موروثی (Hereditary) فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی آری استر است که در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۸ منتشر شد. از بازیگران آن میتوان به تونی کولت، گابریل بیرن و آن داود اشاره کرد.
داستان فیلم در زمانیکه بزرگ خاندان گراهام فوت می کند، دخترش، آنی، احساس می کند که او همچنان در بین خانواده آنها حضور دارد و به طرز عجیب و غریبی با دختر آنی، یعنی چارلی، انس گرفته است. به این ترتیب، در حالیکه تمام خانواده تحت تهدید یک نیروی فراطبیعی قرار دارد، آنی باید در میان تاریکی ها کاوش کند و از سرنوشت به ارث رسیده ی شوم خود فرار کند. این فیلم در ژانرهای درام، ترسناک، معمایی و هیجان انگیز قرار می گیرد.
موشکافی و رمزگشایی فیلم Hereditary (ارثی)
سینما و قلهی درخشان ژانر ترس بیشتر با اثر کلاسیک «جنگیر» شناخته میشود. فیلمی که در سال تولید خود تحولی بزرگ و جذاب در سینمای ترس ایجاد کرده بود و موفقیت آن سبب شد تا این ژانر بیش از پیش طیف گستردهتری از مخاطبان را به سینماها بکشاند. در ژانر ترس مفاهیم در دو دسته کلی تقسیم میشود. آثاری که ترس لحظهای و مفرح را به نمایش میگذارند و آنهایی که ترس را به شکلی به مخاطب منتقل میکنند که بیینده در عمق استخوانهایش ترس و وحشت را لمس میکند. شاید احظار روح در دو نسخه خود، از سینمای حاضر یکی از نمونههای نسبی آن باشد. اما بگذارید ترس را بیشتر بسط دهیم و تئوری فرقهگرایی را نیز به آن اضافه کنیم. به شکلی که محتوای ترسناک ما در ژانر جنایی طبقهبندی نشود و ترسی باشد که به شکل روانشناسی به مخاطب نفوذ میکند. ترسی بسیار عمیق که مخاطب آن را درک میکند ولی در عین حال مساله حاضر در فیلم سبب میشود تا او نداند، چه چیزی را تجربه کرده است. جدیدترین ساختهی آری آستر با عنوان «ارثی» یا «موروثی» در دسته آثاری طبقهبندی میشود که شوک روحی و روانی آن بسیار وسیع است.
شاید بهترین تعریف از این اثر، هجوم ترس و وحشت به ضمیر ناخودآگاه و سست مخاطب باشد. استفاده بینظیر از لوکشین، داستانسرایی و دوربین سبب میشود تا ارثی همانند پوستر خود، رازآلود باشد و تا ثانیه آخر تعلیق را حفظ کند. فیلم با مرگ مادر کارکتری از جنس رزماری (فیلم «بچه رزماری» به کارگردانی رومن پولانسکی) یعنی آنی آغاز میشود. مرگی مرموز که البته اینگونه نیست اما نوع روایت آستر سبب میشود تا مخاطب به مرگ و روش آن شک کند. در ارثی همه چیز بوی توطئه و ترس میدهد. چیزی قابل اثبات نیست. همه چیز ترسناک و غیرقابل گریز است. نفوذ عمیق فیلمنامه در مخاطب سبب میشود تا آستر در مقام کارگردانی، اثری بینظیر و شاید بهترین فیلم ترسناک و دلهرهآور سالهای اخیر را عرضه کرده باشد. ارثی از ترس روحی میگوید. گرهزده شدن این ترس با محوریت داستانسرایی وحشت و تعلیق بسیار کشنده فیلم، سبب شده تا فیلمنامه رازآلود ارثی به شدت گیرا و منسجم باشد. در کنار فیلمنامه عمیق و قابل بحث فیلم، شاهد بازیهای اعجابانگیز بازیگران فیلم هستیم. در کنار بازیگری و کارگردانی بسیار دیدنی فیلم، فیلمنامهی ارثی یکی از بحثهای داغ این روزهای سینماست. اینکه در پایان چه اتفاقی افتاده است؟ چه بر سر پیتر آمد؟ چرا همه چیز سقوط مطلق و دردی پایان ناپذیر است؟ سوالات پرتکراری در ذهن مخاطبان فیلم ایجاد میشود. در جواب به سوالات پرتعداد مخاطبان فیلم، ورایتی با کارگردان آری آستر به پای بحث و گفتگو نشست.
آستر عنوان کرد، راز و رمز کلی فیلم در ذات آن دیده میشود. اینکه همه چیز در خود فیلم است و مخاطب میتواند با مشاهده و مرور چندباره اثر، پی به حقیقت و ترسهای نهفته اثر ببرد، اما چه کسی تحمل هجوم روانپریشانه ترس به ضمیر ناخودآگاه خود، آن هم برای تعداد دفعات بسیار دارد. آستر در این گفتگو عنوان میکند که «ارثی» در تلاش بوده تا از کلیشهزدگی دوری کند و به اثری غیرقابل تحمل و درک و از سبک آثار دیوانهوار ترسناکی شود که شب و روز، تصاویر وحشتناکش جلوی چشمتان باشد و او این کار را با ضربات متعدد داستانی به مخاطب میزد. برای مثال از کلیشهزدگی و سکانسهای مثالزدنی آن میتوان به ساختار کارکتر چارلی اشاره کرد که پر از رمز و راز است و میدانیم در نهایت، او به شکل جذابی به جان اعضای خانواده خواهد افتاد اما اینگونه نیست. چارلی در همان سه دقیقه ابتدایی حذف میشود. ضربه دیگر که میزان توئیستهای اعجابانگیز آن و هنر کارگردانی آستر نمره عالی میدهد، اصل عنصر روایتی فیلم میباشد. آستر روشی را تکرار میکند که دارن آرونوفسکی در «مادر!» به شکل تاثیرگذاری به نمایش گذاشته بود. آستر به امنترین نقطه ممکن حمله میکند. سوالی که میشود این است که؛ امنترین مکان برای شما بعنوان مخاطب و یک فرد عادی از یک جامعه کجاست؟ محل کارتان؟ ماشینتان؟ یا خانهتان؟ آستر در گفتگوی خود عنوان میکند که، هدف او ضربه زدن به کارکترهایش آن هم در امنترین مکان ممکن است.
ارثی دارای کلیت داستانی است که با آنی (با بازی تونی کالت) آغاز میشود که در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ مادرش الن است. اتفاقی که تقریبا عجیب است چون در ادامه متوجه میشویم او حتی بیشتر کسانی که در مراسم خاکسپاری شرکت کردهاند را هم نمیشناسد، قبر الن خیلی زود مورد حتک حرمت قرار میگیرد ولی شوهر آنی یعنی استیو (با بازی گابریل برین) موضوع را از او پنهان میکند (به علت مرگ مادرش و غم و اندوهی که فکر میکند آنی با آن در حال دستوپنجه نرم کردن است، ممکن او را آشفته و دیوانه کند). کمی بعد میفهمیم آنی سعی میکرده پسر بزرگش پیتر (با بازی الکس وولف) را از مادربزرگش دور نگه دارد، و به همین خاطر دختر کوچکش چارلی (با بازی میلی شاپیرو) ارتباط بیشتری با مادربزرگ داشته است. چارلی بیشتر از همه از فوت مادربزرگش ناراحت است و از مادرش میپرسد بعد از الن چه کسی مراقب او خواهد بود؟ و ادعا میکند مادربزرگ از او میخواسته که یک پسر باشد! چارلی کودک عجیبی است و گاها عروسکهایی بدون سر درست میکند و همچنین سر کبوتری را میبُرد، سری که بعدا آن را همراه با یک تاج نقاشی میکند. او توسط نوری که در اتاق شناور است تسخیر شده است! خانواده آنی سابقه بیماریهای روانی را دارد، پدر او دست از غذا خوردن برداشت و در اثر گرسنگی مرد. برادرش ادعا میکرد الن سعی در “قرار دادن افراد در او” داشته و به همین علت خودکشی کرد، و البته مادرش