کارگردان : Rob Cohen
نویسنده : Barbara Curry
بازیگران : Jennifer Lopez, Ryan Guzman, Kristin Chenoweth
خلاصه داستان : یک معلمی به نام کلیر به تازگی به دلیل اینکه همسرش به وی خیانت کرده از او جدا شده و اوضاع مناسب روحی ندارد. در این حین یک همسایه جدید جوان به نام نوح به عنوان همسایه در کنار منزل او اقامت می کند و خیلی طول نمی کشد تا کلیر از این پسر جوان خوشش بیاید اما…
توجه: در پاراگراف يکی مانده به آخر اين نقد مطالبی درج شده که ممکن است داستان فيلم را لو دهند.
اصلاً قصد ندارم نويسنده فيلمنامه، باربارا کری، را بابت افتضاح مضحکی که «پسر همسايه/The boy Next Door» از آب درآمده سرزنش کنم. از اينها گذشته همه میدانيم که هاليوود چطور کار میکند. شايد اصلاً فيلمی که روی پرده میبينيم نماينده آنچه خانم کری نوشته، نباشد. شايد فيلمنامه او تريلر اروتيک جدی با کاراکترهای واقعی، ديالوگهای کوتاه و پر از تنش بوده است. در اين صورت، بی شک لياقت او خيلی بيشتر از قرار گرفتن اسمش در ميان عوامل اين فيلم آبکی بوده است. اما حتی اگر «پسر همسايه» نمايش وفادارانهای از آن چه خانم کاری روی صفحه آورده باشد، فيلم آن قدر مشکلات دارد که سرزنش زيادی متوجه نويسنده نمیشود. اين فيلم کارگردانی بدی دارد، تدوین ضعيفی دارد و برخی از بدترين بازی های يک فيلم تجاری دم دستی را میتوان در آن ديد.
هاليوود ديگر نمیداند چطور تريلرهای اروتيک بسازد و وقتی هم اين کار را میکند حاصل کار اغلب اوقات چيزی در مايههای «پسر همسايه» از کار در میآيد. گرچه فيلم درجه R گرفته ، ولی به نظر میرسد که برای مخاطب PG-13 ساخته شده است. اروتيک میخواهيد؟ بنشينيد «گرمای بدن/Body Heat»، «غريزه اصلی/ Basic Instinct» و فيلمهای آدرين لين تماشا کنيد. (داستان فيلم قرابت زيادی به فيلم «جذابيت کشنده / Fatal Attraction» آدرين لين منتها اينجا قربانی زن است نه مرد). در «پسر همسايه»، صحنه س*ک*س طوری فيلمبرداری شده است که مواجهه را به حداقل برساند. پوشاندن سينه با دست و کاتهای سريع بسيار ديده میشوند. به اين نمی گويند س*ک*سی. مثل اين میماند که در کلاس تدوین فيلمی شرکت کردهايم که در آن به ما ياد داده میشود چگونه وقتی هنرپيشه زن هيچ تماس جنسی از طريق بدن عريان خود برقرار نمیکند يک صحنه س*ک*سی را به هم بچسبانيم. گرچه نبود عريانی را در اين صحنه میتوان توجيه کرد، اما عريانی که بعداً در فيلم رخ میدهد (در صحنهای که خبری از جنيفر لوپز نيست) بيخود و بیفايده است و اين کار را بدتر میکند.
مشکلات تازه از اين صحنه س*ک*سی سمبل شده شروع میشوند. هيچ چيزی شبيه به تنش اروتيک بين لوپز، که نقش معلم چهل و خردهای سالهای به نام کلر پترسون را بازی می کند، و دانش آموز تقريباً ۲۰ سالهای به نام نوح سندبورن (با بازی رايان گازمن) که شبی را با لوپز میگذراند، ديده نمیشود. شايد عوامل فيلم نگران اين اختلاف سنی بودهاند چون گازمن را انتخاب کردهاند که در زمان ساخت فيلم ۲۷ ساله بوده و هرکاری کرده اند تا او را بزرگتر جلوه دهند. اين باعث به وجود آمدن نوعی تعليق ناباوری شده است که به راحتی نمی توان آن را ناديده گرفت. به نظر میرسد که دليل انتخاب گازمن بيشتر ظاهر محصلانه او بوده تا توانایی های بازيگریاش. او ظاهر خوبی دارد اما دامنهاش محدود است. او برای انتقال عواطفش تا میتواند دندان قروچه و غرغر میکند. در عين حال، به نظر میرسد که انگار لوپز فوت و فن بازيگری را فراموش کرده است. او نيز همچون گازمن ظاهر خيلی خوبی دارد ما به نظر کيلومترها از بازی فوق العادهای که در فيلم «خارج از ديد/Out of Sight» ارائه داده فاصله گرفته است.
