نقد و بررسی فیلم پلتفرم (The Platform)
فیلم The Platform (پلتفرم) با کارگردانی گالدر گازتلو-اوروتیا محصول سال ۲۰۱۹ اسپانیاست. من این فیلم را به پیشنهاد یکی از دوستان توییتری دیدم؛ در حقیقت با یک فیلم خوب و داستانی منسجم طرفیم، فیلمی در ژانر ترسناک، علمی تخیلی و دلهره آور که از یک طرف نمادین است و از یک طرف روزگار ما را توصیف میکند! من زیاد اهل فیلم دیدن و نقد نوشتن نیستم، اما این فیلم به قدری خوب بود که فکر میکنم حیف است در موردش ننویسم. فیلمی که بعد از دیدنش شما را به فکر فرو خواهد برد. اجازه بدهید که ابتدا خلاصه داستان فیلم را از زبان من بخوانید:
خلاصهی فیلم پلتفرم 2019
دقت کنید که خواندن این بخش منجر به لو رفتن داستان فیلم میشود.
زندانی به نام پلتفرم وجود دارد و شخصیت اصلی فیلم به نام گورنگ، به صورت داوطلبانه تصمیم میگیرد مدت ۶ ماه را در آنجا سپری کند و کتاب بخواند. این زندان طراحی و قوانین خودش را دارد؛ طبقات زیادی در آن وجود دارد و در هر طبقه فقط دو زندانی هستند، در کف و سقف هر طبقه هم یک سوراخ وجود دارد. هر روز یک سکو پر از غذا از طبقه اول وارد زندان میشود و در هر طبقه ۲ دقیقه توقف میکند تا زندانیان غذا بخورند. برای برقراری عدالت جای رندانیان به طور تصادفی هر ماه تغییر میکند، در ابتدا همه چیز ایدهآل به نظر میرسد، اما مشکلی وجود دارد… شخصیت اصلی ماه اول در کنار یک پیرمرد در طبقات میانی قرار میگیرد، غذایی برای خوردن هست و همه چیز خوب، اما در ماه بعد با پیرمرد در یکی از طبقات پایین قرار میگیرد، جایی که سکو خالی از غذا به آنجا میرسد، گورنگ در لحظه بیدار شدن متوجه میشود که توسط پیرمرد هماتاقی به تخت بسته شده است تا پیرمرد بتواند در طول ماه با خوردن گوشت تن او زنده بماند! او در ادامه با کمک یک زن -که هر روز روی سکو در طبقات مختلف به دنبال دخترش میگردد- پیرمرد را میکشد و در طول ماه با خوردن گوشت بدن او زنده میماند. در ماه بعد باز گورنگ در یکی از طبقات بالایی بیدار میشود، به همراه زنی که قبلا از کارکنان زندان بوده و بعد از فهمیدن حقیقت زندان تصمیم به آمدن در زندان و اصلاح گرفته است. در ابتدای ماه زن قصد دارد با صحبت، افراد سلول طبقهی پایینی را متقاعد کند که فقط به اندازهی نیازشان غذا بخورند تا غذا به تمام طبقات برسد؛ صحبتی که اثرگذار نیست و در ادامه تهدید گورنگ به ریختن ادرار و مدفوع در غذا کمی (شاید در حد یک یا دو طبقه) موثر واقع میشود.
در ماه بعد گورنگ و آن زن در طبقات خیلی پایین (۲۰۲) بیدار میشوند. زن خودکشی میکند و گورنگ یک ماه تلاش میکند به هر طریقی گرسنگی را تحمل کند ولی گوشت بدن او را نخورد. در ماه پنجم، گورنگ به همراه یک مرد سیاهپوست در طبقات بالا بیدار میشود. مرد سیاهپوست قصد رفتن به طبقات بالا را دارد که با بیمهری و توهین افراد طبقه بالا مواجه میشود. در ادامه گورنگ تصمیم میگیرد با همراهی مرد سیاهپوست سوار سکو شده و به طبقات رفته و توزیع عادلانه غذا انجام دهد. برای اینکه به طبقات پایین غذا برسد، گورنگ و مرد سیاهپوست با توسل به زور به ۵۰ طبقه اول غذا نمیدهند و در طبقات بعد نیز فقط به اندازه زنده ماندنشان غذا میدهند تا غذا به همه طبقات برسد، در یکی از طبقات، یک پیرمرد دانا، توزیع عادلانهی غذا را خوب اما ناکافی میداند و آن دو را راغب به فرستان یک پیام (دسر بهترین غذا) به طبقه صفر (جایی که غذاهای روی سکو چیده میشود) میکند. در ادامه در یکی از طبقات، گورنگ و مرد سیاهپوست با دو زندانی درگیر میشوند که قصد کشتن زنی که به دنبال دخترش میگردد را دارند. دو زندانی و زن کشته شده و گورنگ و مرد سیاهپوست به شدت زخمی میشوند. تعداد طبقات زندان خیلی بیشتر از محاسبات گورنگ است و غذاها زودتر از طبقات تمام میشود. گورنگ به همراه مرد سیاهپوست به طبقه ۳۳۳ میرسند، جایی که دختر آن زن در آنجاست؛ دسر سهم دخترک میشود، مرد سیاهپوست میمیرد و گورنگ که به شدت زخمی است، دخترک را به عنوان پیام روی سکو به طبقه صفر میفرستد.
این فیلم نکات قابل توجه زیادی دارد که در ادامه به مواردی اشاره میکنم:
احتمالا شما هم با من موافقید که زندان پلتفرم در واقع نماد جامعه است، طبقات زندان شاید کنایه از نظام طبقاتی جامعه باشد، غذا درواقع همان امکانات و فرصتهای دراختیار افراد جامعه است، اجازه بدهید که اسم آن را منابع بگذاریم. فرصتها و امکانات (منابع) به هیچ عنوان نامحدود نیستند و اگر افراد در برخورداری از آنها به فکر همنوع خود نباشند، دیگر همه نمیتوانند از منابع برخوردار باشند. افراد به صرف داشتن جایگاه اجتماعی بالاتر (مصداق پول در جامعه) اولویت بالاتری در برخورداری از منابع موجود دارند و با مصرف منابع بیش از نیازشان، آن را از بین میبرند. در طبقات فرودست جامعه بحث زندهماندن است، مرگ یا زندگی؛ و نمیتوان از کسی که درگیر نیازهای اولیه (قاعدهی هرم مازلو) هست انتظار رفتار انسانی یا مبتنی بر وجدان داشت.
به نظر من پیام اولیه این فیلم میتواند جملهی «قانون بد، بهتر از بیقانونی است» باشد، ایدهی ساخت زندان پلتفرم به شدت انسانی است؛ گذراندن دورهی محکومیت در یک سلول به همراه یک فرد دیگر، بدون اعمال شاقّه، بدون دوربین نظارتی و همراه با صرف غذای مورد علاقه! اما انگار یک نکتهی مهم نادیده گرفته شده است، اگر همهی افراد برطبق وجدان و فطرت پاک انسانی عمل نکنند، چه میشود؟ نتیجه را در فیلم میبینیم: فاجعه!
برای برقراری عدالت به چیزی بیشتر از همکاری انسانی نیازمندیم، با گفتگوی صرف نمیتوان جامعه آن را برقرار کرد؛ نکتهی بعدی نیز توسل به زور برای کنترل شرایط یا اجرای عدالت است، در فیلم میبینیم این روش نیز محکوم به شکست است، چون زور مطلوب افراد نیست ممکن است چرخه ادامه پیدا نکند (مثلا در فیلم تهدید به کثیف کردت غذا با مدفوع، اثر چندانی به آمادن کردن غذا برای طبقه بعد نمیگذارد، نهایت یکی دو طبقه به آن عمل میکنند) و همیشه افرادی پیدا میشوند که قویتر از مجری عدالت باشند.
سرآشپز و تمام آشپزها نماد یک سازمان تاثیرگذار در جامعه هستند که وظیفه محولهی خود را با نهایت دقت انجام میدهند و شاخصهای ارزیابی خودشان (طبخ با کیفیت غذا، چیدمان میز، نبود مو در غذا و…) را دارند؛ شاخصهایی که متاسفانه اولویت هزارم افراد جامعه هم نیست و این مثال خوبی از تعریف شاخص و ارزشگذاری غلط در بسیاری از سازمانها در جامعه است، شاخصی که مشکلی از جامعه را حل نمیکند و اصولا برای اکثریت طبقات جامعه اهمیتتی هم ندارد. به گمان من ارسال پیام توسط گورنگ و دوستش میخواستند پیامشان را به این گروه در طبقه صفر بفرستند تا آنها را از شرایط پلتفرم آگاه کنند.
اما ارسال پیام در داستان به چه معناست؟ مدیران زندان از آنچه در آن میگذرد باخبر هستند، اما آنها به تنهایی نمیتوانند این شرایط را ادامه دهند نیاز به عملهی ظلم نیاز دارند که آشپزها و کارکنان زندان هستند. به نظر من ارسال پیام برای آنهاست تا بفهمند و در این جنایت همکاری نکنند. اما مدیران پلتفرم، به گفتهی آن پیرمرد ویلچرنشین «مدیرها وجدان ندارند»، درست است؛ مدیران تنها کسانی هستند که تصویر کاملی از تمام طبقات و منابع را میبینند، میتوانند تغییر در ساختار پلتفرم دهند، میتوانند قوانین را عوض کنند و… اما گویا مدیران از شرایط فعلی راضیاند، چون شرایط فعلی بدون تغییر ادامه دارد؛ هر چند شرایط غیرانسانیای باشد، پس مدیران وجدان انسانی را فراموش کرده (نادیده گرفته) و ساختار فعلی را حفظ میکنند؛ کسی امیدی به تغییر در رفتار آنها ندارد.
در جایی از فیلم زنی را میبینیم که ۲۵ سال برای پلتفرم کار کرده و بعد از فهمیدن حقیقت، سرخورده شده و داوطلبانه به زندان آمده تا شرایط را درست کند، اما تلاش برای فرهنگسازی و تغییر با یک فرد راه به جایی نمیبرد؛ یک فرد نمیتواند تغییرات بنیادی در جامعه ایجاد کند، فردگرایی در تغییرات بنیادی محکوم به شکست است و به قول معروف «با یک گل بهار نمیشود».
موضوع دیگری که در فیلم مطرح میشود بحث تغییر رفتار افراد بسته به شرایط است، پیرمرد اول همسلولی گورنگ، وقتی در طبقات میانی بودند -در شرایط عادی- بهترین دوست او بود، اما با سخت شدن شرایط، میبینیم که غریزه به اخلاق میچربد؛ او دوستش را به تخت میبندد تا هر روز تکهای از گوشت بدن او را بخورد، او را نمیکشد چون گوشت بدنش در طول ماه میگندد، درعوض هر روز گوشتی از بدن او جدا میکند تا هر روز گوشت تازه بخورد! کاری کاملا منطقی و عاری از ذرهای اخلاق انسانی؛ چیزی که در ابتدا شرایط زندان پلتفرم به افراد تحمیل میکند و در ادامه این افراد هستند که فرهنگ زندان پلتفرم را شکل میدهند. نوعی سیکل معیوب و چرخهی وحشتناک، چیزی که قابلیت بهبود تدریجی را از جامعه میگیرد و در عوض به سیاهتر شدن و بدتر شدن جامعه منجر میشود.
اختلاف طبقاتی به زیبایی در داستان به تصویر درآمده است، جایی که پیرمرد همسلولی میگوید با افراد طبقه بالا صحبت نکن، چون اصلا جوابت را نمیدهند و با افراد طبقه پایین هم صحبت نکن، چون تو از آنها بالاتری! این رفتار باعث میشود تعامل فقط با افراد همطبقه اتفاق بیفتد و راه برای تبادل فرهنگ بین طبقات مختلف جامعه از بین برود. دوام نیاوردن یا عدم تطبیق با شرایط در طبقات اول و آخر بیشتر از طبقات میانی دیده میشود؛ افراد طبقات بالایی به پوچی میرسند و خودکشی میکنند، افراد طبقات پایین هم از گرسنگی میمیرند یا کشته میشوند.
اینکه افراد در هرماه به صورت تصادفی در یکی از طبقات بیدار میشوند، نماد تقدیر در سرنوشت افراد است، در جامعه نیز، کسی انتخاب نمیکند در کدام طبقهی اجتماعی متولد شود و به نوعی این تقدیر است که مشخص میکند در کجا چشم باز کنیم؛ درست است که ما انتخاب نمیکنیم در کدام طبقه باشیم، اما این ما هستیم که انتخاب میکنیم در هر طبقهای که باشیم چه طور رفتار کنیم.
منبع: اسدی وب
نقد و بررسی فیلم The Platform: اختلاف طبقاتی
گالدر گازتلو اوروتیا (Galder Gaztelu-Urrutia) اولین کارگردانی سینمایی خودش را با یک فیلم کاملا نوآورانه و خوشساخت تجربه میکند. فیلم The Platform «پلتفرم» اثری تماشایی از نظر طراحی صحنه، موسیقی، نقشآفرینی و اجراست که قطعا برای شما ناخوشایند خواهد بود – البته این را یک تعریف در نظر بگیرید. در نقد و بررسی فیلم «پلتفرم» با آریامووی همراه باشید …
در این فیلم ایوان ماساگه (Ivan Massagué) نقش گورنگ مردی را بازی میکند که برای گرفتن یک مدرک معتبر به صورت داوطلبانه قبول میکند شش ماه را در یک زندان که به صورت عمودی ساخته شده بگذراند. دو زندانی به مدت ۳۰ روز در یک طبقه نگهداری میشوند. سپس گازی در آنجا پخش میشود، آنها را بیهوش میکند و وقتی بیدار میشوند در یک طبقه جدید هستند. چرا طبقهای که در آن هستند اهمیت دارد؟ چون پلتفرم هر روز فقط یکبار و به مدت چند دقیقه به آنها غذا میدهد. این کار از طبقه صفر شروع میشود، جایی که پلتفرم با غذاها، نوشیدنیها، مرغ، کیک و … پر شده و طبقه به طبقه پایین میرود. در طبقه اول افراد میتوانند غذایی که دوست دارند را بخورند، و باقیمانده غذای آنها به طبقه دوم، سوم و بعدی میرسد. شاید این برای افرادی که در طبقات بالا هستند بد به نظر نیاید، اما چه میشود اگر کسی در طبقه ۱۰۰ ساکن باشد؟ وقتی طبقات بالایی در حال خفه کردن خودشان با غذا هستند و حتی برای پیدا کردن چیزی که میخواهند بخورند روی میز میروند، شاید فقط باقیمانده ناخوشایند غذای آنها به دست طبقات پایینی برسد – البته اگر اصلا غذایی به دست آنها برسد.
این فیلم از جنبههای مختلف یک نوآوری هوشمندانه است. اول اینکه، اگر فقط جنبه سرگرمی را در نظر بگیریم، فیلمنامه کاملا جذاب است. چه یک مشاجره کلامی، دعوای فیزیکی یا فکر کردن درباره این باشد که گورنگ دفعه بعدی کجا به هوش میآید، «پلتفرم» از ابتدا تا انتها شما را هیجانزده نگه میدارد؛ هم برای گورنگ هم به خاطر خودتان، چون نویسندگان داوید دسولا (David Desola) و پدرو ریورو (Pedro Rivero) داستان را طوری طراحی کردهاند تا کاملا با شخصیتها همذاتپنداری کنید. اگر شما در طبقه ۱۰۰ به هوش میآمدید چکار میکردید؟ شما با همسلولی خودتان چطور مذاکره میکردید؟ اگر آنقدر خوششانس بودید تا در طبقه پنجم بیدار شوید چه کار میکردید؟ آیا خودتان را با غذاها خفه میکردید یا به افرادی که در طبقات پایینی شما هستند هم توجه میکردید؟ میتوان سوالات بیشماری در این باره پرسید و اینجاست که مشخص میشود، بله «پلتفرم» یک فیلم است، اما فیلمی که میتوانیم و باید از آن چیزی یاد بگیریم.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که بیشتر ثروت در اختیار عده کمی قرار گرفته است – مثل همین غذایی که در «پلتفرم» میبینیم. اگر به تمام آن غذا دسترسی داشتید، آیا خودتان را محدود میکردید یا تا جایی که میتوانستید از این فرصت بهره میبردید؟ شاید به این فکر کنید که فقط نیازهای اساسی خودتان را برطرف میکردید، اما اگر هر لحظه ممکن بود این ثروت را از دست داده و به یک طبقه بدون غذا منتقل شوید چکار میکردید؟ فیلمنامه دسولا و ریورو همه این مسائل را بررسی کرده و خیلی خوب نشان میدهد چطور میتوان تندرستی عده زیادی را تضمین کرد، البته در حالی که شکستهای انسانی قابلباوری را هم به تصویر میکشد.
تمام اینها در شخصیت اصلی فیلم یعنی گورنگ مجسم شده، و ماساگه نقشآفرینی خیلی خوبی دارد که کاملا ویرانی شرایط بدی که در آن قرار گرفته را به ما نشان میدهد. لحظاتی وجود دارند که گورنگ هیجانزده نیست اما هنوز به بشریت ایمان دارد و امیدوار است بتواند از این شرایط سخت جان سالم به در ببرد، اما همچنین با وحشت جسمی، بدبختی کامل و تسلیم شدن دست و پنجه نرم میکند. این داستان جذابی است که باعث میشود حتی یک لحظه از تجربیات گورنگ را هم فراموش نکنید. اینکه همه چیز بخشی از تحول شخصیتی او هستند باعث میشود «پلتفرم» یک مطالعه شخصیتی کاملا تاثیرگذار باشد که قدرت اراده گورنگ را در لحظات پراسترس و دردناک آزمایش میکند.
طراحی صحنه و جلوههای ویژه «پلتفرم» به طرز حیرتآوری تحسین برانگیز هستند. تمرکز فیلمنامه دسولا و ریورو روی بافت ساختمان و قابلیت گازتلو اوروتیا برای قابل باور کردن این زندان قرار گرفته و «پلتفرم» از این نظر اثری استادانه است. طراحی طبقات، حرکت خود پلتفرم، ریتم پیشروی داستان، تم موسیقی تکرارشونده آرانزازو کایخا (Aránzazu Calleja)، افکت صدایی که نشانگر رسیدن پلتفرم به طبقه است، نقشآفرینی بازیگران نقش مکمل مثل زوریون اگیلئور (Zorion Eguileor) که نقش همسلولی گورنگ را بازی میکند – اینها همگی جزو نقاط قوت اصلی «پلتفرم» هستند.
هنوز هم باورم نمیشود این اولین تجربه کارگردانی سینمایی گازتلو اوروتیا است. اجرا و به تصویر کشیدن این مفاهیم سنگین حتی برای یک فیلمساز برجسته چالش برانگیز است. چیزی که گازتلو اوروتیا در اینجا به آن دست پیدا کرده نشانگر اعتماد به نفس، ادراک و کنترل او روی فیلمش است. این همچنین نشان میدهد او مهارت زیادی در رهبری یک تیم دارد و خیلی خوب میتواند از تمام عوامل و بازیگران بهترین عملکرد آنها را بگیرد و آنها را با مهارت بالای خودش کنار هم قرار دهد. البته «پلتفرم» مشکلی دارد و آن هم یک خط داستانی خاص است که در فیلم بررسی میشود اما به اندازه بقیه داستان جذاب نیست، اما این فیلم همچنان یکی از آثار تماشایی و جذاب امسال است که احتمالا به یکی از بهترین فیلمهای ژانر وحشت سال ۲۰۲۰ تبدیل خواهد شد.
منبع: آریا مووی