در اواخر عمر با جنون مواجه شده بود. آنی با گشتن در وسایل مادرش یادداشتی را بین کتابها پیدا میکند که در آن نوشته شده؛ “قربانیهای ما در کنار پاداشمان به چشم نخواهند آمد”. در مدرسه، پیتر تراژدیهای یونانی را مطالعه میکند و داستان افیجنایا که توسط پدرش برای بدست آوردن قدرت برای جنگ تروی قربانی شده را میخواند. سر کلاس این بحث مطرح میشود که کدام بدتر است: نابودیای که خود شخصیت عاملش باشد یا نابودیای که برای او مقدر شده باشد و خودش نقشی در آن نداشته باشد؟
کمی بعد پیتر مجبور میشود، خودش و چارلی را به جشنی ببرد که هیچکدام علاقهای به شرکت در آن ندارند، جشنی که قرار است تا در آن پیتر با دوستان خود کمی خوش باشد اما به اصرار مادرش، همه چیز برای او به کابوس بدل میشود. در جشن اتفاقات بدی رخ میدهد و پیتر باید چارلی که به آجیلهای داخل کیک شکلاتی (بگذارید یک سوال مهم بپرسیم؛ چرا چارلی باید به نوع ویژهای از شکلاتها حساسیت داشته باشد یا چرا باید چارلی عاشق شکلات باشد؟) حساسیت دارد را به بیمارستان برساند، در راه بیمارستان سرِ چارلی که برای تنفس راحتتر آن را بیرون ماشین نگه داشته است بعد از برخورد با تیری چوبی قطع میشود. تیر چوبی همان علامتی را دارد که روی گردنبندی که الن به آنی داده است دیده میشود. با یک جستجوی کوچک اینترنتی متوجه میشویم که علامت “مهر پیمن” نام دارد. آنی برای کنار آمدن با این فقدان جدید مجبور میشود به گروه عزاداریای که بعد از مرگ مادرش به آنها مراجعه کرده بود پناه ببرد. وقتی که ماشینش را پارک کرده و بین داخل شدن و نشدن مردد است، زنی به نظر دوستانه با نام یوان (با بازی آن دوود) را میبیند. آنها با هم پیمانی میبندند و برای بار دوم که باز هم اتفاقی با هم دیدار میکنند، یوان او را به خانهاش میبرد و با احظار روح کاری میکند که با نوه مردهاش ارتباط برقرار کند. بعد از این اتفاق ترسناک، آنی خانوادهاش را همراه خودش میکند تا در جلسه احظار روح این بار با چارلی ارتباط برقرار کند، یک اشتباه بزرگ! در جلسه احظار آنها مورد حمله قرار میگیرند و این بار نقطه توجه پیتر است. دفترهای چارلی پر میشوند از عکسهایی از پیتر که در آنها چشم ندارد. پیتر توسط نورهایی که چارلی آنها را میدید دنبال میشود، او همزاد خودش را در حال پوزخند به خودش میبیند و همچنین بعد از مدتی شروع به درآوردن صداهایی میکند که خواهرش عادت به انجام دادن آنها داشت و البته مدام سر خودش را به میز میکوبد. آنی تلاش میکند تا حملهها را متوقف کند ولی یوان به او پشت میکند، حالا با حرکت دوربین اموال و عکسهایی از آنی و خانوادهاش را میبینیم که تا به حال پنهان بودهاند. او در کتابهای مادرش ارجاعاتی به جنی به نام پیمن را پیدا میکند، کسی که در جسم مردان آسیبپذیر ساکن میشود و برای احظار کنندهاش پاداشهای باورنکردنیای و البته توانایی پیشبینی و رمزگشایی را همراه دارد.
او همچنین عکسهایی از یوان و مادرش با یکدیگر را پیدا میکند. آنی مگسهایی را میبیند که از اتاق زیرشیروانی میآیند و در آنجا جسدی بدون سر در کنار آن علامت معروف را پیدا میکند. بعد از کشته شدن همسرش استیو، حالا نوبت خود اوست. پیتر بخاطر سر دردش شب از خواب بیدار میشود و با آنی که حالا تسخیر شده مواجه میشود، آنی همراه با جسد پدرش به سمت او نزدیک میشود و خانه پر از افراد برهنه شده است، و پیتر برای فرار به سمت اتاق زیرشیروانی میرود ولی در آنجا با مادرش که در حال بریدن گردنش است مواجه میشود. پیتر از پنجره آویزان میشود و نور تا پشت او میآید و ناپدید میشود. پیتر به سمت خانه درختی میدود، جایی که افراد برهنه دور جسد بدونِ سر مادر و مادربزرگش میرقصند، آنها برای پیتر تاجگذاری میکنند و یوان به او میگوید که “حالا تو پیمن هستی، یکی از هشت پادشاه جهنم، ما جسم تو را تصحیح کردیم!” و اینجا فیلم با نگاه خیره پیتر به پایان میرسد!
سوال جایی است که در «ارثی» دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ این واضح است که مادرِ آنی برای بدست آوردن قدرت یا ثروت سعی در دادن بدن به پیمن (ماهیت او جن است و یکی از پادشاهان جهنم محسوب میشود. بر اساس نوشتههای باقی مانده از داستانهای سلیمان نبی، او توسط سلیمان شکست خورده بود و در گوی جادوی او زندانی شده بود. پس از مرگ سلیمان، او از گوی و زندان سلیمان آزاد میشود و اکنون به دنبال جسم مردانه جهت فرمانروایی میباشد) داشت. وقتی که پیمن دنبال پیتر بود، این چارلی بود که تسخیر شده بود، در واقع چارلی از همان ابتدا پیمن بود، همانطور که آستر به مجله ورایتی گفته بود “او از همان لحظه تولد جابجا شده بود، از همان ابتدا”. ظاهر شدن نماد پیمن در لحظه مرگ چارلی هم گواه برنامهریزی شده بودن مرگ او را دارد، اتفاقی که در ادامه باعث آشنایی آنی با یوان و شروع شدن مرحله پایانی نقشه شد. یا شاید هم همه این اتفاقات استعارهای از خشم، گناه و غم خانوادگی بوده. ارثی بر پایه داستانهای الهی نوشته شده است و شخصیت شرور بزرگ داستان که البته هرگز خود را نشان نمیدهد و حضور او تماما با ترس هویتش میباشد، پیمن با نمادی بزرگ در طول داستان فیلم دیده میشود و سبب میشود این حضور خود را به شکل نمادین و پر از استعارههای پرمعنا خود را نشان دهد. آستر با هوشمندی بسیار داستانی از فرقهگرایی را در میزان عجیبی از تعلیق نمایش داده است. شاید بتوان هوش کارگردانی او را در جایی عنوان کرد که او در همان ابتدا و در مراسم مادربزرگ داستان، تمرکز خود را بر روی گردنبند و نمادی از پیمن متمرکز میکند که مخاطب را تا لحظه آخر در کنجکاوی از طلسم خشن فرقه الن نگه میدارد. نمادها و استعارههای داستانی، سبب شده تا ارثی به اثری خوش ساخت و البته با ترس عمیق به نمایش گذاشته شود. اتسمفر دقیق و جذاب فیلم در کنار تعلیقی عالی، ارثی را تبدیل به اثری خوش ساخت و قابل ستایش کرده است، اثری که از کلیشهها دوری میکند و خود به شکل مستقلی میتواند الگویی برای دیگر آثار ترسناک باشد.
در کنار استعارههای داستانی یکی از بحثها داغ این عنوان سینمائی، مربوط به ارتباط دفترچه چارلی و ارتباط او با کارکترهای داستانی میباشد. سوال مهم بسیاری از مخاطبان این اثر در جایی عجیب به نظر میرسد که با سوزانده شدن دفترچه چارلی توسط آنی، شاهد آتش گرفتن پدر خانواده هستیم. به راستی چرا باید استیو در تصمیم آنی بسوزد؟ بیشتر از آنکه برای سوزانده شدن استیو دلیلی منطقی وجود داشته باشد و بتوان آن را توضیح داد، چنین ضربه خشنی مربوط به روش کارگردانی خود آستر میباشد که ضمینهسازی آن سبب شده تا با آتش گرفتن استیو، مخاطب با اینکه با موجودی خشن و ترسناک روبرو نیست اما، همانند استیو در آتش آری آستر بسوزد. بیایید مروری بهتر بر مرگ استیو داشته باشیم. آنی پس از درک ارتباط بین یوان و مادرش، الن، سعی در متوقف کردن یوان دارد و سپس به جعبههای مادرش رجوع میکند و آلبوم عکسهای او را میبیند و متوجه میشود که مادرش ملکه فرقهای بوده که تلاش آنها جهت فراخوانی پیمن در جسم مردانهاش بوده تا به ثروت و البته دانش برسند. آنی ترسیده و میداند خانوادهاش در حال فروپاشی میباشد. در سوی دیگر داستان، استیو شاهد مشاجره همسرش با پیتر بر سر میز شام بوده و البته در نیمههای شب با احضار روح متوجه زوال روانی بیشتر همسرش میشود که گویا در خانوادهشان امری ارثی (به عنوان فیلم و ارتباط آن با چنین مفاهیمی توجه کنید) است و اکنون پیتر نیز دماغ خود را شکسته و دستهای خود را در سر کلاس میپیچاند اما آستر بیشتر جلو میرود و استیوی که میداند به قبر الن حتک حرمت شده، بدن پوسیده او را در زیرشیروانی پیدا میکند و همه چیز همانند پازلی برای استیو به نظر میرسد. استیو دیگر به حقایق احتمالی آنی گوش نمیدهد و شکی ندارد که همسرش به جنون دچار شده و حتی این موضوع را به همسرش گوشزد میکند اما تمام تعاریف و بازگوییها تنها زمینهای هستند تا مخاطب این احتمال را دهد که اکنون دفترچه توسط آنی سوزانده میشود و با آتش گرفتن آنی، استیو متوجه میشود که امری غیرعادی و ماورایی او و خانهاش را تسخیر کرده است و باید با چنین نیرویی مقابله کند و شاید در این مسیر به یک تبر نیز نیاز داشته باشد! آستر اما بیرحم است و «ارثی» نیز کاملا ضدکلیشهای است و پر از توئیستهای داستانی است که با زیرمتنیهای خود مخاطب را کلافه میکند و چنین ساختاری سبب میشود تا ترس روانشناختی ارثی در تمامی لحظاتش غیرقابل گریز باشد. بنابراین، بیشتر از آنکه سوزانده شدن استیو تعریف و موشکافی بر پایه نمادهای فیلمنامهنویسی و مربوط به پیمن داشته باشد، وابسته به عنصر بزرگ غافلگیری و هنر کارگردانی جهت تسخیر روح و روان مخاطبانش میباشد.
اما سوال دیگر که بیشترین طیف از بحثهای این روزهای مربوط به ارثی را به خود اختصاص میدهد، این است که آیا چارلی از همان ابتدا تسخیر شده بود؟ اگر به گفتههای آنی بازگردیم، متوجه میشویم که آنی همیشه پیتر را از الن دور نگه داشته است، چرا که جنون پدر و خودکشی برادرش را از سر مادرش میداند اما با گذر زمان و فشار کاری او، الن نیز کم آزارتر به نظر میرسد و به همین جهت، شاهد ارتباط نزدیک بین الن یا مادربزرگ داستان با چارلی هستیم. سوال مهم در این ارتباط آن است که چرا در وسایل الن و طلسمهایی که به شکل پادری خود را نشان میدهند، نام چارلی خود را به شکل “چارلز” نشان میدهد؟ میدانیم، چارلی نام دختر خانواده است اما چارلز نام پسری است که الن امیدوار بوده تا جنسیت چارلی باشد و این اعتراف در شب مراسم تدفین الن توسط چارلی بازگشایی میشود. ارتباط رفتارهای بین پیتر پس از سقوط از پنجره زیرشیروانی و از زمانی که چارلی در جلوی دوربین حضور دارد، نمایشی است از تسخیر تمام لحظهای او توسط پیمن و عنوان “قراردادن چیزهایی درون او” که بیشتر در جلسه رواندرمانی، آنی آن را برای هم گروهیهای خود بازگو میکند، بنابراین در ارتباط با تسخیر چارلی توسط پیمن میتوان متوجه شد که نه پدر آنی دیوانه بوده تا از گرسنگی بمیرد و نه برادرش افسرده و به جنون دچار شده بود تا خودکشی کند، همه چیز مربوط به الن و فرقه شیطانی او میباشد. اما بدون شک شاهد تسخیر چارلی بودهایم، رفتاری که خود را حتی به شکل نمادین و با استفاده از استعاره نشان میدهد. بگذارید کمی بیشتر دقیق شویم، آیا میدانسید، شکلات به عنوان عنصری از لذتبخش بودن نمادی از نفوذ و حضور شیطان در جلد انسان میباشد. چارلی کارکترش با چنین عنصری تعریف میشود و البته همین عنصر نیز او را به کشتن میدهد و این همان استعارهای است که آستر با استفاده از نماد تلاشی در جهت بیان آن دارد.
«ارثی» فیلمی عجیب و بسیار وحشیانهایست که آستر به شکل بینظیری مخاطب خود را گیج، عاشق، دیوانه و به بازی میگیرد. ترس فیلم از نوع روانشناختی است، منظور این است که آستر سکانسهایی را در فیلم قرار میدهد تا مخاطب خود اوج ترس را برای خودش ترسیم کند. باید گفت این عنصر روانشناختی بار دیگر در ارثی و اثری ترسناک و دلهرهآور دیده میشود. بیایید سکانس کشته شدن چارلی را مرور کنیم. او سرش را بیرون میآورد، پیتر گوزنی کشته شده را در مسیر میبیند و جهت چپ نکردن ماشین، سریع فرمان میگیرد و در اثر فرمان گرفتن ناگهانی، چارلی سرش به درختی که برای کابل برق در کنار جاده نصب شده بود، برخورد میکند، درختی که بر روی آن نماد ظلسم پیمن دیده میشود. سپس پیتر ترمز میکند و بدون آنکه به پشت خود نگاه کند، ماشین را به حرکت در میآورد و سپس به خانه میرسد. ماشین را پارک میکند و سپس به تخت خوابش میرود و صبح هنگام، آنی را میبینیم که از استیو خداحافظی میکند و دوربین همچنان بر روی پیتر متمرکز مانده است و سپس صدای بسته شدن در شنیده میشود و ناگهان صدای جیغ و فریاد آنی را میشنویم. آستر بدون شک، کارگردان کاربلدی است، از همان نمای سورئال ابتدایی فیلم تا استفاده روانشناختی از ترس و قوه تصویری مخاطب برای نمایش چنین سکانسهای هولناکی. در حقیقت هرگز شاهد بدن بیسر چارلی نیستیم یا حتی سر قطع شده چارلی را در این دو سکانس نمیبینیم، اما آستر میخواهد تا ما درگیر فیلم او شویم، خودمان چارلی بدون سر را در مواجه مادرش با بدنش تصور کنیم، میخواهد تا خودمان را جای پیتر بگذاریم و همانند او شوکه شده، به نظر برسیم. در کنار چنین فرمولی عمیق و تاثیرگذاری، این نکته را نیز اضافه کنید که پرستش کنندگان پیمن از ثروت و آگاهی از راز و رمزها و علمهای ماورایی آگاه خواهند بود و همه چیز برای خانوادهی آنی از قبل برنامهریزی شده بود. آنها میدانستند تا چه زمان ظاهر شوند و در چه زمان سبب شوند تا آنی سر خود را با سیم ببرد یا استیو به شکل ماورایی آتش بگیرد و چارلی با برخورد سرش به درختی که نماد پیمن را بر روی خود دارد، کشته شود. همه چیز برنامهریزی شده بود تا پیتر تسخیر شود و یوان آن جمله هولناک پایانی را بر زبان آورد. چنین مضمونی از مرگهای برنامهریزی شده و بازی کنترل شده خانه به خانه، شباهت خارقالعادهای به شروع فیلم و نمایش خانهای مینیاتوری طراحی شده توسط آنی دارد که آستر با زوم بر روی ماکت و آدمهایش، پیتر و سپس استیو را نشان میدهد. در فیلمنامه آستر، همه چیز برنامهریزی شده و از قبل دانسته طراحی شده است. سرنوشت برای خانواده آنی گریزناپذیر بود، چرا که قدرتی ماورایی به جان آنها افتاده بود.
آری آستر در تجربه سینمائی خود، یکی از بینظیرترین آثار سینمای وحشت را ساخته است. فیلمی که شاید پس از «جنگیر» روح تازهای به این ژانر داده است و کلیشههای متداول و لحظهای آن را در هم شکسته است. به هر اندازه جنگیر در زمان خود نوین بود و سقوط نسبتا آزاد کارکترهایش را با حضور شیطان تصویرسازی میکرد، «ارثی» نیز تیره و تار است و هیچ نقطه امیدی در آن دیده نمیشود. در ساخته آستر دیگر، دختر معصومی دیده نمیشود که از دست شیطان فرار کرده باشد، در ارثی با زمینه کلیشهزدایی، زمینههای جنون و دیوانگی سبب میشود تا با بیان داستانی حول مرگ یکی از اعضای خانواده یعنی الن، به کشمکشی غیرقابل گریز کشیده شود. حملات آستر به مخاطبین خود، پرتعداد است، از مرگ چارلی تا چهره شوکهزده پیتر در انتهای داستان که حتی آستر تصویری از مادربزرگ او تحت عنوان “ملکه الن” را نیز به تصویر میکشد. ترس عمیق و روانشناختی کارگردان، با مفاهیم و استعارهها گره زده شده و این سبب میشود تا فیلمنامه بیش از پیش عمیق شود و هنگامی چنین عناصری را در اتمسفری همانند ساخته رومن پولانسکی، «بچه رزماری» قرار میدهیم، همه چیز رعبآورتر نیز میشود. اگر در پایان فیلم «ارثی» همچنان در شوک فرو رفتهاید و از خودتان میپرسید که چه چیزی را تجربه کردهاید، بدانید، آستر و فیلمش شما را تسخیر کرده است و این همان ترس رواشناسی است.
منبع: دنیای سینما
نقد فیلم موروثی (Hereditary)
باید اعتراف کنم پیش از تماشای این فیلم تعریف های زیادی از آن شنیده بودم و برخی آن را با آثار بسیار موفق سینما مقایسه می کردند. بدون شک موروثی اثر آری آستر فیلم خوبی است و در بین آثار قابل قبول ژانر وحشت قرار می گیرد که سعی کرده برخی بدعت های نو را در این ژانر به وجود آورد اما در مجموع فیلمی نیست که بیشتر از یک هفته در خاطر مخاطبش باقی بماند. پس از اینکه در چند سال گذشته کیفیت فیلم های ترسناک به شدت کاهش یافت، برخی فیلمسازان مبتکر به فکر تغییر نوع نگرش به موضوع وحشت افتادند و برخی آثار متفاوت را مثل «یک جای ساکت»، «در شب می آید» یا «او دنبال می کند» را ساختند. فیلم های ترسناکی که دیگر کلیشه های مرسوم این ژانر را نداشتند و سعی می کردند با فضاسازی خاص و گرفته ای که به فیلم تزریق می کنند بیننده را بترسانند. در اثر اخیر هم (یعنی موروثی) این مسائل دیده می شود، خشونت های افسارگسیخته و جامپ اسکرهای معمول فیلم های ترسناک جایشان را به موسیقی و صداگذاری های متفاوت داده اند. فیلم ها سعی می کنند بیننده را با فضاسازی و داستان قوی وارد ماجرا کنند و به او حس تعلیق را بدهند. چیزی که شاید از دهه های گذشته در فیلم های هیجان انگیز شاهدش بودیم و این بار با ماجراهای تلخی که رخ می دهند بنا است تا بیننده هر بار با اتفاقی روبرو شود که پیشتر در فیلم های ترسناک ندیده بود. شاید موروثی در این زمینه موفق باشد و اثر نهایی در میخکوب کردن بیننده در لحظات مختلف فیلم خوب عمل کرده باشد، شاید خلاقیت های شگرفی در نوع روایت داستان و گرفتن صحنه های تعلیق آمیز شاهد باشیم اما در نهایت اثر چیزی بیشتر از سایر فیلم های ترسناک کلیشه ای ندارد. نه آنقدر ترسناک است که با ترس هایش به خاطر سپرده شود و نه آن قدر داستان جذاب و گیرایی دارد که با آن به یاد سپرده شود. اثری که گویی آستر در آن ملغمه ای از فیلم هایی چون جنگیر و طالع نحس و تسخیر و بچه رزماری را در اثری آورده است که آن قدر داعیه هنری بودن ندارند.
نمی دانم فیلم تسخیر محصول 1981 ساخته آندری زوتافسکی را دیده اید یا خیر. فیلمی کاملا بدیع در فرم و محتوا که بیننده را با دهانی باز تا لحظات پایانی مبهوت نگه می دارد یا اثر فوق العاده پولانسکی یعنی بچه رزماری و البته جنگیر که شاید بنچمارکی در ژانر وحشت محسوب می شود. حال در موروثی شاهد داستانی هستیم که در نهایت سعی دارد در دقایق پایانی به چیزی تبدیل شود که بیننده با خود بگوید عجب نابغه ای بوده کارگردان! اما واقعا نبوغی دیده نمی شود. وصل کردن چند چیز کاملا غیرمرتبط به یکدیگر بدون روایت قوی و اقناع کننده اصلا کار شاقی نیست. آثاری که پیشتر ذکر کردم دقیقا نقطه مقابل این فیلم در این مورد هستند. در بچه رزماری شما دو ساعت وارد مسیری می شوید که در انتها می فهمید مسیر را اشتباه آمده اید اما در موروثی این چنین نیست، به قدری مسیر فیلم و روایت داستان تغییر می کند که نقطه پایانی به نظرتان پوچ و مسخره می آید.
داستان فیلم درباره مادر خانواده ای است (یعنی انی با بازی تونی کالت) که به تازگی مادر خود را از دست داده است. در دقایق ابتدایی، فیلم از طرق مختلف سعی می کند تا رابطه انی و مادر مرحومش را به بیننده بفهماند. او به همراه شوهرش و دو فرزندش زندگی می کند. دختر کوچکش چارلی کسی است که در تمام طول داستان هر لحظه بیننده را آگاه می کند که فیلم در ژانر وحشت است! یکی از کلیشه های معروف فیلم همین موضوع است که معمولا در اکثر فیلم های ترسناک می بینیم. دختر بچه ای که چندان شبیه به دختربچه های معمولی رفتار نمی کند. مسائلی که پیش می آیند باعث درگیری های متعدد اعضای خانواده با یکدیگر می شود و تمام اینها در نهایت در دقایق پایانی شکلی متفاوت می گیرند و فیلم از آن حالت فیلم های معمول جنگیری و احضار ارواح خارج می شود. با این حال اثر مزبور فیلم خوبی است اما آنقدر خلاقانه و جدید نیست که با این موضوع به یاد آورده شود.
منبع: lilmedia