کارگردان : Camille Delamarre
نویسندگان : Adam Cooper, Bill Collage, Luc Besson
بازیگران : Ed Skrein, Loan Chabanol, Ray Stevenson
خلاصه داستان : در جنوب فرانسه، فرانک مارتين، مأمور سابق عملياتهای ويژه، بازی شطرنجی را با زنی افسونگر و سه تن از دوستان نزديکش، که به دنبال انتقام گرفتن از يک کله گنده روس بدطينت هستند، شروع میکند.
«مامور انتقال: سوختگيری مجدد»(The Transporter Refueled) چهارمين فيلم از يک مجموعه موفق است که با تأخيری طولانی روی پرده آمده است و البته برخلاف انتظارها قهرمان مرد اين مجموعه در اين قسمت به عضوی حاشيهای از گروهی از قهرمانان زن تبديل شده است. اما فيلم کَميل دولامار، که عملاً تلاش میکند تا هر دو جنبه تبعيض جنسيتی (مثبت و منفی) را داشته باشد، هرگز به موفقيت «مکس ديوانه: جاده خشم»(Mad Max: Fury Road) نزديک هم نمیشود. زمان کمی برای جا انداختن قهرمانان واقعی فيلم تلف شده است. آنها ابتدا در سال ۱۹۹۵ در منطقه ريويرا فرانسه در حالی که در چنگ يک قاچاقچی انسان روس تبار بيرحم به نام يوری (يوری کولوکولنيکف) گرفتار شدهاند ديده میشوند، بعد آنا (لونا چابانل) ۱۵ سال بعد به عنوان رهبر گروهی از روسپیهای سابق، که همگی اکنون تلاش میکنند تا از مردی که سالها قبل آنها را به اين مسير انداخته است انتقام بگيرند، ديده میشود.
به نظر میرسد در معرض تماشای توانمندسازی زنانه معکوس ديگری آن هم در ژانری قرار گرفتهايم که حس جنسيت گراییاش معمولاً مردها را به صلابه میکشد. اما در «جاده خشم» جرج ميلر هرگز به اندازه دولامار برای شخصيت بخشيدن به زنها تا اين حد کرنش نشان نداد در حالی که ظاهراً آنها را به خاطر ايستادگی در مقابل زورگويان مذکر تحسين می کرد. بنابراين در اين فيلم بدنهای زنانه در لباسهای تحريک کننده به وفور ديده میشوند؛ و از آن بدتر در صحنهای در کلوپی شبانه دو عضو از اين گروه زنان جنگجو در حالی که تصادفاً يکديگر را میبوسند ديده میشوند تا بهتر بتوانند حس هرزگی بيننده را اقناع کنند.
جایی وسط اين توانمندسازی کاذب شلخته و در کانون چند حرکت تخيلی بکش بکش (تلفيق کابينتهای آشپزخانه در يک مبارزه تن به تن، سکانس فرودگاه-باندپرواز که با تعقيب و گريز از در فرودگاه زيبای Côte d’Azur همراه است) قهرمان هم نام فيلم، فرانک مارتين، قرار دارد. علاوه بر تقليد بی چون و چرا از خيره نگاه کردن، کت وشلوار پوشيدن و انجام ماموريتهای بزن بزن از جيسون استاتهام، اد اسکرين ثابت میکند که جايگزين مفيدی است، به خصوص به عنوان نقش جدی در برابر نقش کمدی فيلم: پدرش، فرانک سينيور (ری استيونسون)، پروفسور هنری جونز در مقابل اينديانا جونز فرانک. با اين حال تماشای فرانک سنيور برونگرا در کنار پسر درونگرايش به خوبی نشان میدهد که چقدر مامور انتقال طی چهار فيلم افت کرده است.
نوعی جو پيچيده و اسرارآميز حول شخصيت مامور انتقال اول وجود داشت، به خصوص به عنوان مردی که به پيشه خطرناک رانندگیاش به عنوان شغلی برای امرار معاش نگاه میکرد، و قوانينی برای خود وضع کرده بود تا بتواند ريسکهای فيزيکی و عاطفیاش را به حداقل برساند. اما «مامور انتقال ۲» بخش زيادی از ابهامات اخلاقی اين شخصيت را حذف کرد و «مامور انتقال ۳» او را با يک ماجرای عشقی پيش پا افتاده که به اکشن فيلم ضربه میزد زمين گير کرد. بنابراين تماشای او در «مامور انتقال: سوختگيری مجدد» در حالی که درخدمت کاراکترهای ديگر و کشت و کشتار پيرامونش است پر بيراه نباشد- استعارهای برای مجموعه ای که سوختش تمام شده است.
منتقد: کِنجی فوجیشیما (Slant Magazine) – امتیاز ۳.۸ از ۱۰ (۱.۵ از ۴)
مترجم: محمدرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی