردازد که عملا طبق هیچ قاعده و اصولی برخورد نمی کنند. خالقان آثار هنری آلترناتیو ، معمولا به شکل مستقل و خودجوش ، بدون وابستگی به نظام یا سیستم خاصی ، دست به خلق آثاری می زنند که شاید حتی هیچ کس جز خودشان متوجه معنا و مفهوم آن ها نشود. که البته همین مورد ، ارزشی بسیار زیاد برای یک اثر هنری به همراه دارد.
آثاری که مستقل و آزاد از هر نوع بند و حصاری ، تنها در محدوده ی فکر و ایدئولوژی شخصی هنرمند شکل می گیرند ، واجد چنان ارزش هنری ای هستند که آثار وابسته به یک سیستم سیاسی یا عقیدتی هرگز به آن دست پیدا نمی کنند. فیلم هایی که تا کنون این فیلمساز یاغی سینمای ایران ، محمد شیروانی ، دست به ساختشان زده ، قطعا شایسته استفاده از واژه ی آلترناتیو در نقد و تحلیلشان هستند چرا که طبق ساختار و نگرشِ تنها یک فرد ، و آن هم خالقشان به وجود آمده اند و در فریم به فریم آنها طرز فکر و دغدغه ی شخصی خودنمایی می کند.
اگر تا امروز به هر شکلی از تماشای آثار محمد شیروانی بی بهره مانده بودید ، شخصا توصیه می کنم سری به فیلم های این هنرمند زده و لذت تمام را ببرید ، البته اگر اهل هنر ، اهل اصالت و اهل سینمای آلترناتیو هستید…