موضوع فيلم- عواقب رابطه جنسی بين يک معلم و دانش آموز وقتی که پسرک عاشق زن میشود- تقريباً در سراسر عرصه درسهای اخلاقی فيلم به چشم میخورد. اين مانع از اين نمیشود که راب کوئن، کارگردان (سازنده نخستين فيلم از مجموعه فيلمهای «سريع و خشن / The Fast and the Furious»)، از تکنيک سياه و سفيد استفاده نکند. او دست به هر کاری میزند تا از لوپز چهرهای دوست داشتنی و مهربان ارائه دهد- زن سخاوتمندی که در لحظهای مرتکب اشتباه میشود. از سوی ديگر، نوح تجسمی از شيطان است- انسان روانی که معلمش (و دوست مادرش) را تحريک میکند و بعد از هر ابزاری شامل اخاذی و قتل برای کنار خود نگه داشتن او استفاده میکند.
بسيار خب، «پسر همسايه» علاقهای ندارد که نگاهی هوشمندانه و جدی به مساله عقده جنسی داشته باشد. بلکه فقط میخواهد يک تريلر آبگوشتی باشد. فيلم بارها با در نظر گرفتن بينندههايش در مقام بچههای کودکستانی به آنها توهين میکند. در يک صحنه، يکی از بازيگران وسط يکی از راهروهای دبيرستان چنان خشمگين میشود که نه تنها ناظم مدرسه را میزند بلکه دانش آموز ديگری را به قدری بد کتک میزند که جمجمهاش میشکند. با اين حال، گرچه ضارب از نظر قانونی يک فرد بالغ به شمار میآيد اما هيچ خبری از دخالت پليس نمیشود. کمی بعدتر، يه بابایی فکر میکند که پاک کردن فايل ويدئویی از يک کامپيوتر باعث از بين رفتن آن برای هميشه میشود (حتی اگر وجود بک آپ را ناديده بگيريم، بايد بدانيم که فايل delete شده را میتوان بازيابی کرد). و البته قاتلها هميشه فيلم جنايتهای خود را داخل فولدرهای قابل شناسایی در کامپيوتری که حتی رمز عبور ندارد نگهداری میکنند. جزئياتی نظير اينها باعث می شوند که فکر کنيم نکند «پسر همسايه» پارودی زيرکانه و مرموزانهای از اين ژانر است [و ما بی خبريم]. چون واقعاً نمی توانيم باور کنيم که يک فيلم تا اين حد احمقانه باشد. متأسفانه، مدام نگرانم که مبادا اين حرفها اعتبار زيادی برای اين فيلم بياورند.
در آخر بايد بگويم که «پسر همسايه» سراسر نااميد کننده است. تماشای گنديدن يک ايده رسيده مايه تاسف است. تماشای مسخره بازی های بازيگر فرضاً با استعدادی که در فيلم مسخرهای بازی کرده که حتی هنرپيشه های دائمی فيلم های ترسناک دهه ۱۹۸۰ را آشفته میکند ناميد کننده است. و تماشای آدم شرير جذابی که فکر میکند در فيلم اکشن بازی میکند و بايد چند بار کشته شود تا واقعاً بميرد مضحک است.
هیییی، اما الان ژانويه است و «پسر همسايه» همان چيزی است که در اين ماه انتظار ديدنش میرود. تنها چيزی که در اين تفرج حال به هم زن جايش خالی است، حضور نيکلاس کيج است، اما باور بفرماييد که نقشی برای ايشان در اين فيلم وجود نداشته !!! محصولات بهتری از اين فيلم هر هفته وارد شبکه نمايش خانگی میشوند اما حدس می زنم يکی اين وسط فکر میکرده که اسم جنيفر لوپز میتواند فروش خوبی در گيشه ايجاد کند. «پسر همسايه» را چه رفراندومی برای قدرت جذابيت او فرض کنيم يا نکنيم، اين فيلم آيينه ای از نوع نقشهایی است که اين روزها به وی پيشنهاد میشوند، چون هيچ بازيگر با عزت نفسی حاضر نمی شود با وجود پيشنهاد ديگر در چنين فيلمی حاضر شود.
منتقد: جیمز براردینلی – امتیاز ۲.۵ از ۱۰ (۱ از ۴)
مترجم: محمدرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی