یک زندگی پنهان (A Hidden Life) (با نام قبلی رادیگند) فیلمی به کارگردانی ترنس مالیک است. این فیلم برای رقابت در کسب نخل طلا جشنواره کن ۲۰۱۹ انتخاب شد.
نقد فیلم A Hidden Life از نگاه پیتر دوبروژ، منتقد ورایتی
در فیلم «یک زندگی پنهان» ترنس مالیک، خبری از میدانهای جنگ یا کمپ اسیران نیست. اما اشتباه نکنید، این یک فیلم جنگیست. با این تفاوت که به جای نشان دادن نبردهای بزرگ و پر زدوخورد، داستان کشمکش یک مسیحی با وجدانش را به تصویر میکشد. «یک زندگی پنهان» را میتوان بازگشتی شکوهمندانه برای مالیک دانست.
فیلمی که داستان فرانتز یاگراستاتر است؛ کشاورزی اتریشی که در جنگ جهانی دوم از پیوستن به جبههی متفقین خودداری میکند. مالیک کاری کرده که بدون نشان دادن مرگ میلیونها انسان حین جنگ، از زاویه دید شخصیتری به ریسکها و خطرات جنگ جهانی دوم میپردازد. مالیک در این فیلم برخلاف آثار اخیرش بیشتر به روایت خطی و کلاسیک متمایل شده و به همان اندازه که به انسانها و نگرانیهایشان اهمیت میدهد، طبیعت و زیباییهایش را نیز به تصویر میکشد.
«یک زندگی پنهان» را میتوان بازگشتی شکوهمندانه برای مالیک دانست.
بازیگر فرانتز یعنی آگوست دیل اتریشی با تکیه بر زبان بدن و آنچه در ذهنش میگذرد، به خوبی از پس نقشش برآمده. سبک رویاگون و سورئالی که پای ثابت آثار مالیک است، اینجا هم حضور دارد و یورگ ویدمر توانسته حس آنامورفیک «دنیای نو» را دوباره خلق کند. مالیک از زمان دوری بیست سالهاش از دنیای سینما و بازگشتش، عموم آثارش را پرسشگاهی در مورد ایمان کرده. او در کنار کارل تئودور درایر، جزو معدود فیلمسازانیست که به دین میپردازد و میان ایمان و دین تفاوت قائل میشود.
شاید در آثار اخیرش مالیک بیشتر با موضوعات موردعلاقهی خودش فیلم میسازد تا خواستهی مردم. اما در زندگی پنهان، خواسته یا ناخواسته، پیوندهای زیادی با دنیای کنونی وجود دارد. جدیدترین ساختهی مالیک در نمایش دادن سوءاستفاده از دین برای مقاصد سیاسی، کاملن موفق عمل کرده است.
نقد فیلم A Hidden Life از نگاه پیتر بردشاو، منتقد گاردین
فیلم جدید و احساسی ترنس مالیک در مورد زندگیای است که از دیدهها پنهان مانده. فرانتز یاگراستاتر، مردی اتریشی با عقایدی ضد نازیسم در میانهی جنگ جهانی دوم است که در نهایت منجر به اعدام شدنش در سال ۱۹۴۳ میشود. این نقش برعهدهی آگوست دیل است و نقش همسرش، فرانتزیسکا را والری پشنر بازی کرده.
سبکی که مالیک برای این فیلم استفاده کرده، مانند آثار پیشین اوست: ترکیبی از حماسه و احساس در زمان حال و سیالیت ناشی ازحرکت دوربین که توسط مونتاژ پلانهای تهیه شده در اطراف شخصیتهاست؛ شخصیتیهایی که عمومن غرق در تفکرند و موسیقی ارکسترال در کنار زمزمههای احساسی، آنها را به طور دائم همراهی میکنند.
مالیک توانسته در آخرین ساختهاش، زندگی درونی شخصیت اصلی فیلم و ابعاد عاطفی و روحانیاش را به تصویر بکشد.
با این وجود، نکتهی عجیب در مورد شخصیتها، برای مثال فرانتز، این است که تفاوتی بین شخصیت او و شخصیت شاعر و خواننده گاسلینگ در فیلم «ترانه به ترانه» یا نویسندهی زجر کشیدهی کریستین بیل در «شوالیه جامها» و مهندس بن افلک در «به سوی شگفتی» وجود ندارد، آن هم در شرایط زندگی بسیار بدتر. گویی مالیک شخصیت فرانتز را برداشته و در همان محیط مدرن ایزوله قرار داده که آگاهی شخصیت بیشتر از اطرافیانش است و به چارچوب بزرگتر توجه نمیکند.
با وجود ساخت حکایتی از یک انسان ضد نازیسم، مالیک به شکلی فرانتز را از محیط تاریخی اطرافش جدا کرده و در جزیرهای میان اقیانوس انداخته. البته مالیک تا حدی به اهدافش میرسد. او توانسته به سبک خودش، زندگی درونی این مرد و ابعاد عاطفی و روحانیاش را به تصویر بکشد. این دستآوردِ دوست داشتنی اما در نهایت تکراریست.
منبع: آرت تاکس
نقد و بررسی فیلم A Hidden Life به قلم Peter Bradshaw (پیتر بردشاو)، نشریه گاردین
آقای «آگوست دل» نقش «یاگرستتر» را بازی کرده است(او در فیلم «کارل مارکس جوان»(The Young Karl Marx) ساختهی آقای «رائول پک» نقش اصلی را ایفا کرده بود). «والری پاچنر» در نقش همسر او، «فرانزیسکا» حضور دارد و افرادی مثل «ماتیاس شونارتس» در نقش وکیل مدافع «یارگستتر» و همچنین «برونو گانز» فقید در نقش رئیس دادگاه نظامیای که با وجود عدم تمایل عقاید «یارگستتر» را زیر سوال میبرد و در نهایت هم حکم اعدام او را صادر میکند نیز حضور یافته اند.
عنوان اثر از مرثیهای اثر «جورج الیوت» گرفته شده است:« خوبی گسترشیابندهی جهان در بخشهایی به دلیل اقدامات غیرتاریخی است؛ و این موارد به همان اندازهای که احتمالا برای دیگران بدیمن بوده اند، برای من و شما نیستند. دلیل آن هم به خاطر عدهای است که درستکارانه زندگی پنهانی داشتند و در مقبرههایی بدون بازدیدکننده آرمیدهاند».
سبکی که مالیک برای این اثر برگزیده تقریبا همان چیزی است که همیشه استفاده میکرده است؛ یک حس بسیار قوی از بیوزنی و در چرخش بودن در حال حاضر، احساس خالصی از عروج که توسط مونتاژ حرکات چرخان دوربین گرداگرد شخصیتها که معمولا در تفکراتشان گمگشته اند و نریشن زمزمهواری از شخصیتها که با احساسات و خاطراتی مبهم در هم آمیختهاند. وقتی که «مالیک» از تصاویر خبری سیاه و سفید استفاده میکند، او قصد دارد خیلی مستقیم به ما یادآوری کند که خیلی به قوائد سینمایی سنتی هیچگونه اعتقادی ندارد.
استفاده از چنین سبک بیانی برای چنین موضوع مهمی بسیار منطقی به نظر میرسد. اغلب کاملا منطقی به نظر میرسد( البته «مالیک» در گذشته فیلم دربارهی جنگ جهانی دوم ساخته است؛ فیلم «خط باریک سرخ»(The Thin Red Line) که اقتباسی از رمان «جیمز جونز» است). دید و رویکرد دوراندیشانهی «مالیک» در ابتدا شادی خالصانهی زندگی را در روستایی به نام «رادگاند» نشان میدهد و سپس چکیدهای از رنج و عذاب «یارگستتر» به خاطر آگاهیش و همچنین رنجی که روحش برای مقابله با نازیها میکشد را به تصویر میکشد و در نهایت هم به سراغ تنهایی و اندوهی او در زندان میرود. در نهایت هم تنهایی «فرانزیسکا» که عملا یک جدامانده به همراه بچههایش است را میبینیم. کیفیت مذهبی اثر نیز مناسب است چرا که «یارگستتر» یک مسیحی کاتولیک بوده است.
اما مورد عجیب این است که ذات تنشها و سختیهای «فرانز» چندان تفاوتی با سختیهایی که شخصیت نویسنده/خوانندهی بافکر «رایان گاسلینگ» در فیلم «غزل به غزل»(Song to Song)، یا نویسندهی شکنجهی شده «کریستین بیل» در فیلم «شوالیهی جامها»(Knight of Cups) و حتی آن مهندس با بازی «بن افلک» در فیلم «به سوی شگفتی»(To the Wonder) کشیده بودند ندارد. علیرغم اینکه زندگی معنوی و روحی آنها اهمیت بالایی دارد و «مالیک» نیز فیلمسازی است که بیشتر با همین روحیات کار دارد اما به نظر غم و ناخوشی روحیات آنها چندان اهمیتی ندارد. گویی که انگار آقای «مالیک» صرفا شخصیت «یارگسترر» را در موقعیت مشخصی از سطح آگاهی بالاتر و لحظهی حال قرار داده که دیگر از محیط اطرافش ناآگاه شده است.
آقای «مالیک» با ساخت یکی از اشعار حماسی خود پیرامون یک شخصیت ضدنازی توانسته تا «یارگستتر« را در موقعیتی جدا از بقیه قرار بدهد و او را از یک بافت تاریخی بزرگتری جدا بکند. اگرچه یک نکتهای که فیلم هم بر روی آن تاکید دارد این است که «یارگستتر» اصلا به اندازهی فردی مثل «سوفی سکول» شخصیت بااهمیتی نبوده است چرا که او به صورت فعال در هیچگونه پویشی حضور نداشته است و عقاید و دیدگاههایش را عمومی نکرد؛ کاری که او کرد گزارشی از یک وظیفه در Wehrmacht(او به صورت غیرداوطلبانه تا زمان سقوط فرانسه در ارتش نازیها بوده است)، عدم قسم خوردن و سپس تایید کردن تفکرات متفاوتش بود.
اگرچه اما با وجود تمام اینها «مالیک» تا حدی و مقداری موفق میشود. او تلاش میکند تا حسی از زندگی شخصی این مرد به ما بدهد؛ ساختار ذهنی و احساسی او.
منبع: نقد فارسی
نقد فیلم A Hidden Life
«یگانه شعلهی باقی در این توفان وجدان آدمی است»
سولاریس
«یک زندگی پنهان» آخرین ساختهی «ترنس مالیک» کارگردان به نام آمریکایی، از اولین اکرانش در فستیوال کن ۲۰۱۹ تا آخرین روزهای اکران سال، جزو مهمترین فیلمهای سال و همینطور بهترین آثار این کارگردان شهیر. این فیلم که بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده، درام خطی کلاسیکی است که به گوشهای پنهان از جنگ جهانی دوم میپردازد و تصویر زیبایی از ایمان استوار و خدشهناپذیر در سختیها و بحرانها را نشان میدهد که حتی مرگ هم جلو دارش نیست. «یک زندگی پنهان» در واقع فیلمی ضد-جنگ است که با نگاه عرفانی، فلسفی و شاعرانهی «ترنس مالیک» تبدیل به اثر هنری شکوهمند و استواری شده و هر بار دیدن آن درک تازهای از جزییات جهان بصریاش را فراهم میسازد.
تازهترین اثر «مالیک» داستان «فرانز ییگرشتتر» (اگوست دیل) کشاورز اتریشی است که به دلیل باور و اعتقادات شخصیاش (اساسن جنگ را مخرب میبیند و جنگیدن برای هیتلر را نادرست) از پیوستن به نازیها و جنگیدن برای آنها در جنگ جهانی دوم امتناع میکند و به تبع این نافرمانی از دولت وقت، به زندان برده میشود و همچنان که روی اعتقاداتش ایستاده است، به جرم خیانت به وطن و تضعیف روحیهی ارتش اعدام میشود و این گونه «مالیک» در «یک زندگی پنهان» شعر حماسی خود را برای شخصیت با وجدان و آگاهش میسراید.
«یک زندگی پنهان» فیلم احساسی و باشکوهی است که منبع الهام آن زندگی است که به دلیل در دسترس نبودن و پنهان ماندن در وهلهی اول برای تماشاگر عادی مهم به نظر نمیرسد و فقط در حاشیهی فاجعهای به نام جنگ قرار گرفته است ولی با نگاهی دقیقتر از سمت تماشاگر سینمای «مالیک» و یا «تماشاگر خاص» به قسمت مهمی از فاجعه بدل میشود. نه فقط جنگ، بلکه جبر حاکمی که سرنوشت تکتک افراد را تغییر میدهد، حتی آنان که در نوک کوه و دل بیابان به سر میبرند. موقعیت دراماتیک اثر زمانی شکل میگیرد که کاراکتر اصلی فیلم «فرانز ییگرشتتر»، به خاطر اعتقاد و باورهایش، به جنگ نمیرود و اساسن جنگ را ضد ارزش و کشتن هم نوعانش را نادرست و غیر اخلاقی میداند. او فقط میخواهد در کنار خانوادهاش زندگی پنهان و عاری از خشونتش را ادامه دهد، ولی دیری نمیگذرد که این زندگی بیدغدغه بر ملا میشود و یک سر این خیانت، مردم خود او هستند.
مردمی که به دنبال منافع خودشان هستند و علاوه بر این که ارزش های او را درک نمیکنند، مدام تحقیرش هم میکنند و جنگ و کشتار را افتخار میدانند. بعد از گذشت ۳۰ دقیقه از فیلم، با «فرانزی» رو به رو هستیم که مقابل خودش قرار میگیرد و همچنان که پای اعتقاداتش ایستاده است، مدام درگیریهای ذهنیاش در این باره بیشتر میشود و با مراجعه به کشیش سعی میکند تا جواب سوالاتش را بیابد اما کشیش هم نمیتواند جواب درست و قاطعانهای به او بدهد و دفاع از وطن را وظیفهای فراتر از هر چیز میبیند.«فرانز» در نهایت به خودش و خانوادهاش وفادار میماند و عهدی که با خود بسته است را زیر پا نمیگذارد و از اعتقاداتش روی بر نمیگرداند و زندان رفتن، تنهایی، شکنجه و زجر کشیدن را امری اخلاقی و برتر از جنگ میبیند و مردن در راه باورهایش را مرگی خوش میپندارد و میداند بعد از تمام تاریکیها و نا امیدیها نوری در جریان است.
«ترنس مالیک» در آخرین اثرش تقریبن همان رویکردی را به کار میبندد که خاص سینمای شاعرانه و عرفانی اوست و نمونهاش را در آثار دیگر او مانند «درخت زندگی»، «دنیای نو»، «خط باریک قرمز» و… دیدهایم و این بار هم داستانش را از پیچشهای سفت و سخت رها میکند و میرود به سمت موقعیت سرحدی و روایت هنری بر اساس الگویی غیر اروسی. «مالیک» در تمام آثارش، کاراکترهایش را به سمتی سوق میدهد که در پی چیزی فراتر از زندگی تنانی باشند، در پی کشف معنای زندگی، مفهوم مرگ، کشف ذات هستی، دلایل وجودی و ماهیتی، کشف حقیقت، و پیوستن به نور با اختلافات تشکیکی. نوری که همیشه در جریان است برای آنان که درک میکنند. فی الواقع چنین نگاه ویژهای درصدد آن است تا پاسخ روشن، غنی و مناسبی برای مخاطب خاص و قشر فرهیختهی سینمای مدرن بدهد.
آثار «مالیک» شفابخش هستند و حال مخاطب پیجو را خوب میکنند و تصاویر بکرش هیچگاه از خاطرمان نمیروند. «مالیک» در «یک زندگی پنهان» دگرباره میخواهد مخاطب را از طریق ایماژهای ناب، ترکیب خاص تصاویر، رنگها، حرکتهای آرام و مواج گونهی دوربین، ریتم کند و تفکرآمیز و موسیقی آسمانی، کلام شاعرانه و عارفانهاش را به مخاطب برساند و به روش اشراقیون عمل کند و آنان را از تفسیر استدلالی جدا کند و احساس شهودشان را برای درک مفاهیم فیلم برانگیزد. «مالیک» با نگاه خلاقانهی خودش از طرفی حس عجیبی از بیوزنی، وانهادگی و همسویی با زمان را به وجود میآورد و از طریق نریشنهای آرام و آمیخته به احساس و خاطرات، تدوین و چرخش دوربینش به دور شخصیتهایی که در میان افکار و عقاید سر در گم هستند و به عبارتی پی جو حقیقت، نوعی حال و هوایی از پیوند با هستی را حتی در پنهانیترین نقاط نشانمان میدهد و از طرفی هم با چنین روشی به قواعد و فرمولهای فیلمهای آمریکایی پشت پا میزند و نشان میدهد که اعتقادی به سینمای سنتی و تاکید بر فیلمنامهی پر پیچ و خم ندارد و خاطر نشان میکند که بحرانها از طریق تصاویر و حس دیداری بیشتر از واژهها قابل درک هستند چرا که در روزگار ما واژگان ساحت جادویی خود را از دست دادهاند.
«مالیک» داستان خطی اثرش را به سادهترین شکل روایت میکند و آن را به چهار بخش تقسیم میکند. بخش اول زمانی است که « فرانز ییگرشتتر» به همراه دیگر روستاییان بدون هیچ دغدغهای روزگار خوشی را سپری میکنند و هنوز خبر هولناک را نشنیدهاند. (جملهی معروفی از برتولت برشت: آن که میخندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است). بخش دوم زمان فرا رسیدن خبر هولناک و شروع رنج و عذاب «ییگرشتتر» به خاطر تضاد باورها و اعتقاداتش با نازیها و فراخواندنش به جنگ است. در بخش سوم به سراغ تنهایی، غم و اندوه «ییگرشتتر» در زندان و مردنش در همین تنهایی میرود. در نهایت در بخش چهارم دنیای بعد از مرگ او و زندگی همسر و فرزندانش و نوید دوباره ساختنها را نشانمان میدهد.
«ترنس مالیک» را باید یکی از دُرهای گرانبهای سینما و هنر معاصر دانست که با نگاه خلاقانهاش جهانمان را دگرگون میکند و با این که در دورهی فیلم سازیاش بسیار کمکار و گزیدهکار بوده است، اما تمام آنچه که خلق کرده است جزو شاهکارهای سینمایی محسوب میشوند و با هر فیلمی که ساخته است جان تازهای به هنر بخشیده است و روح سینما را تعمید داده است. «مالیک» در «زندگی پنهان» هم فراتر از یک فیلم عمل میکند و آن را بدل میکند به اثر هنری عظیم و مقدسی که با هربار نگاه کردن به آن روحمان را جلا خواهیم داد.
«وقتی هیچ امیدی به نجات نداری نور جدیدی جریان پیدا میکند.»
منبع: 30نما
خلاصه نظر منتقدان
The Playlist (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
فیلم «درخت زندگی» ابدیت را در تمام هستی گسترش داد و در حالی که کارگردان در این اثر بر روی دورهی ۴ سالهی کوتاهتری تمرکز کرده است، احساساتی که به تصویر کشیده چیزی جز حسی مشترک بین تمامی انسانهای تمام دورانها نیست. این هنر رستگاری است.
تیم رابی – The Telegraph (امتیاز ۱۰ از ۱۰)
یک حماسهی جنگی روحی تاریک که جای خود را در میان بهترین آثار ساخته شدهی این کارگردان باز خواهد کرد.
دیوید الریچ – Indiewire (امتیاز ۹.۱ از ۱۰)
«زندگی پنهان» تصویر دقیق و زیبایی از ایمان در زمانهای بحران است.
لئوناردو گوی – The Film Stage (امتیاز ۹.۱ از ۱۰)
«زندگی پنهان» همچون یک نیایش است؛ التماس مردی در حال زجرکشیدن که در تلاش برای حفظ کردن انسانیت خود در دنیایی است که روز به روز بیشتر در دل شیطان و بدی فرو میرود و حتی بدتر؛ نمیتواند کاری در قبال این بکند که شیطان هر روز در حال گسترش یافتن است.
پیتر دبروژ – Variety (امتیاز ۹ از ۱۰)
چه فیلم در حال اشاره به زمان کنونی باشد و چه نه، چه دربارهی عوامفریبی و اینکه افراد معتمد مردم چگونه در زمانهای حساس ارزشهای خود را برای مقاصد سیاسی زیر پا گذاشته اند باشد و چه نه؛ «زندگی پنهان» به شدت حس همذاتپنداری را در ما برمیانگیزد چرا که این مشکل را به وضوح نشان میدهد.
جاستین چنگ – Los Angeles Times (امتیاز ۹ از ۱۰)
فیلم یک اثر خطی و درام تقریبا کلاسیک است و در عین حال یک اثر هنری به شدت رمانتیک و جست و جوگر است.
تیم گریرسون – Screen International (امتیاز ۸ از ۱۰)
آقای «ترنس مالیک» معمولا با مفاهیم کیهانی، روحانی و ابدی در فیلمهایش سر و کله میزند اما با ساخت «زندگی پنهان» او به مضامین همیشگی و مورد علاقهی خود از دید زمانی محدودتری حمله میکند.
ای.ای دوود – The A.V Club (امتیاز ۵.۸ از ۱۰)
احتمالا آقای «مالیک» چنان به قوائد هنری و البته ایدلوژیکال خود پایبند است که به کل درامساختن را فراموش کرده است. دوست دارم که او از کلیسایی که اطراف خو ساخته خارج بشود و دنیا را دوباره به ما هدیه بدهد.
تاد مک کارتی – The Hollywood Reporter (امتیاز ۴ از ۱۰)
متاسفانه آقای مالیک به جای دربر گرفتن عناصر سیاسی، مذهبی و اخلاقی اثر، صرفا آنها را بازپس زده و بسیار خرد کرده است.