در این به سراغ نقد و بررسی فیلم The Devil All the Time (شیطان تمام وقت) محصول 2020 رفته ایم. این فیلم به کارگردانی آنتونیو کامپوس است و بازیگرانی همچون تام هالند، بیل اسکارگارد، رایلی کیو، جیسون کلارک، سباستین استن، هیلی بنت، الیزا اسکانلن، میا واسیکوسکا و رابرت پتینسون در این فیلم بازی کرده اند.
کارگردان: Antonio Campos
نویسنده: Antonio Campos , Paulo Campos
بازیگران: Donald Ray Pollock, Bill Skarsgård, Tom Holland
خلاصه داستان: فیلم شیطان تمام وقت (The Devil All the Time) این فیلم که ماجراهای آن در نواحی روستایی جنوب ایالت اوهایو و ویرجینیای غربی رخ می دهد، داستان یک کهنه سرباز نیروی دریایی ارتش آمریکا به نام ویلارد راسل را روایت می کند که با وجود تمامی تلاش ها، موفق نمی شود جان همسر مبتلا به سرطانش را نجات دهد و…
بالاخره فیلمی محصول 2020 پیدا شد که ارزش تماشا و وقت گذاشتن داشته باشد. راستش اگر صادقانه قضاوت کنیم؛ فجایعی که در زندگیِ اکثر ما رخ میدهد شباهتی به صحنههای اکشن در فیلمهای جانویک و ضدمرگ و … ندارند. فجایع زندگی ما از جنس فیلم “شیطان تمام وقت” هستند. این اتفاقات در خلال روزمرگی، آرام آرام رخ میدهند.
همینگوی جایی چنین سروده: ((چنان شجاع و ساکت بودی که فراموشم شد رنج میکشی.))
ما به روزمرگی در خلال جنایات نام زندگی دادهایم. جایی که شیطان، تماما ما را محاصره کرده. هر گوشه و کنار جنایتی رخ میدهد و منتظریم نوبت به ما برسد.
اتفاقات در این فیلم خونسردانه و بدون هیاهو رخ میدهند. فجایع کمکم شکل میگیرند. آدمها آرام آرام به هم مرتبط میشوند. بیربط ترین آدمها، تنگترین حلقهها را میسازند چنانکه راهی جز قتل یکدیگرندارند.
فیلم، شخصیت خاکستری ندارد. دو نیروی خیر و شر. آدمها یا خوبند یا بد. جالب اینجاست که هر دو افراد یکدیگر را نابود میکنند و ما به خاطر میآوریم جامعه فراتر از نیک و بد نیاز به یک ساختار عادلانه دارد. به یک امنیتِ تمام وقت. جایی که بتوان کنار هم زندگی کرد.
هوشیاری باید تمام وقت باشد
گرامشی، روشنفکر بزرگ، جایی گفته بود انقلاب باید همیشگی باشد. ما به آگاهی نیاز داریم آنهم تمام وقت. چرا؟ چون شیطان هم تمام وقت کار میکند. چون شر همیشه بیدار است. جنایت استراحت نمیکند. آدمهای بد جایی دورتر از تو زندگی نمیکنند. بالاخره روزی سر راهت قرار میگیرند. یا شاید تو سر راهشان قرار گیری. چنین نیست که یکبار پیروز شوی و بقیهی عمرت را غرق در مستیِپیروزی زندگی کنی. تو ناخواسته وارد بازیهای کثیف شیطانی میشوی. ای بسا کسی که هماکنون به او اعتماد کردهای در گوشهای به سادگیات میخندد. همانطور که کشیش در فیلم، به سادگی دختر خندید. یا کارل و همسرش به سادگی تمام کسانی که سوار ماشین آنها میشدند.
حتی شاید خودت شیطانی و به اشتباه خود را آدم پاکی میپنداری. مثل مردی که همسر خود را در جنگل کشت نه از روی تنفر بلکه فقط به این خاطر که مطمئن بود آنقدر پاک است که میتواند با نیرویش دوباره او را زنده کند.
کارل، نه برای پول آدم میکشت و نه برای منافع شخصی. او فقط برای اینکه چهرهی واقعی مرگ را ثبت کند انسانها را میکشت. خودش را هم به هیچوجه گناهکار نمیدانست.
کامو در سقوط معتقد است :((در این جهان سخت است که ادعای بیگناهی کنیم)).
همیشه به قول شوپنهاور باید زندگیت را با جزئیات و دقت بررسی کنی تا ببینی به چه چیزهای چندشآوری عادت کردهای. برشت هم جایی گفته آنچه معمولی است را غیرمعمولی ببین!
کارگردان با مهارت نشان میدهد زندگی چندشآورِ کارل و همسرش چقدر برای آنها عادی و طبیعی جلوه میکند.
شاید ما هم خیلی از جنایاتی که اطرافمان رخ میدهد را فقط به این دلیل که در زورمرگیهایمان رشد کردهاند طبیعی میبینیم. یکی از ترفندهای خطاکاران همین است؛ اینکه خطا و جنایت را امری طبیعی جلوه دهند. و باز هم به قول کامو یادمان باشد که ما پیش از آنکه به فکر کردن عادت کنیم به زندگی کردن خو میگیریم.
سکانس پایانی
پسر، یکبار از اعتماد به غریبهها زخم خورده و کنار جاده سوار ماشینی شده که منجر به قتل و جنایت شده. اما برای فرار در سکانس پایانی دوباره همینکار را میکند. چرا؟ چون چارهای ندارد. سکانس پایانی بیاندازه هوشمندانه است. پسر تا به حال فقط جرم و جنایت و خیانت دیده. از بچگی تا به آن لحظه! اما در آن لحظه شروع به خیالپردازی میکند و بسیار خوشبینانه منتظر است که پلیس از نیت خوب او برای آن قتلها آگاه شود و تبرئه شود. در آن لحظه او کنار مردی نشسته که هنگام سوار شدن به ماشینش لبخند مرموزی زده. و فیلم همینجا به پایان میرسد. من به عنوان مخاطب، پایان این فیلم حس عجیبی داشتم. حس کردم کارگردان تعمدا دوربین را روی لبخند راننده زوم کرد تا به ما نشان دهد کار پسر همانجا تمام است. حس کردم صحنههایی که پلیس به بی گناهی پسر پی برد تماما خیالات پسر بود. من در طول فیلم، دو ساعت جنایت و بی رحمی دیده بودم. دو ساعت کنار شیطان. برای همین به من حق بدهید پایان تلخ را جایگزین پایان باز در این فیلم بدانم.
پسر در لحظات پایانی خمیازهای از روی خستگی مفرط میکشد و کنار راننده بهخواب میرود. اما چطور جرات میکند بخوابد وقتی که شیطان تمام وقت بیدار است؟