بِن نقاش وراج و همسرش جُرج ، که نزديک به 4 دهه مربي موسيقي است، در مراسمي شاد و جذاب با هم ازدواج ميکنند، بعد از مراسم، آکادمي کاتوليک جُرج براي اخراج وي تحت فشار قرار ميگيرد و تنها چند هفته بعد از جشن عروسي آن دو فقير ميشوند و نميتوانند رهن خانه را حفظ کنند و لاجرم آپارتمان شيکشان را ترک ميکنند و…
فيلم ساز نيويورکي، آيرا ساکس، (کارگردان «چراغها را روشن بگذار/ Keep The Lights on») نوع خاصي از زندگي شهري را [در اثر جديد خود] خلق کرده است: اثري نرمتر و جامعتر از آثار وودي آلن که گرايش بي پروايانه به جنس موافق را، منتها با تمرکز بر خانواده، نشان ميدهد و با تنشها و سکونهاي شهر زندگي ميکند. در آخرين ساخته او نيز يکي از قطعات پيانوي “فِرِدریک فِرانسوآ شوپَن” ميدرخشد و حس فوقالعاده اي را به اثري ميبخشد که ممکن بود در دست اکثر کارگردانهاي ديگر به داستاني محتاطانه درباره خطرات ازدواج آدمهای متمایل به جنس موافق تبديل شود. در عوض فيلم «عشق چيز غريبي است /Love Is Strange» به عنوان پيروزي بي چون و چراي ساکس و بازيگرانش، جان ليتگو و آلفِرِد مولينا، مطرح شده است؛ به طوري که عليرغم کارنامه بلند بالاي اين دو بازيگر اين فيلم جزء بهترين کارهاي آنها محسوب ميشود.
بِن نقاش وراج (با بازي ليتگو) و شريک/همسرش جُرج (با بازي مولينا)، که نزديک به ۴ دهه مربي موسيقي است، در مراسمي شاد و جذاب با هم ازدواج ميکنند. بعد از مهماني، که در آن هر دو مرد هنگام نواختن پيانو ميخندند و براي مهمانان لازانيا و نان تُست سرو مي کنند، فيلم به سمتي حرکت ميکند که براي بيننده باورپذير است. اما اثرات بيروني اين اقدام خشن هستند: آکادمي کاتوليک جُرج براي اخراج وي تحت فشار قرار ميگيرد و تنها چند هفته بعد از جشن عروسي آن دو فقير ميشوند و نميتوانند رهن خانه را حفظ کنند و لاجرم آپارتمان شيکشان را ترک ميکنند. وقتي [تک تک] سراغ دوستانشان ميروند و اتفاقات رخ داده را برايشان تعريف ميکنند و از آنها سرپناه موقتي ميخواهند در پاسخ به شوخي ميشنوند که «نکنه شما دو تا طلاق گرفتين؟» بِن به خانه برادرزادهاش (و يک تختخواب تاشو مخصوص نوجوانان) تبعيد مي شود در حالي که جُرج روي کاناپه يک زوج متمایل به جنس موافق جوانتر، شب را سحر ميکند.
فيلم با هوشتر از آن است که خود را به داستان عامه پسندي از نمايش سبک زندگي جنسي آزاردهنده تبديل کند. در عوض، درونمايه اصلي ساکس، حريم شخصي انسانها است. گرچه خويشاوندان اين دو از سر بزرگواري خانه تنگتر شده خود را با مهمانان شان قسمت ميکنند و دم نميزنند، اما اين دو عاشق دور از هم افتاده نيز دشواريهاي زيادي را تحمل ميکنند. رابطه آنها گفتگوي بي پاياني بوده و اين چيزي است که به شدت آسيب ديده است. (ليتگو و مولينا گپهاي فراوان خود را به واگويه هاي تک نفره اي از شوخي، اعتراف و پشيماني تبديل ميکنند). اين که ساکس فراق آنها را درست زماني تعيين کرده که بِن وارد سنين سالخوردگي ميشود واقعاً دردناک است؛ اين مفهوم پايه و اساس «عشق چيز غريبي است» را به عنوان يک تراژدي حساس درباره ماهيت فاني هر رابطه اي محکمتر ميکند.
بازيگران مکمل فوقالعادهاند به خصوص مادر رمان نويس ماريسا تومي که با کمي تقيد براي ديدن بِن، که اکنون به تهديدي براي تمرکز وي [براي نويسندگي] تبديل شده، ميآيد. اما اين بازيگر کودک اخمو چارلي تاهان است که تقريباً يکه تاز فيلم در آن اوج کاملاً ويرانگر است، فروپاشي شخصي که نشان ميدهد بِن و جُرج بيش از آنچه خود فکر ميکنند روي بقيه تأثير گذاشتهاند. وقتي اين کودک با اسکيت بوردش از يکي از خيابانهاي شهر به سمت غروب آفتاب ميآيد يکي از قويترين تصاوير «عشق چيز غريبي است» رقم ميخورد. اين فيلم داستاني ضروري- و لزوماً براي شهر نيويورک- درباره محدود بودن فضا، زمان اما نامحدود بودن وابستگي است.
منتقد: جاشوآ روثکاف (Time Out New York) – امتیاز ۱۰ از ۱۰ (۵ از ۵)
مترجم: محمدرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی