کارگردان : Ron Howard
نویسنده : Charles Leavitt
بازیگران : Chris Hemsworth, Cillian Murphy, Brendan Gleeson
خلاصه داستان : ماجرای غرق شدن يک کشتی شکار نهنگ توسط نهنگی غول پيکر در سال ۱۸۲۰ که الهام بخش خلق رمان عظيم موبی ديک شده بود.
اگر به تماشای «در دل دريا»ی(In the Heart of the Sea) ران هاوارد برويد با يک بليط میتوانيد دو فيلم تماشا کنيد. اولی ماجرای هيجان انگيز کشتی است که برای به دست آوردن يکی از ارزشمندترين کالاهای زمان، يعنی روغن نهنگ اسپرم[۱]، راهی آبهای دورافتاده میشود. اين کمی شبيه به مجموعه «مرگبارترين شکار» در اوايل قرن نوزدهم است ]همراه با کمی «طوفان سهمگين»( The Perfect Storm) به عنوان سرريز[. دومی داستان يک نجات است، داستان سفر اديسهوار ۹۰ روزه مردانی که از دست مرگ بر کشتی شکسته شناوری روی اقيانوس به دنبال نجات میگردند. هاوارد تقريباً بيش از حد توانش در اين فیلم تلاش کرده- برای اين که يک داستان حماسی با اين ابعاد بتواند جواب بدهد بايد آرام آرام روايت شود- اتفاقی که در قالب يک زمان دو ساعته رخ نمیدهد. بنابراين، برای تسريع اتفاقات، شاهد وجود يک راوی، چندين پرش زمانی و تاکيد بر منظره به جای کاراکتر هستيم.
«در دل دريا» بر اساس يک داستان واقعی مبتنی بر يک داستان واقعی است. در اين فيلم بخش زیادی از صحت تاريخی داستان در لابه لای عمق روایی آن گم شده است. معروف است که هرمان ملويل (بن ويشاو) اثر شاخص کلاسيک خود، موبی ديک، را بر اساس داستان غرق شدن کشتی شکار نهنگ اسکس در سال ۱۸۲۰ نوشته است. داستان جانبی اين فيلم ملويل را (حول و حوش سال ۱۸۴۸) در حال مصاحبه با تنها بازمانده اسکس، توماس نيکلسون (برندان گليسيون) نشان میدهد. فلش بکهای راهنما بخش اعظمی از فيلم را تشکيل میدهند. گرچه صحنههای ملويل رابطه بين اسکس و موبی ديک را نشان میدهند، به نظر فرعی و پررخوت هستند و امکان استفاده از شورت کاتهای روایی زياد را فراهم میکنند.
داستان اصلی اسکس را، به فرماندهی جرج پولارد (بنجامين واکر)، دور از خشکی در جستجوي پر کردن ۲۰۰۰ بشکه با روغن نهنگ دنبال میکند. اين سفر میتواند به هر کجا از يک تا سه سال طول بکشد.
پولارد، يک ناخدای بی تجربه، رابطه تندی با معاون اول با تجربهاش، اوون چيس (کريس همسوورث) دارد. حس انزجار دو جانبه آن را وادار به اين میکند که هر چه سريعتر مأموريت را به پايان برسانند تا از سر يکديگر خلاص شوند. بعد از يک موفقيت اوليه (يک سکانس پرهيجان و ديدنی با جزئيات فراوان از شکار و کشتن يک نهنگ)، آنها مدام شکست میخورند تا اين يک سرنخ به آنها نويد پر کردن بشکههايشان را میدهد. اما وقتی که آنها به اين منطقه احتمالاً مرگبار میرسند، خود از شکارچی به شکار تبديل میشوند به طوری که نهنگ غول پيکری با اسکس همچون يک اسباب بازی رفتار میکند.
