فیلم با حضور خود کاراکس شروع میشود.که از خواب بیدار شده است.گیج به نظر میرسد ..ریخت پاش های رو تخت و چمدان ها نوید یک سفر را برای او می دهند…ناگهان صدای بوق کشتی را می شنود کنجکاو شده و به سمت دیواری جنگل وار می رود از دیوار عبور می کند.و به سالن سینمایی می رسد ..این سکانس به خوبی نشان دهنده ی دیدگاه کاراکس به سینماست..او دریکی از مصاحبه های خود از سینما به عنوان جزیره ناشناخنه که هر جوانی باید به آن پا بگذارد یاد می کند ..سفری به جزیره ناشناخته که بیننده با خود کاراکس در این مسیر همراه میشود.سفر به جزیره ای که به صورت کاملا کنایه وار بینندگان سالن سینما با چشمانی بسته به آن می نگرند و به آن بی توجهند..کودکی که احتمالا نماد معصومیت است با اشتیاق فراوان به سمت پرده ی سینما می رود ..دوباره صدای کشتی شنیده می شود و ما در این سفره با کاراکس همراه می شویم… سفری شگفت انگیز به جهان موتور های مقدس …
در جهان موتور های مقدس با مردی به نام آقای اسکار همراه می شویم که با راننده لیموزین خود در سطح شهر می چرخد و نقش های مختلف را بازی می کند…در کنفرانس خبری وقتی از کاراکس سوال شد که این فیلم درباره چیست به پاسخی کوتاه و کنایه وار بسنده کرد او گفت : این فیلم راجع به یک مرد و تجربه زنده ماندن است.انتخاب نام این مرد هم در نوع خود جالب است که اشاره به اسکار این جایزه پر آوازه جهان سینما دارد.مردی به نام اسکار که در طول فیلم با نقش های مختلفی که بازی می کنند تنها می خواهد که زنده بماند..زنده بماند به هر طریقی.حتی اگر به ابتذال کشیده شود!
شخصیت دومی که اسکار آن را بازی می کند پیرزنی است که روی یک پل که یاد آور فیلم دیگر خود کاراکس یعنی عشاق روی پل است مشغول گدایی است.شخصیت ما قبل این پیرزن یعنی فردی تاجر و بلافاصله این پیرزن فقیر از عرش به فرش رسیدن در ذهن تداعی می کند..پیرزن درحالی که کاسه گدایی به دست گرفته می گوید : سال ها همه به من نگاه می کردند ! اما الان هیچکس دوستم ندارد..ولی من هنوز زنده ام..در اینجا سوژه اصلی کاراکس خود سینما است که پیر شده و از عرش به فرش رسیده ولی هنوز زندست.
نگاه نقادانه و رادیکال کاراکس به سینمای مدرن و هالیوود با شخصیت سوم به اوج خود می رسد در جایی که اسکار با لباس های موشن کپچر وارد محلی استودیو مانند می شود …موشن کبچر به طور خاص یکی از ابزار های سینمایی مدرن است..شخصیت اسکار در ابتدا با یک شخصیت خیالی وارد جنگ می شود و حرکات رزمی انجام می دهد..بعد از آن روی تردمیل می رود و با اسلحه و ریتمی که تندتر می شود موانع فرضی را از سر راه خود کنار می زند..بعد از آن زنی که او هم لباس های موشن کپچر به تن دارد وارد میشود و شروع به معاشقه با اسکار می کند!.و تصویر اسکار و زن به صورت دو اسطوره شیطانی نمایش داده می شود…با کمی دقت کاملا روشن می شود که کاراکس تم هالیوودی اکثر فیلم های دوران مدرن را به نقد می گیرد مردی که در ابتدا می جنگد و بعد شروع به سکس و معاشقه می کند …ولی نه جنگ آن واقعی است و نه معاشقه ی آن!
بعد از آن یک هیولای پسا مدرنی که کاراکس در سه گانه توکیو از آن استفاده کرده بود در چهارمین نقش آقای اسکار به نمایش در می آید…و از دریچه فاضلاب وارد قبرستانی می شود ..قبرستانی که بر روی سنگ قبر های آن نوشته شده است که از وب سایت من دیدن کنید !آدرس این وب سایت موید دیدگاه کاراکس درباره هنر در عصر مدرن است .بودن یا نبودن معروف شکسپیر یا نام نویسندگان مهجور و فراموش شده فرانسوی …کاراکس با انتخاب زیرکانه فضای قبرستان و سنگ نوشته ها به این امر اشاره می کند که در جهان مدرن و وب سایت ها انگار که دیگر این هنرمندان ..زنده نیستن هنرمندانی که باید دیگر سراغ آن ها را وب سایت ها گرفت در قبرستان مدرینه دفن هستند !
دفن هستند ! برای کاراکس سینما همان بوق کشتی است که او را از خواب عمیق بیدار می کند ..برای او سینما جهان دیگری است که به آن سفر می کند..اویی که انگار از مدت ها پیش آماده یک سفر بود ولی نمی دانسته به کجا ..دری که متنهی به سینما را در اتاق خود کشف می کند و مانند آلیس وارد این جهان شگفت انگیز میشود…او در موتور های مقدس از سینما استفاده می کند تا از سینما بگوید.او ..سینمایی که شاید از عرش به فرش رسیده باشد و ابزار های مدرن آن را به سمت ابتذال برده باشند. ولی برای کاراکس هنوز زنده است حتی اگر پیر و خمیده شده باشد.حتی اگر فرصت واقعی بودن آن در حد دیدار نیم ساعته باشد…کاراکس از سینما بهره می جوید تا از سینما بگوید…سینمایی نه درباره ی جنگ ها..نه در مورد عشق و حتی مذهب.. سینمایی برای سینما….