در این نقد و بررسی سراغ فیلم Eyes Wide Shut رفته ایم. چشمان کاملاً بسته یا چشمان بازِ بسته (Eyes Wide Shut) فیلمی به کارگردانی استنلی کوبریک محصول سال ۱۹۹۹ است. فیلم پس از مرگ کوبریک در سال ۱۹۹۹ اکران عمومی شد.


تحلیل فیلم چشمان کاملا بسته استنلی کوبریک
فیلم چشمان کاملا بسته استنلی کوبریک با همان چشمان باز بسته با بازی تام کروز و نیکول کیدمن محصول سال ۱۹۹۹ و از شاهکارهای تاریخ سینما می باشد. در این مقاله به بررسی عمیق ولی خلاصه بخشهای مختلف فیلم پرداخته ایم.
چشمان بازبسته، فیلمی اگزیستانسیالیستی درباره ی طبیعت و فطرت انسان، روابط جنسی و وفاداری در زندگی زناشویی و ماهیت و اهمیت انتخاب است. این یکی از فیلمهای خوش بینانه ی استنلی کوبریک است. آداب و مهملات زندگی که اغلب اثرات بی حس و کرخت کننده بر شخصیت های اصلی در فیلم های دیگر کوبریک داشته، در اینجا به صورت مثبت عمل کرده است. فرصت هایی برای آگاهی و نه ابهام و تاریک کردن ارائه میدهد. گرچه بیل هارفورد (تام کروز) و آلیس هارفورد (نیکول کیدمن) در معرض تمام مشکلات شرایط انسانی هستند که به وفور در فیلم های قبلی کوبریک دیده می شود، در چشمان بازبسته قهرمانان به واقعیت خود بینا هستند و در نتیجه قادرند، انتخاب آگاهانه داشته باشند که در نهایت به تقویت پیوندشان می انجامد. طی فیلم، هارفوردها ماسک استعاری خود را برمی دارند، خود را به یکدیگر نشان می دهند. اگر چه در بدن نقاب و در معرض برخی از حقایق ناراحت کننده دربارهی خواسته های انسانی قرار گرفتند و اینکه چگونه این خواسته ها، وفاداری زناشویی را به چالش می کشد، پیوند زناشویی هارفوردها هم تقویت می کند. در پایان فیلم، آلیس و بیل از خود و تمایلات شان آگاهی پیدا می کنند، اما به جای از بین بردن پیوند ازدواج خود، اعتراف صادقانه ی زن و شوهر به این خواسته های در نهایت باعث تقویت تعهد آنها و با هم ماندن می شود. اگرچه جایزالخطا بودن انسان ممکن است باعث شود که بیل و آلیس نتوانند با چشمان کاملا باز، کنار هم زندگی کنند. اخرین فیلم کوبریک نشان میدهد که چشم انسان دست کم می تواند کاملا بسته بماند.
لباس به مثابه نقاب
چشمان بازبشته با اصویری از آلیس هارفورد، پشت به دوربین، به آرامی لباسهایش را از تن درمی آورد. موسیقی در پس زمینه شنیده می شود. آلیس پشت به دوربین برهنه است؛ اما پیش از اینکه برگردد، لنز دوربین بسته می شود، صفحه نمایش سیاه، و عنوان فیلم ظاهر می شود. آلیس به طور کامل برهنه است، اما فقط قسمتی از بدنش نشان داده می شود. اگرچه این سکانس آغازین فقط چند ثانیه طول می کشد، اما نشان می دهد که فیلم نگاهی صمیمانه، شهوانی و البته تکان دهنده به زندگی خصوصی
شخصیت هایش دارد. در حالی که موسیقی ادامه می یابد، کوبریک توجه ما را از معنای خصوصی به عمومی تغییر می دهد. دوربین به خارج از جهان اپارتمان هارفوردها در شهر نیویورک حرکت می کند. سر و صدای بیرون در تضاد با داخل خانه است. درنمای بعدی، دوربین به فضای خانه (خصوصی) برمی گردد و بیل هارفورد را معرفی می کند. او هم از پشت دیده می شود، اما برعکس الیس که لباسهایش را در می آورد، لباس پوشیدن بیل تمام شده است. لباس پوشیدن هیچ کدام دیده نمی شود، بیل به طور کامل و رسمی لباس پوشیده و عجله دارد که به یک جشن برسد. اگرچه ممکن است انتظار داشته باشیم که تصویر بعدی از آلیس با لباس کاملا پوشیده شده باشد، اما کوبریک بار دیگر ما را شگفت زده می کند؛ آلیس در دستشویی در یک نمای زیبا که برخی ممکن است آن را حتى تکان دهنده و صمیمی تر از برهنگی اول فیلم بدانند، دیده می شود. کوبریک قصد دارد تا اجازه دهد مخاطبانش، شخصیت آلیس را پیش از بیل، بدون نقاب ببینند.
بعد از ورود این زوج به جشن دیالوگهایی رد و بدل می شود. گرچه این صحبتها بسیار معمولی هستند، اما یکی از موضوعات بسیار مهم فیلم را ایجاد می کند: تضاد بین زمان خوب عشق رمانتیک و صمیمیت واقعی عشق زناشویی است. به نظر می رسد ساندور(ردی که به آلیس پیشنهاد رقص داد) انکار می کند که ارزش زیادی برای عشق زناشویی وجود دارد، او اظهار می دارد که یکی از جاذبه های ازدواج این است که آن هیجان امور خارج از ازدواج را با موضوع «فریب یک ضرورت است» بیشتر می کند. او توضیح می دهد که یکی از دلایل زنان برای ازدواج، این است که از نظر جنسی با مردان دیگری غیر از شوهران خود بتوانند رابطه داشته باشند، با کسی که واقعا میخواهند. ساندور از آلیس می پرسد: «چرا زنی زیبا که می تواند هر مردی را داشته باشد، می خواهد که ازدواج کند؟!» از نظر فلسفی، ساندور چالشی مهم را برای الیس درباره ی ازدواج پیش می کشد. به نظر می رسد موقعیت الیس در ازدواج نیاز به وفاداری به همسر است و وجود وسوسه های گاه به گاه را باید انکار کرد. ازدواج به وضوح ترجیح جایگزینها نیست، به طوری که ازدواج نیاز به هیچ توجیه خارجی ندارد.
دوربین بعد از آن دوباره به فضای خانه و تصویر آلیس از پشت سر برمی گردد، این بار اما تن او بیشتر نشان داده می شود. در این بین آلیس دوباره گفت و گو درباره وفاداری را با بیل به عنوان شوهرش شروع می کند اما از انفعال بیل ناراحت می شود. در ادامه گفت و گو ها بیننده متوجه ناراحتی آلیس می شود. به کمک دیالوگها پی می بریم که بیل چیز زیادی درباره زنان نمی داند و درباره همسرش هم این گونه است. آلیس در این بین اعتراف مهمی می کند که نقش کلیدی در ماجرای فیلم دارد. برخورد آلیس با افسر نیروی دریایی که اگرچه آن مرد فقط یک نگاه به او انداخته بود اما او چنان میلی داشت که حاضر بود زندگی آینده ی خود را به عنوان همسر و مادر به خاطر فقط یک شب بودن با آن مرد، از دست بدهد. تمایل او توأم با عشق به شوهرش درهم پیچیده شده بود؛ عشقی حساس و غم انگیز! با گذشت چند ماه از این موضوع، آلیس، هنوز به آن افسر نیروی دریا تمایل دارد. به خصوص زمانی که او تمایل خود را برای مرد دیگری با عشق تزلزل ناپذیر خود برای شوهرش کنار هم قرار میدهد. در این صحنه ی محوری، اعتراف آلیس برخی از پرسش های فلسفی مرکزی فیلم را بیان می کند: چگونه میل جنسی، مربوط به عشق و ازدواج می شود؟ آیا جاذبه های وابسته به عشق شهوانی همیشه تحت کنترل ماست؟ ممکن است تمایلی را به شکل مقاومت نکردنی تجربه کنیم؟ آیا زن و شوهر واقع بینانه انتخاب می کنند تا وفادار باقی بمانند؟ وفاداری تا چه اندازه امکان پذیر است؟ آیا وفاداری فقط نتیجه ی تصادفی از شکست تجربه ی میل به افراد دیگر است؟
وظیفه و هوس
اعتراف نخست آلیس مبنی بر اینکه تا چه اندازه وفاداری امکان پذیر است و اینکه آیا می توان آن را فقط در شرایطی از نبود خواسته های مخالف انتخاب کرد، ریشه در مکالمه ی بین آلیس و همسرش دارد. او ابراز نگرانی کرده نه فقط درباره ی وفاداری بیل، بلکه درباره ی اینکه چرا او وفادار بوده است. هنگامی که فشار می آورد تا فاش کند که آیا می خواست با مانکنها باشد، بیل از سوال آلیس سرباز می زند و مدعی است که او نمی تواند روی چنین میل هایی عمل کند. توجه کنید که بیل در اینجا چه می کند: در حالی که او سوال درباره ی خواسته های خود را دور می زند، به همسرش اطمینان می دهد که به او وفادار خواهد ماند. از نظر فلسفی، او ادعای اخلاقی کرده که ممکن است، مستقیما از نوشته های فیلسوف آلمانی امانوئل کانت آمده باشد، با اعتقاد به اینکه ما نمی توانیم از نظر اخلاقی، مسئول چیزهایی باشیم که خارج از کنترل ماست. کانت به افراد توصیه می کند با توجه به اصول اخلاقی منطقی و با انگیزهی وظیفه، عمل کنند. از آنجا که کانت باور ندارد خواسته ها و تمایلات به طور کامل تحت کنترل منطقی باشد، در بحث های خود آنچه را که وظیفه نیست، نمیگنجاند. اصول اخلاقی کانتی در همه جا مردم را ملزم به انجام کار درست، صرف نظر از تمایلات و خواسته های خاص شان می کند.
بیل می گوید حرفه اش فرصتی برای رابطه ی جنسی به او نمی دهد. با این حال، سکانس بعد، که در آن مارین (ماری ریچاردسون) به عشق اش نسبت به بیل اعتراف کرد و بیل را بوسید، نشان می دهد که بیل دروغگو و فریب کار است. بیل از اعتراف آلیس شوکه شده و اعتماد به نفس کامل اش از بین رفته و حسادت و سوءظن جایگزین شده است. شاید مهم تر از همه، فرض اولیه درباره ی ازدواج، درباره ی زنان، درباره ی همسر خود و درباره ی قدرت جنسی مفروضاتی که زندگی او را ساخته، زیر سوال رفته است.
چشمان او به این آگاهی باز شده که عشق برای همسر، وجود تمایل برای شخص دیگری را مانع نمی شود. قول ازدواج هیچ تضمینی برای وفاداری فراهم نمی کند. عشق، حتى عشق غنی شده با نهاد ازدواج، ممکن است همیشه پیروز بر میل جنسی بیشفقت نباشد. در طول سکانس های باقی مانده از فیلم، بیل تلاش می کند تا مفاهیم حرف های اخیر آلیس درک کند. او سفر جنسی خود را آغاز می کند، در تلاش برای روشن شدن تمایلات جنسی و توهمات خود. او به دنبال تجربه ی پدیده ی میل جنسی خسته کننده ای است که محور اعتراف همسرش بود. در نهایت، تلاش می کند شرایط حسادتی را که در او برای نخستین بار پیدا شده، درک کند. او به علاقه ی جنسی همسرش در مرد دیگری می اندیشد. در طول این بخش از فیلم، چشم بیل به طیف گسترده ای از احتمالات برای میل جنسی و تجاوز از اصول زناشویی باز شد و او به صورت خطرناکی، به سمت خیانت می رود.
بیداری بیل
سفر بیل بلافاصله پس از اعتراف همسرش آغاز می شود. او حتی زمانی برای تنظیم یه پاسخ نداشت. هنگامی که یک تماس تلفنی او را از اتاق خواب بیرون می کشد. پیش از رسیدن به مقصد، او اولین چشم انداز حسادت خود از الیس در خیال خود با افسر نیروی دریایی می بیند. بیل این را به صورت اشکار می دید. خبری از رنگ های روشن در این سکانس نیست. بیل با ماریون برخورد می کند و ماریون عشق اش را به او ابراز می کند. با مرگ پدرش، ماریون اعترافی کرد که بازتاب اعتراف دیگری بود. با وجود نامزدش به بیل علاقه دارد و پرئایی از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد.
از اینجای فیلم بیل وارد سفری می شود که اتفاقات گوناگون به همراه داشت که مهمترین آن جشن بالماسکه بود.
موسیقی شوم و ریتمیک در پس زمینه شنیده می شود. همزمان اینکه کاهن اعظم عصای سلطنتی خود را حرکت می دهد، اشخاص در دایره به صورت متناوب زانو زده و سجده می کنند.
زنان نقابدار ویژگی های فیزیکی تقریبا یکسان دارند، برهنه اند، اما نشان داده نمی شوند. اگر هر چیزی پوشیده باشد، برهنگی آنها تقریبا مانند یک صحنه و لباس برای شب درست شده است. علاوه بر این، صمیمیتی که آنها نشان می دهند، دروغ است. اعمال جنسی که بیل می بیند تنها لمس بدنهاست. ارتباطات عمیق تر ایجاد نمی شود. اگرچه شرکت کنندگان ممکن است، همچنان که ساندور گفت: «زمان بسیار خوبی داشته باشند»، هیچ صمیمیتی شکل نمی گیرد. صحنه های بی پروایی که در محافل عیاشی مرسوم است، در اینجا یافت نمی شود. آداب و رسوم با دقت انجام می شود و هدف، به حداکثر رساندن ناشناس ماندن است. همان طور که بیل سفر را از طریق این خانه در کل فیلم ادامه می دهد، هیچ چرات کریسمسی در آن نیست و نشانه ای از فصل تعطیلات دیده نمی شود. او تصاویری بزرگ اما غیرشخصی می بیند. هیچ تمایل شهوانی در کار نیست.
این بالماسکه جشنی وابسته به جشن باده گساری و شادمانی و هرزگی نیست. حتی چیزی مانند برخورد شهوانی همسرش با افسر نیروی دریایی که بیل تصور می کرد، نیست.
نابودی نقاب
بعد از جشن بیل دوباره به خانه برمیگ ردد پیش همسرش و این باره اعتراف دوم آلیس درباره اینکه خیانتس همه رویا بوده است. اما ماجراهای بیل تمام نمی شود. با گم شدن ماسک نیک دوستش در مهمانی شب قبل و نامه های تهدید آمیز به بیل ادامه می یابد تا به مرگ آماندا ختم می شود. اتفاقات مربوط به اماندا در هاله ای از ابهام است اما سرگردانی شبانه بیل به پایان می رسد و کوبریک بیل را در حال رسیدن به منزل نشان می دهد. هنگام وارد شدن به خانه چراغهای کریسمس که در کل فیلم آشکار است را خاموش می کند گویی که می خواهد بگوید این رویا در حال تمام شدن است.
شاید کوبریک میخواهد بگوید، اتفاقات پیش پا افتاده زندگی روزمره که می تواند برای زندگی خوش بخت، مضر و خطرناک باشد، همچنین می تواند حامی و نگهدار یک زندگی پر مخاطره و پر از کشمکش شود. همان طور که فیلسوف دانمارکی سورن کی یرکه گارد می گوید: «در ازدواج و زندگی مشترک در بعضی اوقات دشمنان، پیروزی ها و جاودانگی در مسیر قرار خواهند گرفت». برخلاف عشق رمانتیک که به عاشقان احساس غلط فرار از دنیای واقعی و سپری کردن خارج از زمان را می دهد، در عشق زندگی مشترک تمام اینها درون زمان شکل گرفته و اتفاق می افتد. اگرچه با گذر زمان عادت های غیرقابل بازتاب جای خود را به ارتباطات و روابط بدهد این می تواند دشمن زندگی مشترک شود. زمان همچنین به عشق زندگی مشترک تاریخچه ای را تدوین می کند که حال را به گذشته پیوند می دهد و زمان را برای دو طرف پر معنا می سازد. علاوه بر این نباید این حقیقت را انگار کرد که عشق زندگی مشترک به طور جدانشدنی با فعالیت های روزمره گره خورده، به طوری که همین فعالیت ها به عنوان دیوارهای سد مانند در مقابل طلاق و جدایی قرار گرفته است. این احساس مسئولیت ها و فعالیت های مشترک به زوجها ارتباط مشترکی می دهد که باعث می شود بر احساسات زودگذرشان فایق آیند.