تبليغات فيلم ممکن است به بيننده اين گونه القا کنند که اين نهنگ بيش از آنچه در فيلم ديده میشود در اين فيلم حضور دارد. غير از صحنههایی که تخريب شدن اسکس را نشان میدهند، اين نهنگ نقش چندانی ندارد. فيلمنامه چند بار ديگر آن را برای تزريق اکشن و تعليق به فيلم برمی گرداند اما اين فيلم داستان ميل شديد يک دريانورد برای از بين بردن يک نهنگ نيست. بلکه داستان به گروهی از مردان است که هر کاری که برای زنده ماندن روی يک قايق نجات بدون آذوقه و نبود هر گونه اثری از خشکی انجام دهند. برخی کارهایی که میکنند قشنگ نيست- به «زنده ماندن»(Alive) فکر کنيد.
بزرگترين مشکل «در دل دريا» ماهيت اپيزوديکش است. به خصوص در طول دوران پس از غرق شدن کشتی، اتفاقات يکنواخت پيش نمیروند. معلوم نيست که آيا مشکل از فيلمنامه بوده يا تدوين اما در کمال تعجب شاهد نبود تنش و صحنههایی هستيم که قرار بوده يک واکنش قوی را ايجاد کند اما قادر به تحريک اين واکنش قابل انتظار نيستند. کاراکترها تک بعدی هستند و تعاملاتشان ژنريک است- تا اين که آن قدر ضعيف میشوند که با بی تفاوتی کف قايق دراز میکشند و زير نور خورشيد پخته میشوند. اکثر مردانی که در فيلم هستند تيپهای آشنایی دارند- ناخدای متکبر و غير مطمئن؛ معاون شجاع و قهرمان؛ نوچههای سختکوش و مشتاق دانستن و … در سطح دراماتيک، «در دل دريا» چيز زيادی برای موفقيت کامل ارائه نمیکند.
از نظر بصری و هيجانی، فيلم دلايلی برای پرداخت بهای بليط سينما و تماشای آن در سالن سينما ارائه میدهد. لحظات باشکوه زيادی در فيلم وجود دارند مثلاً وقتی که نهنگ به هوا میپرد يا وقتی که کشتی با بادهای سهمگين يک طوفان خشمگين گلاويز میشود. اين لحظات روی يک صفحه نمايش کوچک رنگ میبازند. از سوی ديگر، سه بعدی، جواب میدهد. يک بار ديگر آن چيزی غير از يک بار اضافی و زحمت استفاده از عينکهای سه بعدی به همراه ندارد.
گرچه اين فيلم بازيگرها نيست، کريس همسورث به عنوان چيس خودنما اما دوست داشتنی موثر است- اين يکی از کاملترين بازیهای او بعد از حضورش در فيلم ديگر هاوارد يعنی «شتاب»(Rush) است. اما بنجامين واکر مهارت کمتری نشان میدهد. بازی او بيشتر حاشيهای است، در نتيجه ايجاد يک حس برای ناخدا پولارد دشوار است. سه بازيگر حاضر در داستان جانبی، بن ويشاو، برندان گليسون و ميشل فرای- بی استفاده هستند.
در پايان، بايد بگويم که همان حسی که نسبت به فيلم «اورست»(Everest) داشتم به «در دل دريا» نيز دارم. هر دو فيلم درباره قدرت طبيعت و غرايز بقای انسان هستند. هر دو دارای تصاوير بصری فوقالعادهای هستند. و هر دو فاقد قوام داستانی (که بيشتر به دليل محدوديتهای زمانی است) هستند. فيلم بين افرادی که عاشق داستانهای دريانوردی و صحنههای تقابل انسان و طبيعت هستند طرفدارهای زيادی پيدا میکند. به عنوان پلی برای پر کردن شکاف بين اکرانهای عيد شکرگذاری و بزرگترين رويداد سينمایی سال ۲۰۱۵، میتواند انتخاب خوبی باشد.
————
[۱] نام یک نوع نژاد نهنگ.
منتقد: جیمز براردینلی – امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (۳ از ۴)
مترجم: محمدرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی