برگشتناپذیر (به فرانسوی: Irréversible) فیلمی به کارگردانی گاسپار نوئه، فیلمی رمزآلود محصول سال ۲۰۰۲ میباشد. در هنگام اکران این فیلم در جشنوارهٔ کن و سنسباستین اظهارات متناقضی در رابطه با آن بیان میشد. عدهای شیفتهٔ روایت بدیع و منحصربهفرد فیلم شده بودند. اما در مقابل تعداد زیادی از تماشاگران فیلم نیز از وجود بسیار تصاویر خشن و جنسی در آن ناراضی بودند. اکران این فیلم در سراسر دنیا با درجهبندیهای محدودکننده همراه بود.
بسیاری از بینندگان فیلم در میانه فیلم سالن سینما را ترک کردند، زیرا حالت تهوع به آنها دست داده بود.
کارگردان: Gaspar Noé
نویسنده: Gaspar Noé
بازیگران: Monica Bellucci, Vincent Cassel, Albert Dupontel
خلاصه داستان: فیلم از آخر به اول می آید. ماجرای فیلم حول شبی در پاریس رخ می دهد، که زنی بنام «آلکس» (مونیکا بلوچی) در زیرگذر توسط یک غریبه مورد تجاوز قرار می گیرد و ……
دنیای سیاه، کثیف، وارونه و خشن
بازگشت ناپذیر فیلمی فرانسوی است با بازی دو هنرپیشه مطرح به نامهای وینست کسل و مونیکا بلوچی و کارگردانی گاسپار نوئه . فیلمی سرشار از خشونت و تصاویر سرگیجه آور و نا امیدی . صبحت کردن در مورد این فیلم اصولا کار سختیست . همانطور که دیدنش کار سختی بود . داستان فیلم بسیار ساده است . یک دختر دوست پسرش را در یک مهمانی ترک میکند و در مسیر بازگشتش توسط فردی مورد آزار و اذیت قرار میگیرد . دوست پسرش پس از فهمیدن ماجرا در پی انتقام گرفتن از مرد متجاوز است . اما در نهایت داستان باب میل تماشاگر به پایان نمیرسد . همانطور که مشخص است داستان فیلم چندان موضوع پیچیده و تازه ای نیست و بارها همین موضوع و موضوعهای مشابه دستمایه ساخت فیلمهای بسیاری بوده است . اما چیزی که این فیلم را متفاوت کرده نحوه روایت داستان است . فیلم بصورت سر و ته روایت میشود . یعنی از انتها به ابتدا که از این لحاظ یاد آور یکی از بهترین فیلمهای کریستوفر نولان به نام ممنتو است . البته خود فیلم به خوبی فیلم نولان نیست .
نکته دیگر که فیلم را متفاوت جلوه میدهد شیوه فیلمبرداری آن است . طوری که به نظر می آید فیلم با یک برداشت گرفته شده است ! همچنین حرکات سرگیجه آور دوربین خصوصا در نیمه اول فیلم بیننده را بهت زده میکند . طوری که تماشاگر در بعضی لحظات از اینکه به تماشای این فیلم نشسته خود را لعنت میکند ! اما مهمترین نکته ای که بیننده را هنگام دیدن فیلم غافلگیر میکند خشونت بیش از حد آن و اصرار کارگردان بر نشان دادن بی پرده سکانسهای خشونت آمیز است . البته به نظر میرسد این تصاویر در راستای روایت داستان و در خدمت آن است . شاید هم نباشد ! نمیدانم ! اما به هر صورت تحمل این حجم خشونت در یک فیلم واقعا کار آسانی نیست . فیلم روایتگر یک حادثه است که در نهایت به زوال شخصیت های بیگناه فیلم می انجامد و همانطور که از نامش پیداست در این مسیر هیچ بازگشتی نیست .
اتفاقی که افتاده باشد دیگر افتاده و راه بازگشتی برای جلوگیری از آن حادثه وجود ندارد . اما جالب اینجاست که روایت فیلم بازگشتی است که در نوع خود میتواند تضاد جالبی باشد .به نظر میرسد کارگردان میخواهد نشان دهد که چگونه یک سری وقایع به ظاهر بی اهمیت در نهایت به یک فاجعه می انجامد اما در راستای نشان دادن این مسئله در برخی مواقع دچار مشکل است . مثلا سکانسی که در آن مجبور میشوند به دلیل اینکه دوستشان ماشینش را همراه خود نیاورده سوار مترو شوند و با آن به مهمانی بروند . چنین سکانسی را میتوان با هر ایده دیگری جایگزین کرد به طوری که هیچ لطمه ای به طرح کلی فیلم وارد نشود . مثلا میتوانستند با پای پیاده بروند یا اینکه با موتور یا تاکسی بروند . به نظر میرسد در برخی لحظات کارگردان صرفا خواسته فیلمش را به زمان استاندارد یک ساعت و نیم برساند و در سکانسهایی همانند آنچه گفته شد انگار خود کارگردان هم کم آورده ! با تمام این تفاسیر پیشنهاد میکنم این فیلم را ببینید . البته اگر توان دیدن صحنه خشن آنرا داشته باشید . مطمئن باشید بازگشت ناپذیر با تمام تهوع آور بودنش تجربه متفاوتی در فیلم دیدن برایتان خواهد بود . آنقدر متفاوت که از حالتان را از فیلم دیدن بهم میزند.
منبع: وبلاگ هنر هفتم
نقد و بررسی فیلم Irreversible (بازگشت ناپذیر)
ساختار وارونه اثر بی نهایت هوشمندانه انتخاب شده, فیلم از همان ابتدا تفاوتش را با سایر آثار به رخ میکشد.
تیتراژی که از انتها شروع شده و در انتها است که نام فیلمساز بر آن مهر میشود, از طرفی دکوپاژ های نوئه بسیار عجیب و غیر معقول است, دوربینی چرخان که مدام به اطراف حرکت کرده… اما در ادامه این موارد جایگاه خود را در فرم اثر پیدا خواهند کرد. سکانس ابتدایی به صورت کنایی فضاسازی کرده و مخاطب را آماده رویارویی با جهان اثر میکند, دو مرد مست که در اتاقی در حال گفتگو هستند… میزانسن های نوئه تماما حس پوچی را به مخاطب میرسانند, مردی را میبینیم که در گذشته به دخترش تجاوز کرده و اکنون با رفیقش درد و دل میکند, دیالوگی کلیدی میان آن دو رد و بدل میشود مبنی بر اینکه “هراتفاقی در گذشته افتاده, افتاده… دیگه نمیشه عوضش کرد, تو باید دوباره بلند شی و به مبارزه ادامه بدی” سپس با تلفیق این سکانس و پیرنگ کار طرفیم… روایتی عکس… دوربین نوئه بیشترین حرکت را در سکانس کلوپ همجنس بازی دارد…. این حرکات از یک طرف باعث اینجاد حس تشویش و اضطراب در مخاطب شده و از طرفی با ازدواج این تصاویر غیر واضح و موسیقی آزار دهنده به خوبی فضای تاریک و سیاه کلوپ شکل میگیرد, کلوپی که گویا نمونکی از جهان بی رحم و سیاه اثر است…. دوربین مواج هر از چند گاهی بر روی یک زوج توقفی دارد و انسان هایی را میبینیم که به روش های گوناگون در حال ارضای شهوت تمام نشدنیشان هستند… دو کاراکتر محوری وارد میشوند, مارکوس و پیر… پیر همواره در این سکانس و در سکانس های آینده که گذشته این آدم ها را به تصویر میکشد در حال نصیحت مارکوس است و مدام از او میخواهد تا راه منطقی را پیش گیرد… اینجاست که این ساختار عکس جایگاهش را در فرم پیدا میکند, شاید اگر مارکوس در هرکدام از این مراحل به خود می آمد سرنوشت جور دیگر رقم میخورد, اما او بی توجه کار خود را انجام میدهد, خصوصا هر چه به عقب میرویم و اشتباهات ابتدایی او را شاهدیم این حس بیشتر در مخاطب ایجاد میشود, اما به قول بلوچی گویا سرنوشت از قبل نوشته شده و قابل تغییر نیست…اشتباهاتی غیر قابل بازگشت…
سکانس تجاوز بی رحمانه به نمایش در می آید, دوربین ساکن است و با یک نما حدودا ۱۰ دقیقه شکنجه الکس را شاهدیم, شکنجه ای که شاید در ابتدا به واسطه عدم آشنایی مخاطب با کاراکتر ها چندان آزار دهنده نباشد اما هر چه به جلو -عقب- میرویم تاثیر سکانس های پیشین بیشتر میشود… نوئه سعی کرده است با دیالوگ های به نسبت طولانی ۳ شخصیت داستان را پردازش کند و الحق نیز در این راه موفق بوده, مارکوس بی تدبیر و خوی حیوانیش… پیر متفکر که گویا توانایی لذت بردن از زندگی را ندارد و الکس… الکس با بازی زیبای بانو بلوچی که هر چه بیشتر به عقب
میرویم بیشتر به پاکی اش پی برده و ارتباطمان با او قوی تر میشود و سکانس پایانی با موسیقی و کارگردانی جادویی اش …. تنها سکانسی که در آن از رنگ های شاد استفاده شده است… فضای این سکانس گویا از کلیت کار جداست, بلوچی را در یک سبزه زار میبینیم که با آرامش دراز کشیده و دوربین اینبار آرام به عقب حرکت کرده و فضای کار شکل میگیرد, کودکان و مادرانی که در اطرف مشغول استراحت و تفریح هستند… این سکانس را میتوان به دو صورت تحلیل کرد, از یک طرف میتوان جایگاهش را مطابق با کلیت اثر دانست و گفت این سکانس قبل از سکانس پیشین اتفاق افتاده… اما من به واسطه تفاوت های این سکانس با سایر بخش ها اینگونه برداشت میکنم که گویا نوئه در انتها ما را به دنیای دیگر میبرد… فضایی که در آن برخلاف جهان اثر خبری از خشونت, شهوت, قتل و سیاهی نیست… گویا سکانس پایانی برشی متفاوت از ایده آل فیلمساز است… و دوربین چرخان نوئه…
منبع: شرق
نقد فیلم بازگشت ناپذير
“اگر از ديدن فيلم حالت تهوع به شما دست داد برای اين است که تمام تلاش کارگردان اين بوده تا حال شما را بهم بزند.”
“اگر می خواهيد تا مدت ها احساس حال بهم خوردگی داشته باشيد به ديدن اين فيلم برويد.”
تمام عبارات فوق بخشی از جملاتی است که منتقدان مختلف پس از ديدن فيلمبازگشت ناپذير يا Irreversible ساخته” گاسپار نو” (Gaspar Noe) کارگردان فرانسوی، در نوشته هايشان بکار برده اند.
مونيکا بلوچی بازيگر نقش آلکساندرا که از دوست پسرش “مارکوس”( ونسان کاسل Vincent Cassel) باردار است، همراه مارکوس و دوست پسر سابقش “پير- Pierre”(آلبرت دوپونت) به يک مهمانی می روند. در آنجا آلکساندرا از مارکوس مست جدا می شود تا تنهايی به خانه برود.
در راه رسيدن به خانه، آلکساندرا در حال عبور از يک زيرگذر، توسط مردی به نام” تنيا” مورد تجاوزی وحشيانه قرارمی گيرد سپس شديدا مجروح می شود و به اغما فرو می رود.
مارکوس و پير برای انتقام گرفتن به دنبال تنيا می گردند و نهايتا او را در باشگاه همجنس گرايان می يابند. تنيا بعد از شکستن دست مارکوس، توسط پير در نهايت بی رحمی به وسيله يک کپسول آتش نشانی کشته می شود.
داستان فيلم بازگشت ناپذير در واقع داستانی است که برای يک فيلم کوتاه ده تا پانزده دقيقه ای مناسب است. همچنين موضوع فيلم يعنی تجاوز جنسی وانتقام، به کرات در فيلمهای ديگر بکار گرفته شده است. فيلمنامه از پيچيدگی خاصی برخوردار نيست و مسئله خاص و منحصر به فردی در فيلم مطرح نمی شود.
با ذکر تمام اين مطالب اين سوال پيش می آيد: علت اين همه سرو صدا درباره اين فيلم چيست؟ خشونت تصويری بی حد و حصر و نوع ساخت فيلم برای القای فضايی رعب آور و وحشتناک به بيننده، تنها عاملی است که نام فيلم را برسر زبانها انداخته واکنش های مختلفی را در ميان منتقدان بر انگيخته است. عده ای فيلم را يک شاهکار می نامند و عده ای ديگر از آن به عنوان افتضاح ترين فيلم سال ياد می کنند.
نوع روايت داستان فيلم مانند فيلم يادگاری(2001) ساخته کريستوفر نولان از انتها به آغاز است. به ظاهر تمام فيلم مانند فيلم طناب( 1948) ساخته آلفرد هيچکاک در يک برداشت گرفته شده است. ولی در واقع فيلم از تعدادی سکانس-پلان تشکيل شده که بهم پيوند خورده اند.
فيلمنامه ساديستی بازگشت ناپذير تحت تاثير نظريات” مارکی دو ساد” ( نويسنده فرانسوی قرن هجده) توسط کارگردان فيلم نوشته شده است. رگه های اگزيستانسياليستی و پوچ گرايانه در لابه لای فيلم به چشم می خورد. عبارت” زمان همه چيز را نابود می کند.” جمله ای است که دو سه بار در فواصل فيلم شنيده می شود.
سکانس اول فيلم و صحنه تجاوز، از ترسناک ترين و وحشيانه ترين فصل های تاريخ سينما است. قسمت اول فيلم در يک باشگاه همجنس گرايان اتفاق می افتد. نور کم، حرکات سريع و ناموزون و تهوع آور دوربين و صدا های نامفهوم اين صحنه را برای بيننده تبديل به يک کابوس می کند، و واقعا بيننده آرزو می کند تا اين قسمت هر چه زودتر تمام شود تا از اين کابوس وحشتناک بيرون بيايد.
صحنه تجاوز جنسی به تنهايی قادر است جايگزين رقت آميزترين فيلم ها شود. اين قسمت که 9 دقيقه به طول می انجامد، بدون از قلم انداختن کوچک ترين جزئيات، يک تجاوز واقعی را در نهايت قساوت در يک برداشت به نمايش می گذارد.
گاسپار نو علت به تصوير کشيدن اين صحنه را اين گونه توضيح می دهد :” قصد داشتم وحشيانه ترين صحنه تجاوز، حتی خشن تر از صحنه تجاوز فيلم سگ های پوشالی ساخته سام پکين پا، را در تاريخ سينما به ثبت برسانم.”
ولی واقعا دليلی برای نمايش اين مقدار از خشونت در فيلم مشخص نيست. صحنه های خشونت بار در فيلم های خشنی مانند پرتقال کوکی (استنلی کوبريک)، دوستان خوب( مارتين اسکورسيزی) و دار و دسته وحشی( سام پکين پا) همه در خدمت فيلم و داستان فيلم بوده اند.
در صورتيکه خشونت و وصحنه های وحشيانه فيلم بازگشت ناپذير در اندازه ای وسيع وبيش از حد فقط برای نمايش خود خشونت است نه برای پيشبرد داستان. کارگردان قصد داشته است با بازی کردن با احساسات مخاطب، او را تحت تاثير قرار دهد و پيام اخلاقی خود را با بکارگيری صحنه های رقت انگيز به زور به خورد او دهد.
ظاهرا پيام کارگردان اين است که “هر حادثه ای دريک لحظه اتفاق می افتد و بازگرداندن اين لحظات غير ممکن است” و يا” هر بلايی که بر سر هر کسی می آيد نتيجه تصميم اشتباه خود اوست”. اما آيا نمايش اين همه خشونت برای انتقال اين پيام ضروری است؟
منبع: سایت هشت
فیلم برگشت ناپذیر گاسپار نوئه
فیلم از آخر به اول می آید. ماجرای فیلم حول شبی در پاریس رخ می دهد، که زنی بنام «آلکس» (مونیکا بلوچی) در زیرگذر توسط یک غریبه مورد تجاوز قرار می گیرد…
شاهکار گاسپار نو نابغه…
عنصری که باعث پلیدی یا پاکی انسان میشود همین “برگشت ناپذیر بودن زمان” است و اینکه تصمیماتی که در گذشته گرفته شده اند سرنوشت ما را تعین خواهند کرد و از این منظر گاسپار نو به جبر گرایی اعتقاد دارد.
نگاه مولف یعنی نو به دنیا بسیار تلخ و پوچ انگارانه و در عین حال واقعی و رئالیستیک است.حقایقی تلخ در مورد بار تحمل ناپذیر و در عین حال سبک هستی که در فیلم اول این کارگردان “من به تنهایی می ایستم” به صورتی استادانه بروز پیدا کرده بود.
اما نبوغ این اعجوبه در “فرم” و هنگام اجراست که خودنمایی میکند و تماشاگر را از عوام تا منتقدین را مسحور قدرت بی پایان و هولناکش می گرداند. به گفته خود نو وی برای شیوه روایت از فیلم “ممنتو” کریستوفر نولان الهام گرفته. و فیلم از آخر به اول روایت میشود که همان “برگشت ناپذیر بودن” را تایید کند.
دوربین نو که به صورتی معلق و شناور حرکاتی 360 درجه ای در هوا میزند و چیزی را فراتر از تکنیک حرکت “پن” دوربین به نمایش میگذارد که منحصر به فرد این کارگردان است.
اما برگ برنده ی این فیلم و دستآورد عظیمش شیوه “مونتاژ” فیلم است به طوری که در پایان هر سکانس دوربین به خارج از کادر و نقطه ای تاریک تراولینگ میکند و سپس سکانس بعدی شروع میشود و با این حقه مخاطب احساس میکند که فیلم از ابتدا تا انتها با یک برداشت بلند 90 دقیقه ای گرفته شده! یعنی نو در این فیلم با این خلاقیت کاری کرده که مونتاژ عملا کار تدوین را انجام میدهد!
و این است تطابق حداکثری “فرم” و “محتوی”
منبع: طرفداری
نقد فیلم برگشت ناپذیر / 2002 Irreversible
“زمان ھمه چیز را نابود میکند”؛ حتی رویاھای زیبا را که انتظار بسیاری بر آن داشتیم و زمان ، بھشت را به جھنم تبدیل میکند و ” برگشت ناپذیر ” است . زمان دیگر باز نمی گردد و غیر قابل جبران است ؛ و ھمچنین خشن ، و ترسناک و غیر قابل تحمل . زمان ھمه ما را به خاطر اشتباھات کوچک و بزرگمان مجازات خواھد کرد و ھمه را به جھنم و تاریکی خواھد برد .منبع برگشت ناپذیر فیلمی است بسعجیب و بستاریک ؛ فیلمی نومیدانه و بدبین به زمان و به انسان و به جھان . فیلمی است خشن و غیر قابل تحمل و غیر قابل دیدن و لذت بردن . چنین فیلمی را فقط سادومازوخیست ھا توان دیدن و لذت بردنش را دارند.
فیلم با کلمات وارونه آغاز می شود و یک موسیقی غیر قابل شنیدن ـ که به خاطر بسامد بالایشدر سینماھا ، موجب ایجاد تھوع در بسیاری از تماشاگران شده است ـ ؛ ھمراه با آن کلمات پخش می شود و ما را می ترساند . پس از آن متوجه ساختار برگشت به عقب فیلم می شویم؛ ھمانند فیلم ممنتوی نولان که در واقع در آغاز از پایان قصه شروع می کرد و در آخر ، به ابتدای ماجرا می رسید .
در این بین ؛ در ھمان اوایل که حدود 10 دقیقه از فیلم گذشته ، به سکانسمعروف کلوپ ھمجنسگرایی فیلم می رسیم . سکانسی تھوع آور و بسیار خشن که در آن شخصیت اصلی به ھمراه رفیقشفیلم به دنبالفردی به نام تنیا می گردند. در این جا جھنمی را پی بینیم که در آخر ، پیر ، تونیا را تا سرحد مرگ با کپسولمی زند و ما تکه تکه شدن صورت او را با جزئیات کامل و با یک نورپردازی ھولناک ، می بینیم .
با این سکانس ، در ھمان ابتدا ما دچار بدبینی می شویم و مارکوس و پیر را پس می زنیم و ضد آن ھا می شویم . این ضد شدن ؛ ما را از ھمذات پنداری و حتی ادامه داستان باز می دارد و به نوعی موجب قضاوت زود ما می شود ؛ قضاوتی که البته تقصیر فیلم ساز است و نه ما ؛ چرا که ما از ھدف و انگیزه شخصیت ھا بی خبریم . به عنوان نمونه به جنایت و مکافات داستایسکی توجه کنید . داستایفسکی ھمان ابتدای رمان ؛ به ماجرای قتل نمی پردازد. به جایش؛ به خوبی راسکولنیکف را شخصیت پردازی میکند و ما را به ھمذات پنداری با او دعوت میکند .
ما پا به پای راسکولنیکف جلو می رویم و او را ” درک ” می کنیم و وقتی ھم به قتل پیرزن می رسیم ؛ با وجود ھولناک بودن قضیه ، ضد راسکولنیکف نمی شویم . حال آنکه در ” برگشت ناپذیر ” به خاطر بازی ھای تکنیکی فیلم ساز ، و مضامینی چون زمان و … ـ که به نظر می رسد بدجوری ذھن او را در خلالفیلمسازی مشغولکرده است ـ وارد داستان می شود و عملا ھمه چیز را از بین می برد .
برگردیم به داستان فیلم : پساز چند سکانسدیگر ، تازه ما می فھمیم که به فردی به نام آلکستجاوز شده و مارکوسدر صدد انتقام است؛ انتقامی که تازه الان که حدود نیمی از فیلم سپری شده ، لااقل دلیلشرا متوجه می شویم .
صحنه تجاوز که حدودا نه دقیقه به طول می انجامد را می بینیم و ھمچنان به عقب باز میگردیم تا به اواخر فیلم می رسیم که متوجه حامله بودن آلکسمی شویم !
پس از آن ، یک نمای از بالا به پایین را داریم که 2001 : پوستر ادیسه فضایی را می بینیم که به زور شعار ھای گل درشت فیلمساز را متوجه شویم ، که زمان فلان است و فلان ! این به بیرون از فیلم رجوع دادن ھم که اصلا خودشیک بحث مفصل است . بگذریم !
پساز آن یک نمای کاملا بی ربط به کل فیلم را میبینیم که انگار برخلاف سکانسھای اولیه فیلم ، بھشت است و رویایی و نه واقعی . و در آخر پس از این روایت معکوس ،که از زشتی به زیبایی رسیده ایم ، باز یک نمای سرگیجه آور و زشت داریم که به شدت اذیت کننده است و باز دارنده . و ناگھان یک جمله که : زمان ھمه چیز را نابود میکند !
متوجه شدید که فیلمساز ما چه میخواست بگوید ؟ بله ! این که زمان رویاھایمان را از بین میبرد ؛ اما “چگونه ” ؟ خب ، جوابش را در فیلم نگردید ؛ چون نیست ! حتی چه فیلم ھم تماما ھمین جمله آخر است و اگر آن را از فیلم حذف کنید ؛ چیزی جز یک سری تصاویر مستھجن و سادومازوخیستی باقی نمی ماند .
در آخر و در وصف این فیلم ؛ به شیوه خود فیلمساز باید عرضکرد که با کمالتاسف ، زمان ھمه چیز این فیلم را نابود می کند !
منبع: نقدزی
گفتگو با گاسپار نوئه، مصاحبه بی بی سی با گاسپار نوئه درباره بازگشت ناپذیر، برگردان از فرید عباسی
گاسپار نوئه فیلمساز آرژانتینی الاصل و با تابعیت فرانسوی و کارگردان فیلمهایی چون من تنها ایستادم،کرن، بچه باز و بازگشت ناپذیر است. او فرزند نقاش نامدار آرژانتینی « لوئیز فیلیپه نوئه » است. او که از چهره های سینمای نوین و مستقل فرانسه است در فیلمهایش مضامینی بی پروا را دستمایه قرار داده است. از گفته های اوست: « فیلم کوتاه ، مثل یک دوست دختر نوجوان است که می گوید هرکاری عشقت کشید با من بکن!» .
او بازگشت ناپذیر را در سال ۲۰۰۲ جلوی دوربین برد و در همان سال در جشنواره کن به نمایش در آورد. فیلمی غیر متعارف از سینمای فرانسه که هجویهای است بر خشونت و عریانگری. در این پرونده بر آن بودیم که گره بازنشدنی فیلم را با کمک نقد و مصاحبه ای از خود او باز کنیم. مصاحبه زیر برگرفته از سایت BBC میباشد.
“بازگشت ناپذیر” چطور به انجام رسید؟
به وینسنت]کاسل[ گفتم که میخواهم یک فیلم مثل “در قلمره احساسات” بسازم. مونیکا در سال ۲۰۰۱ مشغول بازی در فیلم ماتریکس بود و ما هم وقت کمی داشتیم. بخاطر شهرت این دو نفر ما پول را برای ساختن فیلم دریافت کردیم. یک شرط هم برای ما گذاشته بودند که میبایست فیلم را تا پایان آگوست تمام میکردیم. بودجه خوبی بود اما فقط شش هفته وقت برای فیلمبرداری داشتم.
چرا شیوه روایت معکوس را برای فیلم انتخاب کردید؟
دو فیلم قبلی من در روایتشان خطی هستند و به نوعی بیزار شده بودم از این شیوه. فیلمهای بسیار کمی هستند که شیوه روایت غیر خطی را دارا هستند و این دسته فیلمها بیشتر برای من جذاب هستند. در روز اول فیلمبرداری، صحنه عشقبازی را انجام دادیم که در آخر فیلم قرار دارد. بطور عجیبی، مونیکا و وینسنت بیشتر نگران این صحنه بودند تا صحنه تجاوز.
فیلم را بخاطر خشونت بیش از حد آن بسیار مورد حمله قرار دادهاند. واکشن شما نسبت به این قضیه چی است؟
خشونت در زندگی جریان دارد و قسمتی از زندگی بشر است. من با منتقدان فرانسوی مشکل پیدا کردم چون آنها دوست ندارند که فرانسه را به این شیوه تصویر شده، ببینند. بطور جالب توجهی، بسیاری کسانی که در این جامعه آسیب دیدهاند، مرد بوده اند و نه زن.
آیا از فیلم دیگری الهام گرفته بودید؟
در فیلم ارجاعات بسیاری وجود دارد. “پرتقال کوکی”، ” من کوبا هستم” و تجاوز ِ فیلم “رستگاری”. فیلم “سگهای پوشالی” خیلی من را تحت تاثیر قرار داد. نمیدانم به چه خاطر فیلم برای چندین سال منع پخش شد. این کار به این میماند که دولت بریتانیا به مردماش اهانت کند.
پس به این خاطر بود که چنین فیلمی را ساختی؟
ساختن فیلم مثل رفتن به یک مهمانی است، هیچ وقت نمیدانستم که چه پیش میآید. در پشت صحنه فیلم اوقات بسیار خوبی را داشتیم. تنها صحنه سخت فیلم برای فیلمبرداری، صحنه مهمانی بود که بیست بار آن را برداشت کردیم.
منبع: وبلاگ استاکر