داستان فيلم درباره يک متصدي بار سختکوش و به نوعي مبهم به نام باب ساگينوفسکي است، که وفاداري بي غل و غشش به عموزاده اش مارف، او را در بن بست قرار ميدهد. مارف، عضو سابق و متحول شده خلافکارهاي بروکلين، به روزگار ادبار افتاده است. بارش، که ديگر به او تعلق ندارد، پاتوق گانگسترهاي چچني است. وقتي که بار در يکي از اين پاتوقهاي شبانه مورد دستبرد قرار ميگيرد، روساي مارف عليه او موضع ميگيرند و از او ميخواهند تا ۵۰۰۰ دلار ربوده شده را پيدا کند و به او هشدار ميدهند که اگر نتواند رد دزدها را پيدا کند خودش بايد اين پول را برگرداند و…
بيشتر فيلمهاي گانگستري روي گردن کلفتهاي بالاي زنجيره غذايي جنايتکارها، شامل روسا، دُن ها و پدرخواندهها، تمرکز ميکنند. با اين حال، سبک زندگي اکثر افرادي که حول و حوش جنايتهاي سازمان يافته فعاليت ميکنند چندان هم رمانتيک نيست. «پاتوق/The Drop» ريزه خوارهاي اين زنجيرهها را نشانه رفته و به شرح حال کارگراني ميپردازد که ۵۰۰۰ دلار پول زيادي برايشان است. شخصيتهاي اين فيلم متصديان بارها و پيشخدمتها هستند، افرادي که بهترين روزهاي زندگيشان يا گذشته است يا قرار نيست هرگز از راه برسد. نقطه قوت اين روايت، دو رويه بودن آن است: فيلم داستاني را تعريف ميکند که اغلب، صنعت فيلمهاي با رويکرد نوجوانانه از آن پرهيز ميکند و در عين حال بينندهها را در ترديد چگونگي تغيير اوضاع باقي ميگذارد. «پاتوق» به طرزي غيرقابل پيش بيني طبيعي است و از ورود به هر گونه تعصبي پرهيز ميکند. فيلم هرگز سعي نميکند صرفاً براي شوکه کردن بيننده دست به شعبده بازي بزند بلکه اجازه ميدهد همه چيز جريان طبيعي خود را طي کند.
اين نخستين فيلمنامه سينمايي نويسنده تحسين شده، دِنيس لِهان است، که براي تلويزيون فيلمنامه (سريالهاي «امپراتوری بُردواک / Boardwalk Empire» و «واير / The Wire») نوشته و رمانهايش توسط کارگردانهاي بزرگ («جزیره شاتر / Shutter Island» (نقد فیلم جزیره شاتر را در سینما مدرن بخوانید)، «رودخانه مرموز / Mystic River»، «رفته عزيزم رفته / Gone Baby Gone») روي پرده رفتهاند. او به خوبي چهره زشت دنيايي که شخصيتهايش در آن سگ دو ميزنند، جايي که خلافکار بودن براي خودش شغلي است و صحبت با پليس درباره اين مسائل گناهي بزرگتر از قتل و سرقت است، را ميشناسد. روايت «پاتوق» پيچيده است و حداقل يکي از پيرنگ هاي آن (مربوط به يک کارآگاه پليس) بي ربط به نظر ميرسد. ميکِل آر. روسکَم، کارگردان بلژيکي که نخستين اثر آمريکايي خود را ساخته، اعتراف کرده که فيلم کاتهاي طولانيتري داشته است؛ شايد استفاده از برخي صحنه هاي حذف شده فيلم ميتوانست جنبه هاي مواج نسخه نهايي را هموار کند و مشکل پايانهاي تا حدي مبهم فيلم را حل کند.
تام هاردي لياقت اين را دارد که در زمره بهترين بازيگران امروز سينما طبقه بندي شود. او بازيگر دمدمي مزاجي است که ميتواند از پس هر نقشي برآيد و چهرهاش به راحتي ميتواند از حالت رسا به اثرگذار تبديل شود. او در اين فيلم نقش يک متصدي بار سختکوش و به نوعي مبهم به نام باب ساگينوفسکي را بازي ميکند، که وفاداري بي غل و غشش به عموزاده اش مارف (با بازي جيمز گاندولفيني در آخرين نقش عمرش) او را در بن بست قرار ميدهد. مارف، عضو سابق و متحول شده خلافکارهاي بروکلين، به روزگار ادبار افتاده است. بارش، که ديگر به او تعلق ندارد، پاتوق گانگسترهاي چچني است. وقتي که بار در يکي از اين پاتوقهاي شبانه مورد دستبرد قرار ميگيرد، روساي مارف عليه او موضع ميگيرند و از او ميخواهند تا ۵۰۰۰ دلار ربوده شده را پيدا کند و به او هشدار ميدهند که اگر نتواند رد دزدها را پيدا کند خودش بايد اين پول را برگرداند. در اين ميان باب نگهداري از توله سگ درب و داغاني را قبول ميکند. باب با کمک ناديا (با بازي نومي راپاس)، زني که توله سگ را در سطل زبالهاش پيدا ميکند، ياد ميگيرد که چگونه بايد از اين حيوان نگهداري کند و همه چيز خوب و خوش است تا اين که صاحب خل وضع سگ، اِريک (با بازي ماتياس اِسکونارتس) شروع به تعقيب وي ميکند.
«پاتوق» در تغيير جو و چيدن ميزانسن ها فوقالعاده است. گرچه شخصيت باب به شدت يک معما است («همه ما رازهايي داريم») ولي به دليل بازي هاردي سه بعدي ميشود. معلوم نميشود که او غير از چيزهاي پيش پا افتاده مانند دوستي با سگش و کمک به عموزاده اش چه انگيزه هاي ديگري دارد، گرچه اين روند در پايان فيلم تغيير ميکند. کاراکترهاي ديگر فيلم، مارف و ناديا، ميتوانستند بيشتر از اين ديده شوند. آنها حداقل به اندازه باب پيچيده هستند، اما محدوديتهاي زماني مانع از رشدشان ميشود. قرباني ديگر زمان کوتاه فيلم رابطه بين باب و ناديا است، که ميتوانست با چند صحنه مشترک بيشتر تقويت شود.
سبک فيلمسازي روسکَم برگرفته از مکتب «سوزش آهسته» است که از بيننده ميخواهد صبور باشد تا شرايط تثبيت شود و کاراکترها را معرفي ميکند و بعد به تدريج اتفاقات را تعريف ميکند. کمبود شخصيتهاي بد در گوشه و کنار فيلم احساس نميشود و خيلي زود معلوم ميشود که حقيقت مربوط به يک قتل ده ساله نقش مهمي را در نتيجه گيري نهايي «پاتوق» بازي خواهد کرد. هر چه فيلم به پايان خود نزديکتر ميشود، با چندين کات بين شخصيتهاي مختلف، سطح تعليقش نيز بيشتر ميشود. اين ثابت ميکند که روشهاي مکتب قديمي براي بالا بردن فشار خون بيننده هنوز مانند گذشته جواب ميدهند. قوام، پيچيدگي و جذابيت «پاتوق» روش خوبي براي پر کردن شکاف بين نااميدي فصل تابستان ۲۰۱۴ و اميد به اکران فيلمهاي بهتر در پاييز است.
منتقد: جیمز براردینلی – امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (۳ از ۴)
مترجم: محمرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی