در این مطلب به سراغ نقد و بررسی و تحلیل فیلم Coherence (همبستگی) رفته ایم. این فیلم به کارگردانی جیمز وارد بیرکت است و با بودجه کم در ژانر علی تخیلی ساخته شده است. بازیگرانی از جمله Emily Baldoni، Maury Sterling، Nicholas Brendon در این فیلم بازی کرده اند.
کارگردان: James Ward Byrkit
نویسنده: James Ward Byrkit
بازیگران: Emily Baldoni, Maury Sterling, Nicholas Brendon
خلاصه داستان: داستان از این قرار است که تعدادی دوست برای یک مهمانی شام دور هم در یک خانه جمع می شوند و آن شب نیز قرار است یک ستاره دنباله در از کنار زمین عبور کند اما کم کم اوضاع عجیب و غریب می شود و کاراکتر ها درگیر اتفاقات خاصی می شوند …
فیلم Coherence (همبستگی یا انسجام) از آن دسته از فیلم هایی است که توانسته با بودجه کم در ژانر علمی تخیلی، از طریق داستان جذاب و تامل برانگیز، فارغ از جلوه های ویژه و زرق و برق های فیلم های پرهزینه هالیوودی، تا حد قابل قبولی ما را به وجد بیاورد. این فیلم به عنوان یک مدرک و سند برای اثبات این موضوع است. این ویژگی ها باعث می شود به کارگردان با یک دید خلاقانه ای نگاه کنیم چرا که ساخت بعضی از فیلم های علمی تخیلی و مخصوصا کمیکی با بودجه های بالا، چندان کار سختی نیست اما این که بدون بودجه سنگین، بدون بازیگران مشهور و بدون جلوه های ویژه خاص، یک فیلم با یک داستان نسبتا خلاقانه به این شدت ما را درگیر می کند، باید او را تحسین کرد. به همین دلایل می توان گفت که این فیلم به یک فیلم کالت تبدیل شده است که هواداران خاص خودش را پیدا کرده است.
با این که شاید از لحاظ فنی، سطح فیلم کمی پایین باشد اما داستان گیرا و جذاب فیلم، تقریبا این عیب را پوشیده است. شاید نقطه ضعف بزرگی که بیشتر از هر چیزی در چشم می زد، بازی نسبتا ضعیف بازیگران باشد که البته همانطور که گفتیم، به دلیل کم هزینه بودن فیلم، نباید توقع زیادی داشت. حتی گفته می شود برخی از بازیگران فقط از دوستان کارگردان بوده اند و بازیگر حرفه ای نبوده اند.
کارگردان این فیلم یعنی جیمز وارد بیرکت قبلا سابقه همکاری در فیلم های بزرگی مانند دزدان دریایی کارائیب و … به عنوان سمت های دیگری مانند طراح استوری بورد و یا تیم نویسندگان نیز داشته است.
داستان فیلم Coherence از این قرار است که چند دوست قرار است در یک مهمانی شام، در یک خانه خارج از شهر، در یکی از شهر های آمریکا (که اسمی از آن برده نمی شود) در ایالت کالیفورنیا جمع شوند. در همان شب هم قرار است یک ستاره دنباله دارد از کنار زمین گذر کند. به خاطر همین ستاره دنباله دار، برخی کاراکتر ها در فیلم در مورد داستان های عجیب و غریبی که در گذشته موقع رد شدن ستاره های دنباله دار اتفاق افتاده است صحبت می کند که این قضایا کم کم فضای فیلم را به سمت عجیب شدن می برد. در حین همین بحث های دور میز شام موقع خوردن و نوشیدن و گفتن و خندیدن، ناگهان ارتباطات موبایل ها قطع می شود و برق می رود و از اینجا این اتفاقات عجیب فیلم، شروع می شود.
ادامه این نقد حاوی اسپویل فیلم است.
داستان فیلم Coherence مرتبط با جهان های موازی است. حتی این افراد ورژن های دیگری از خودشان در فیلم می بینند و گاهی این ورژن افراد با هم جا به جا می شوند! زمانی که برق قطع می شود، خانه ای را در کمی دور تر می بینند که برق دارند. دو نفر تصمیم می گیرند که به آن خانه سری بزنند و بتوانند تلفن بزنند. چون برادر یکی از کاراکتر ها قبلا به او گفته بود که اگر امشب موقع رد شدن ستاره دنباله دار اتفاقات عجیبی افتاد، حتما به من زنگ بزن! این دو نفر از خانه خارج می شوند و پس از مدتی با حالت بهت زده بر می گردند. آن ها خودشان را در یک خانه دیگر دیده اند!
ما در دنیای واقعی خودمان، حداقل تا کنون دنیای موازی ندیده ایم و چنین اتفاقی نیوفتاده است اما چنین داستانی را می توان به طور دیگری در زندگی خودمان ببینیم. به عنوان مثال ما هر تصمیمی که در زندگی خود می گیریم، یک راه را انتخاب کرده ایم و در حال ساختن یک ورژنی از خود هستیم. اگر تصمیم دیگری را می گرفتیم، راه دیگری را میرفتیم و ممکن بود کاملا یک ورژن دیگر از خودمان داشته باشیم. فیلم نیز می خواهد همین را بگوید.
ما در زندگی خود همیشه دنبال این هستیم که یک آدم خوشحال تر و با هوش تر باشیم که دقیقا کاراکتر ام (امیلی) در انتهای فیلم دنبال چنین چیزی است. او در آخر تصمیم گرفت جهان های مختلف را ببیند و کاراکتر خودش را در آن دنیا ها ببیند و آن جهانی که حس می کند آدم خوشحال تر و بهتری است را انتخاب کند و سعی کند خودش را با آن ورژن دیگرش، جا به جا کند. این همان چیزیست که می گویم. ما هم همیشه سعی می کنیم با تصمیم ها و راه هایی که در زندگی انتخاب می کنیم، یک خود بهتری بسازیم که این موضوع می تواند از لحاظ فلسفی قابل بحث باشد.
جدا از این موضوع، فیلم ما را به چالش می کشد و می خواهد این موضوع را مطرح کند که آیا ما واقعا از خود شناخت خوبی داریم؟ در فیلم می بینیم که یکی از کاراکتر ها، زمانی که متوجه می شود یک ورژن دیگرش در یک خانه دیگر است، سعی می کند بر اساس شناختی که از خودش دارد، او را تحلیل کند و یک تصمیمی برای مقابله با آن ها بگیرد. یعنی با خود می گوید من اگر بودم، باید با چنین روشی جلوی من را می گرفتید پس بیایید چنین کاری را انجام دهیم. اما در فیلم می بینیم که این تصمیمی که بر اساس شناخت از خودش گرفت، باعث به وجود آمدن مشکلات دیگری شد. پس برای ما این سوال به وجود می آید که آیا ما خودمان را می شناسیم؟ تا چه اندازه؟
پس درست است که این فیلم یک فیلم در ظاهر ساده و کوچک است، اما پرسش های فلسفی و خودشناسی که در لایه ای از داستان فیلم مطرح می شود، جذاب است و همین که کمی ذهن را قلقلک می دهد، این اثر را به یک اثر قابل قبول تبدیل کرده است.