بیداری با چشمان کاملا بسته
آخرین صحنه فیلم بیل و آلیس را نشان میدهد که به همراه هلنا (مدیسون اکینتن) خرید می روند. فیلمی که در یک اتاق خواب کاملا خصوصی آغاز شده بود در یک فروشگاه عمومی به پایان میرسد. هیبت شخصیت اصلی فیلم بیشتر و بهتر از دور و اطراف وی در این صحنه نمایش داده می شود. در فروشگاه مراسم فصل کریسمس برپاست و موسیقی های شاد و صدای خنده مردم در پشت صحته فیلم طنین انداز شده است.
آلیس به بیل می گوید درد و آرزو خوب است، اما باید دید اینده چه چیزی برای مان رقم خواهد زد. هیچ ضمانت خوش بختی تا آخر زندگی شان وجود ندارد، اما الیس به این قضیه با هم بودن شان و به آینده خوشبین است. آلیس به جای اینکه از بیل به خاطر اتفاقات اخین گام نسبت به خیانتی که کرده، سرزنش اش کند، به او می گوید باید نسبت به اتفاقاتی که برایشان افتاده و از این مسیر نجات یافته اند، شکرگزار باشند، فرقی نمی کند این اتفاقات رؤیا بوده یا واقعی.
بعضی از تماشاگران نه از ماهیت نظر آلیس، بلکه از نوع انتخاب کلمات شگفت زده خواهند شد، مخصوصا به خاطر اینکه آلی و شلوغ و نزدیک دخترش این کلمات را به زبان می آورد. کوبریک در پایان تماشاگر را شگفت زده می کند. البته چنین درون مایه ای برای هر مخاطبی تکان دهنده است. علاوه براین استفاده از کلمه ی نزدیکی (آمیزش) در سخنان آلیس مقصود و مفهوم فلسفی نیز دارد. این به مخاطب یادآور می شود که استفاده از کلمه ای خلاصه شده برای احساسات غریزی و جنسی، بخشی از زندگی زناشویی است. رابطه جنسی در زندگی زناشویی نیازی به ابراز عشق به صورت رسمی ندارد.
برخی ممکن است فکر کنند که فیلم چشمان باز بسته شاید قصد داشته باشد مشکلات زندگی زناشویی را از جنبه های دیگری به چالش بکشد. زندگی زناشویی کانونی است بنا شده بر اساس این باور که می توانند غرایز جنسی و بیان آنها را در خود کنترل کنند. گرچه کوبریک میخواهد بگوید که نیروهای تاریک درون انسانها وابسته به هوا و هوس، و غیرقابل پیش بینی هستند. نمی توانید وجود آنها را قبول یا رد کرد (آلیس نمی تواند از علاقه خود نسبت به افسر دریایی دست بکشد. بیل نمی تواند یک چنین جذابیتی در خود به وجود آورد). تنش ایجاد با بی ثباتی و غیرقابل پیش بینی بودن علایق و غرایز این فیلم را رو به جلو به پیش می برد. عهد و قول های زندگی مشترک ملزم به کنترل غرایز و امیال است، اما تجربه ثابت می کند این غرایز ممکن است قابل کنترل نباشد. ما نمی توانیم این غرایز را از بین ببریم و فیلم می خواهد بگوید که نباید تلاشی برای تابودی انها کرد. آنها بخش بسیار مهمی از زندگی انسان است و باعث می شود زندگی ارزش بنا و ادامه داشته باشد. چشمان باز بسته بر این عقیده استوار است که علاقه دو زوج به همدیگر با جلب توجه به دیگران می توند تقویت شود. ابزار عشق و علاقه شان به دیگران باعث ایجاد علاقه مضاعف آنها نسبت به همدیگر می شود.
شاید کوبریک می خواهد نشان دهد که شدت رابطه جنسی در زندگی زناشویی با میزان خیانت عجین شده و اگر کسی بخواهد علایق جنسی در زندگی زناشویی را حفظ کند، نمی تواند از سایر احتمالاتی که باعث تقویت آن می شود، چشم پوشی کند. فیلم در پایان به یک توافق نظری با بیننده در رابطه بین حریم های زندگی زناشویی و علایق جنسی می رسد. اگرچه توضیحش کمی دشوار است، اما ممکن است گاهی در موقعیت هایی قرار بگیریم که علایق جنسی شدیدی گریبان گیرمان شود؛ مانند علاقه ای که آلیس نسبت به افسر نیروی دریایی داشت. کوبریک بر این نظر است که زندگی زناشویی میتواند از این بحران ها عبور کند، اما باید هر دو طرف وجود و ماهیت آن را درک کنند. در پایان فیلم، آلیس خاطر نشان می کند که علایق شدید نسبت به دیگران زندگی زناشویی را تهدید نمی کند، بلکه گذاشتن نقاب بر این علایق، خطرساز است. تا زمانی که بیل و آلیس با صداقت علایق شان را به همدیگر بازگو کنند و تا زمانی که هر دویشان علایق همسرشان به دیگران را بفهمند، زندگی زناشویی آنها به خطر نخواهد افتاد. آلیس نسبت به اینکه در مورد خود و همسرش آگاه شده و مسائل را به خوبی می بیند، خوشحال و خشنود است. تعهدات آنها نسبت به همدیگر دیگر تصادفی و اتفاقی نخواهد بود. دیگر این اتفاقات برخواسته از وضع روحی لحظه ای نخواهد بود و احتمال خیانت به کمترین حد خود خواهد رسید. اینکه خیانت آنها با قدرت انتخاب شان همراه خواهد بود و نسبت به عواقب آن آگاه هستند. . اینکه چقدر آلیس و بیل نسبت به این تغییر و بیداری وفادار بمانند و به همدیگر صادق باشند، در این فیلم نشان داده نشده و مخاطب باید آن را تجسم کند. عنوان فیلم بر این نظر است که زندگی با چشمان کاملا باز یک احتمال واقع گرایانه نیست. با این تفاسیر، فیلم چشمان باز بسته خوش بینانه به این مسائل نگاه می کند و می توان گفت خوشبینانه ترین فیلم کوبریک به شمار می رود. اگرچه شخصیت های فیلم کنترل کامل روی علاقه شان ندارند، اما حداقل این موضوع را فهمیده اند و با کمک همدیه موضوع را حل خواهند کرد.
حتی اگر شکست بخوریم، باز هم احتمال رستگاری و صلح وجود دارد.
آلیس در صحنه آخر فیلم به بیل می گوید از آنچه که بر سرشان آماده و تحمل کرده اند، خشنود و راضی است. برخلاف سایر نقدهای پوچ گرایانه بر آخرین فیلم کوبریک بهتر است به جای باز کردن چشم روی حقایق، آنها را نسبت به افکاری که در ذهن پرسه می زنند، به طور کامل بست. یا برخی بر این باورند که آخر فیلم حاکی از بازگشت به عادات روزمره زندگی، کسالت و بی بصیرتی به احساسات و عواطف، همان طور که در آغاز فیلم زندگی هارفورد نشان می دهد، داشته است.
بر این باورم که ماجراهای شبانه آلیس و بیل بی معنا نیست. این ماجراها باعث تقویت هشیاری و آگاهی خانواده هارفورد می شود و به صمیمیت میان آنها می افزاید. در سکانس پایانی، آلیس به طور فیزیکی می خواهد سریعا با شوهرش ارتباط برقرار کند. او نمی خواهد از شوهرش فاصله بگیرد. مسلما حس تازه ی صمیمیت میان آنها معلوم نیست تا کی ادامه داشته باشد، اما این نمی تواند دلیلی بر ناامیدی و یاس باشد. دلیل موفقیت یک راه حل قطعا ابدی بودن آن راه حل نیست. حتی اگر برای حفظ این هشیاری و صمیمیت و صداقت احتیاط و مراقبت های شدیدی لازم باشد بیل و آلیس نسبت به نیازهای زندگی زناشویی و روابط اجتماعی شان درک بهتری دارند.
کوبریک فیلم چشمان باز بسته را با شکست یکی از شخصیت ها در ایجاد روابطی که از اهمیت اجتماعی زیادی برخوردار است به اتمام نمی رساند. بلکه کوبریک زوجی را نشان میدهد که از بدبختی و فلاکت سربلند نجات یافته و همچنان در کنار یکدیگرند. به جای اینکه از حریم ها و ضوابط زندگی خانوادگی و زناشویی فراری باشند، تحمل می کنند. شخص تنهای آخرین فیلم کوبریک دیگر زندگی را به تنها سپری نخواهد کرد.
اگرچه ارتباط زناشویی چالش خاص خود را دارد، اما پاداش های خاص خود را نیز داراست. زندگی زناشویی، این دنیا و نقش ما در آن را می تواند با بیش از یک جفت چشم نگریست. حتی اگر قدرت بصیرت آن را نداشته باشیم، اگر چشمان ما بر بسیاری از رازهای علایق بشری بسته باقی بماند، فیلم آخر کوبریک این امید را به بیننده ها می دهد حداقل چشمان مان را در کنار دانستن حقایق بسته ایم.
منبع: فردامگ
نگاهی به فیلم: چشمان باز بسته Eyes wide shut (مهمانی در اعماق)
هر چندسال یکبار، مروری دارم بر بعضی از فیلمهایی که پیشترها دیدهام، شاهکارها، یا آثاری که به زبان خودمانی تماشایشان خیلی چسبیده است؛ معدوداند آثاری که همچنان زنده و سرحال به حیات خودشان ادامه داده باشند و در تماشای مجدد همان حس و حال و کیف سابق را برایت تداعی کنند، اما یکی از این آثار استثنایی «چشمان باز بسته»ی استاد «کوبریک» است! اثرِ کارگردانی که تو گویی گذر زمان مشمول آثارش نشده و کهنه نمیشوند و انگار سقفِ دانستگی در آنها زده شده و تو به مرور زمان برحسب تجربههای شخصیات، شناختِ بیشتری از موجودی به نام انسان، یا مطالعهی افزونتر، هر بار که با آثارش مواجه میشوی خوانشات از آنها با دفعهی پیش متفاوتتر شده است و شاید به کُنه مطلب نزدیکتر.
قصد ندارم در این یادداشت به جزییات فیلم بپردازم، که این فیلم اثری بزرگتر است از نگارش دربارهاش در چند سطر؛ یادم هست نخستین باری که فیلم را دیدم این سوال برایم پیش آمده بود که قضیهی آن مهمانی بالماسکهی مخفی و جایگاهش در فیلم چیست و چه نقشی بازی مینماید؟ بعضیها آنرا طبق معمول به جنگولکبازیهای فراماسونری مرتبط میدانند که این بحث آنقدر در کشور ما مبتذل شده و اکثریت قریب به اتفاق که حتا کمترین اطلاعی دربارهی چه و چند و چون زندگی خودشان و همچنین فضای واقعی پیرامونشان ندارند از بسکه دنبال مثلث و ستارهی چندپر در فیلمها میگردند که موضوع اصلی در توهماتشان گم میشود؛ اما برای پرداختن به این قطعه یعنی جریان مهمانی از انتهای داستان به ابتدا برمیگردم، لحظهای که در پایان فیلم «دکتر بیل» از همسرش «آلیس» میپرسد:«فکر میکنی ما باید چیکار کنیم؟» و آلیس پاسخ میدهد:«…باید سپاسگزار باشیم که تونستیم از افسانههامون نجات پیدا کنیم». به زعم این نگارنده یکی از مسائلی که فیلم مطرح میکند، تضاد شدیدی است که میان شیوهی زندگیِ انسان بدوی از منظر جنسی با اخلاقیات انسان نوینتر بوجود آمده است.
آلیس به همسرش اعتراف میکند شبی که با همدیگر به تعطیلات رفته بودند دلش میخواسته با یک ملوان که در هتل دیده است تنها باشد و بهخاطرش حاضر بوده از همهچیز از جمله خانوادهاش بگذرد حتا اگر بابتِ یک شب باشد، این اقرار برای «بیل» گران تمام میشود و حسابی بهمش میریزد و توسط تصویرسازیهای ذهنیاش آزار میبیند و سپس، او از مهمانیای سر درمیآورد که در آنجا هیچ قاعده و اصولی برحسب عرف امروز برای همخوابگیِ انسانها با همدیگر وجود ندارد، و همگی نقاب به صورت بدون اینکه هویتشان مشخص باشد با هم مشغولاند، اما اینجا کجاست؟ فرم این مهمانی به مثابهی یک مراسم آیینی و اسطورهای برگذار میشود، وقتی که پای چنین مراسمی بدینشکل به فیلم باز میشود، آدمی مستقیماً به ضمیرناخودآگاه جمعی انسانها پرتاب میشود، یعنی فضایی که هویتهای ساختگی درست به مثابهی همین مهمانی به کناری رفته، مهد مناسک و انواع و اقسام مراسم آیینیست، و هر چه بر همهی انسانها گذشته است در آنجا انباشته و وجود دارد، از جمله همان شیوه و روالِ انسانهای بدوی که چندگامی از شامپانزه بودنشان فاصله گرفته بودند و برای زندگی در کنار هم داشتهاند- گروهایی که همه چیزشان را با هم به اشتراک میگذاشتند از جمله لذایذ جنسی را- این شیوهی زندگی بعدها که آدمها مکانهای ثابتی برای زندگی پیدا کردند و کشاورزی و صنعت و ادیان و مذاهب و سیاستها را بوجود آوردند شکل دیگری پیدا نمود، زندگی انسانها مبتنی بر رعایت یکسری قواعد و اصول و اخلاقیات گشت که نیاز ضروریشان برای ادامهی حیات در کنار همدیگر تشخیص داده شد. اینک سالیان درازی از آن روزگاران گذشته است و همین اخلاقیات از جمله تعهدات و وفاداری نیز در انسانها به شکل اسطوره درآمده و برای آن ارزش و اهمیت قائل هستند، اما این تضاد و جدال مابین ارضای غرایزش به شیوهی کمافیسابق با اصول ارزشگذاریشدهی اخلاقیات همچنان در ذهن و ضمیر ناخودآگاهش ادامه دارد، گاهی این تصاویر در او به اشکال و بنا به دلایل مختلف بروز مینماید و به سطح خودآگاهش میآید و منجر به تمایلات شدیدی میشود و همین امر موجب میشود به زبان ساده درون و بیرون آدمها دچار انشقاق و دوپارگی شده و با هم فرق داشته باشد.
دیگر اینکه آدمها معمولاً آنی نیستند که نشان میدهند و در اغلب موارد افرادی که بر رعایت برخی اصول اخلاقی در سایر انسانها اصرار میورزند دقیقا همان نقاطی را متذکر میشوند که شخصاً با آن شبانهروز درگیرند، و خودشان توان رعایتاش را ندارند، و در نتیجه چشمشان این نقاط را که به زعمشان ضعف تعریف شده در سایرین میبیند چرا که به نوعی باعث بهمریختنشان میشود- باری، در نهایت آن مهمانی به باور من، در واقع در عمیقترین لایههای ضمیرناخودآگاه جمعی انسان در جریان است و برگذار میشود، جایی که مأمن اسطورهها و افسانهها و شیوههای زندگی انسانِ پیشین است و اصولش متغایر با زندگی بیرونی و اجتماعی و عرف انسان امروز است و هنگامی که زن و شوهرِ این روایت از دستش خلاص میشوند بابتش سپاسگزارند.
نویسنده: پیام رنجبران
20 حقیقت درباره فیلم چشمان کاملاً بسته که تابهحال نشنیدهاید
در سالهای ۱۹۹۰ درباره فیلم “چشمان کاملاً بسته” (Eyes Wide Shut) استنلی کوبریک داستانهای مختلفی شنیده شد. همه دوست داشتند بدانند در زندگی واقعی نیکول کیدمن و تام کروز چه میگذرد و ۱۵ ماهی فیلمبرداری این فیلم هم همهچیز را پیچیدهتر کرد. سرانجام این فیلم در ۱۶ جولای ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) چهار ماه پس از مرگ کوبریک اکران شد. اگرچه درباره این فیلم حقایق بسیاری وجود دارد که از آن خبر نداریم اما در اینجا ۲۰ حقیقت این فیلم را به شما معرفی خواهیم نمود:
۱. فیلم بر اساس رمانی از سال ۱۹۲۶ است
چشمان کاملاً بسته از رمان “داستان رؤیایی” (Dream Story) آرتور شنیتزلر از سال ۱۹۲۶ ساخته شده است. ازآنجاییکه این فیلم در سالهای ۱۹۹۰ نیویورک رخ میدهد بنابراین نمیتواند یک اقتباس مستقیم باشد. کتاب درباره مسائل جنسی یک زوج متأهل و اهمیت فانتزیهای جنسی در ازدواج است. کوبریک دراینباره گفت، “این کتاب ماجراجوییهای حقیقی یک مرد و فانتزیهای همسرش را نشان میدهد و بر این سؤال تمرکز میکند: آیا میان یک فانتزی جنسی و حقیقت آن تفاوت وجود دارد؟”
۲. تولید این فیلم از سال ۱۹۹۶ آغاز شد
جی کاکس فیلمنامهنویس این فیلم از طرف کوبریک امتیاز ساخت فیلم از این رمان را خریده بود تا این پروژه محفوظ بماند. کوبریک پس از تولید فیلم “۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی” این فیلم را ساخت و پسازآن هم “پرتقال کوکی” را ساخت.
۳. استودیو کوبریک را مجبور کرد تا از نامهای طراز اول استفاده کند
تری سمل رئیس برادران وارنر به کوبریک گفت، “چیزی که من دوست دارم این است که برای نقش اصلی خود از یک ستاره استفاده کنی، کاری که تنها در فیلم درخشش با جک نیکلسون انجام دادی.”
۴. کوبریک میخواست از الک بالدوین و کیم باسینجر استفاده کند
کوبریک از ایده استفاده از یک زوج واقعی خوشش آمد و در نظر داشت از الک بالدوین و کیم باسینجر استفاده کند. (همچنین از ایده استیو مارتین هم خوشش میآمد.) سرانجام تام کروز و نیکول کیدمن را انتخاب کرد که از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱ باهم ازدواجکرده بودند.
۵. شهر نیویورک در اصل لندن بود
اگرچه در فیلم نیویورک را میبینید اما در اصل در لندن فیلمبرداری شد. او برای فضاسازی دقیق یک طراح را به نیویورک فرستاد تا فاصله دقیق خیابانها و دستگاههای فروش روزنامه را محاسبه کند.
۶. برخی از نماها اصلاً به صحنهسازی نیاز ندارند
برای اینکه یک فضای رویامانند در فیلم ایجاد کنند فیلمسازان فیلم از روش قدیمی فیلمبرداری و تردمیل استفاده کردند. فیلمبردار لری اسمیت دراینباره گفت، “در برخی از صحنهها از فضاهای مصنوعی استفاده شد. در حقیقت زمانی که تام کروز رو به دوربین است فضای پشت او در لندن فیلمبرداری شد اما سپس صحنههای فیلمبرداری شده در نیویورک به آن افزوده شد (که در این کار از فیلمبردارانی نظیر پاتریک ترلی، مالیک سعید و آرتور جافا استفاده شد). زمانی که این فیلمها برای ما استفاده شد آن را با صحنههای خود هماهنگ کردیم و از تام کروز بر روی تردمیل فیلمبرداری کردیم. پسازاینکه سرعت تردمیل را مشخص کردیم افکتهای نوری به آن اضافه نمودیم تا با صحنههای فیلمبرداری شده مطابق باشند. برای این فیلمبرداریها چند هفته وقت صرف شد.”
۷. این فیلم در رکوردهای گینس ثبت شده است
فیلمبرداری این فیلم ۴۰۰ روز به طول انجامید و ازاینجهت بهعنوان طولانیترین فیلمبرداری در گینس ثبت شد. کروز و کیدمن تنها موظف بودند در شش ماه فیلمبرداری فیلم حضور داشته باشند. پسازآن شخصاً از کروز خواسته میشد که حضور داشته باشد که البته در زمان اوج فعالیت کروز بود. او حتی برای پایان این کار مجبور بود پروژه “مأموریت غیرممکن ۲” را به تأخیر بیندازد. کروز دراینباره گفت، “ما از همان ابتدا میزان تعهد خود به فیلم را میدانستیم و برای اتمام آن هر کاری انجام دادیم.”
۸. فیلمنامه مدام تغییر کرد
طبق گفته تاد فیلد، که نقش نیک نایتینگل را ایفا کرد (و یک فیلمساز نامزد اسکار است)، “ما بهطور مکرر صحنه را امتحان میکردیم و هر ساعت آن را تغییر میدادیم. همچنین مدام به مسئول فیلمنامه نکاتی را گوشزد میکردیم تا هرروز فیلمنامه تغییر کند. بنابراین این کار چیزی بیشتر از نوشتن بود.”
