کارگردان : Peter Sohn
نویسنده : Meg LeFauve
صداپیشگان : Jeffrey Wright , Frances McDormand, Maleah Nipay-Padilla
خلاصه داستان : سفری حماسی به دنيای دايناسورها جایی که در آن آپاتوساروسی به نام آرلو دوستی بعيدی را با يک انسان شروع میکند.
گرچه «دايناسور خوب»(The Good Dinosaur) يک فيلم خانوادگی مناسب است، فاقد ويژگیهایی است که در بسياری از آثار کلاسيک قبلی پيکسار ديده میشدند. اين فيلم، که بيشتر يک اثر انيميشن قابل تأمل است تا فيلمی برای پر کردن خلاً آخر پاييز سينما، دارای جاذبههای کافی برای جذب هم کودکان و هم والدينشان است اما در عين حال قادر به ايجاد عمق و غناي تِماتيکي که در آثاری چون «داستان اسباب بازیهای ۳»(Toy Story 3)، شگفت انگیزان(The Incredibles)، و «وال ای»(WALL-E) ديده میشدند نيست. در آن حد، «دايناسور خوب»، نااميد کننده است، هر چند بيشتر بينندگانی که برای تماشای اين فيلم ۱۰ دلار میدهند بعيد است که بابت اين مبلغ پشيمان شوند.
ساخت «دايناسور خوب» با مشکلاتی همراه بوده است و اين ممکن است علت اصلی مشکلاتی باشد که هنگام تماشای فيلم ديده میشوند. ساخت اين فيلم تقريباً شش سال طول کشيده و دو سال قبل تقريباً به صورت کامل با داستان جديدی کاملاً بازسازی شد، يعنی کنار گذاشتن کارگردان و بيشتر صداپيشههای اصلی فيلم، و «بازتعريف» پروژه. اگرچه ديزنی ادعا میکند که از نتيجه نهایی «بسيار راضی» است، خط داستانی پرپيچ و خم «دايناسور خوب» علائم آنچه بر سر اين استوديو آمده است را نشان میدهد.
فيلم تنوعی از ژانرهای به هم وصله پينه شده را نشان میدهد. صحنههای ابتدایی يادآور تِمها و لحظاتی از «شيرشاه»( The Lion King) و «کتاب جنگل»( The Jungle Book) هستند. بخش اعظمی از زمان فيلم حاوی يک سفر جادهای با المانهای فيلمهای رفاقتی است. بخشهایی از نيمه دوم فيلم ادای دينی هستند به ژانر وسترن که با خلاصهای از سرنخهای موزيکال الهام گرفته از «هفت دلاور»( The Magnificent Seven) و لحن خشک سام اليوت تکميل میشود. پيامهای معمول ديزنی درباره شکيبایی، دوستی و پشتکار اينجا نيز ديده میشوند اما به نظر اجباری هستند و خيلی ناشيانه يکپارچه شدهاند.
سکانسهای شروع فيلم سعی میکنند (برای هر کسی که علاقمند است..) عصر حجر- دوران همزيستی مسالمت آميز انسانها و دايناسورها در يک دوره- را توضيح دهند. ستارهای که گفته میشود منجر به منقرض شدن نسل بسياری از جانوران روی زمين شده است اين بار از کنار زمين رد میشود و اجازه می دهد که اين جانواران عظيم الجثه به بقای خود بدون مزاحمت تغيير آب و هوای جهان ادامه دهند. چند ميليون سال بعد، دايناسورها به موجودات انسانی شدهای تبديل شدهاند در حالی که انسانها دوست دارند روی چهار دست و پا راه بروند و مثل سگها واق واق کنند. قهرمان فيلم «دايناسور خوب»، آرلو (با صدای ريموند اوکا)، جوان ترين عضو يک خانواده آپاتوساروس (يا برونتوساروس) است- که از يک پدر (جفری رايت)، مادر (فرانسيس مک دورموند) و سه کودک تشکيل شده است. آنها کشاورز هستند و خود را برای زمستان آماده میکنند. اما آنها يک مشکل «آفتی» دارند- يک فرزند انسان (که بعداً اسپات ناميده میشود) وارد انبارشان میشود و ذرتشان را میخورد. پدر به آرلو ماموريت میدهد تا شر اين مزاحم را کم کند. اما دايناسور جوان نمیتواند خود را راضی به کشتن پسرک کند. يک تعقيب و گريز در میگيرد، وقتی که ارلو و پدرش گرفتار طوفان ناگهانی میشوند، و تراژدی شکل میگيرد. بقيه داستان درباره ارلو و اسپات است که توسط رودخانه به جای پرتی برده میشوند و سفری به سوی خانه را با هم شروع میکنند.
از نظر بصری، «دايناسور خوب» به برخی از جذابترين صحنههای واقع گرايانهای که در فيلمهای انيميشنی تاکنون ديدهام میتواند بنازد. برخی صحنهها طوری به نظر میرسند که انگار فيلمسازها کاراکترها/موجودات را در يک فيلم واقعی وارد کردهاند. صحنههای آب- که اغلب در فيلمهای انيميشنی خوب در نمیآيند- بی عيب و نقص هستند. اگر «دايناسور خوب» در قسمت داستانی کم میآورد، اما گامی رو به جلو برای هنرمندان پيکسار به شمار میآيد. رئاليسم محيط اطراف باعث میشود که دايناسورها بامزه تر و کارتونیتر از شرايط ديگر در بيايند. اين يک انتخاب آگاهانه است برای اين که دايناسورهای فوتو-رئاليستی میتوانستند برای بچههای خردسال بيش از حد ترسناک از آب در بيايند. به بيان کلی، اين که «دنيای ژوراسيک»( Jurassic World) نيست.
تغيير نقش يک غيرانسان به قهرمان پرحرف داستان و يک انسان ماقبل تاريخ به يک جانور دست آموز در فيلم ديده می شود. اگرچه حرف زدن حيوانات در فيلمهای ديزنی استعاره پذيرفته شدهای است، اما تعداد کمی از آنها مانند آرلو در سخن گفتن ماهر هستند. و اسپات هرگز کلمهای نمیگويد، گرچه خودش را می خاراند و هر از گاهی زوزه میکشد. متاسفانه، اين تبديل هوشمندانه باعث نمیشود که آرلو يا اسپات جالب تر شوند. آنها همان شخصيتهای ژنريک و کليشهای فيلم های کارتونی را دارند.
ضرباهنگ فيلم، مانند اکثر فيلمهای جاده ای بدون توجه به نوع قهرمانها يا مسيری که طی میکنند، غيريکنواخت است. اتفاقات کوچک کش دار هستند و با سِت پيسهای اکشن از هم جدا میشوند. بسياری از دايناسورهای «محبوب» مانند تی رکسها و ولاسيراپتورها در فيلم ديده میشوند. شايد بهترين لحظه فيلم وقتی باشد که در آن آرلو و اسپات، که به يک زبان حرف نمیزنند، از شکلکها برای ارتباط برقرار کردن استفاده میکنند. در اين سکانس شاهد عاطفه و ترحم هستيم- چيزی که بقيه فيلم چندان نمیتواند از آن استفاده کند.
بچهها (به خصوص پسربچهها) عاشق دايناسورها هستند. به نظر اين جاذبه در خونشان وجود دارد. «دايناسور خوب» تلاشی است برای بهره برداری از اين موضوع بدون اين که به «پارک ژوراسيک»( Jurassic Park) تبديل شود. مشکل اين است که داستان غيرقطعی فيلم يک تجربه نظری متغير ايجاد میکند. عليرغم برخی شکستهای اخير پيکسار، هنوز اين توقع وجود دارد که هر چيزی که به اسم آن ساخته میشود بايد بهتر از محصولات ساخته شده توسط رقبايش باشد، اما اين در مورد «دايناسور خوب» صدق نمیکند. اين فيلم را نمیتوان بهتر يا بدتر از «ماداگاسکار»( Madagascar) يا «عصر يخبندان»( Ice Age) ناميد. انيميشن درجه يک اين فيلم در خدمت فيلمنامه نه چندان درجه يک آن قرار گرفته است.
منتقد: جیمز براردینلی – امتیاز ۶.۳ از ۱۰ (۲.۵ از ۴)
مترجم: محمدرضا سیلاوی
منبع: سایت نقد فارسی