۹. در حین فیلمبرداری این فیلم کروز ریش گذاشت
کروز دراینباره میگوید، “نمیخواستم به استنلی بگویم زیرا او عصبانی میشد. من دوست داشتم اینگونه باشد و در حین فیلمبرداری اتفاقات مختلفی رخ میدهد. احساسات کموزیاد میشوند. دوست نداری چیزی را خراب کنی اما اتفاقاتی رخ میدهد که نمیتوان آنها را تغییر داد.”
۱۰. کروز و کیدمن در تخت شخصیتهای خود میخوابیدند
برای اینکه رابطه حقیقیشان خود را نشان دهد از آنها خواسته شد تا رنگ پردههای اتاقخواب را خودشان انتخاب کنند، جایی که در آن میخوابیدند.
۱۱. آپارتمان فیلم به کوبریک تعلق داشت
طبق گفته کروز، “آپارتمان موجود در فیلم که در نیویورک قرار داشت جایی بود که استنلی و همسرش کریستین در آن زندگی میکردند. او دوباره آن را بازسازی کرد و لوازم خانه خودش را به آنجا آورد. البته نقاشیها هم کار کریستین بودند. این کار در حقیقت خصوصیترین اثر کوبریک است.”
۱۲. کوبریک موقتاً کروز را از حضور در صحنه ممنوع کرد
مشخص بود که کوبریک برای شکلگیری شخصیتهای فیلم میخواهد حسادت را در این دو بازیگر ایجاد کند. در یک صحنه فانتزی کیدمن با مرد دیگری رابطه جنسی دارد که بر داستان فیلم تأثیر میگذارد. در روزهای فیلمبرداری این صحنه کوبریک کروز را از آمدن بر سر صحنه منع کرد. برای فیلمبرداری این صحنه یکدقیقهای شش روز طول کشید. همچنین کیدمن هم حق نداشت دراینباره به کروز چیزی بگوید.
۱۳. ورود کروز از در طی ۹۵ برداشت انجام گرفت
شش روز برداشت یک صحنه یکدقیقهای در مقابل ۹۵ برداشت برای صحنه ورود چیزی نیست. پس از مشاهده صحنه فیلمبرداری شده استنلی کوبریک به تام کروز گفت، “هی تام، با من باش من تو را به یک ستاره تبدیل میکنم.”
۱۴. امنیت صحنه بسیار شدید بود
غیر از کوبریک، کیدمن، کروز و برخی از عوامل صحنه کسی نمیتوانست وارد شود. در مه ۱۹۹۷ یک عکاس در حالی از کروز عکس گرفت که در کنار یک مرد مسن ریشدار ایستاده بود. آن مرد کوبریک بود که به مدت ۱۷ سال عکسی نگرفته بود. پسازاین عکس امنیت و حفاظت از صحنه ۳ برابر شد.
۱۵. پاول توماس اندرسون مدتی را در صحنه فیلم گذراند
یکبار کروز کارگردان فیلم بعدی خود “منگولیا”، یعنی پاول توماس اندرسون، را بر سر صحنه آورد. در آنجا اندرسون از کوبریک پرسید، “آیا همیشه با عده کمی کار میکنی؟” کوبریک پاسخ داد، “چطور؟ تو به چند نفر نیاز داری؟ اندرسون بعدها گفت که این مسئله را درک نمیکرد.
۱۶. کوبریک در این فیلم حضور افتخاری داشت
اگرچه خودش دراینباره نظری نداشت اما در صحنه کافه سوناتا میتوان او را دید که روی یک صندلی نشسته است.
۱۷. کوبریک در کمتر از یک هفته پس از نشان دادن فیلم ضبط شده به استودیو از دنیا رفت
کوبریک در عرض کمتر از یک هفته پس از نشان دادن فیلم ضبط شده خود به برادران وارنر از دنیا رفت. کسی نمیداند که برای ویرایش این فیلم چقدر وقت صرف کرد. تنها چیزی که پس از مرگ او تغییر یافت صحنه میگساری بود که رنگ بدنها را تغییر دادند تا فیلم در رتبه R قرار بگیرد. بسیاری معتقدند که خود کوبریک هم همین نظر را داشت. طبق گفته کیدمن، “به نظر من احتمالاً کوبریک تا ۲۰ سال بعد هم به این صحنه فکر میکند. او حتی درباره فیلمهایی که دههها پیش ساخته بود هم همین نظر را داشت. او هرگز کار خود را تمام نکرد. هرگز آنقدر کامل نبود.”
۱۸. در زمان اکران فیلم سالها از آخرین فعالیت کوبریک میگذشت
چشمان کاملاً بسته ۱۲ سال پس از فیلم قبلی کوبریک یعنی “غلاف تمام فلزی” (Full Metal Jacket) که محصول سال ۱۹۸۷ بود، اکران شد.
۱۹. چشمان کاملاً بسته در رأس گیشه قرار گرفت
این فیلم در هفته اول ۳۰،۱۹۶،۷۴۲ دلار فروش داشت که پرفروشترین فیلم بود و تنها فیلم کوبریک محسوب میشد که به چنین موفقیتی دست یافته است.
۲۰. کروز از دکتر هارفورد خوشش نمیآمد
یک سال پس از اکران فیلم کروز گفت، “از نقش دکتر بیل خوشم نمیآمد. او را دوست نداشتم. شخصیت جالبی نبود. اما اگر این نقش را بازی نمیکردم حتماً خودم را تنبیه میکردم.”
منبع: پروشات