از اینکه با تاکید بر درد و رنج ها، از احساسات مخاطب بهره برداری کنم واهمه ای ندارم!
میشائیل هانکه سازنده فیلم «عشق» در مصاحبه با نشریه «تایم اوت» گفت: از این که با تاکید بر درد و رنجها، از احساسات مخاطب بهره برداری کنم، هیچگاه واهمهای نداشتهام.
فیلم «عشق» به کارگردانی «میشائیل هانکه»، محصول مشترک اتریش و فرانسه، از جمله فیلمهایی است که همواره در گمانهزنیهای نامزدهای احتمالی اسکار مورد توجه منتقدان بود. این فیلم پنچ شنبه شب نیز با قرار گرفتن در پنج بخش اصلی از جوایز اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلم خارجی زبان، بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول زن، نشان داد که توانسته به خوبی توجه 6 هزار عضو آکادمی علوم و هنرهای سینمایی را نیز به خوب جلب کند.
این فیلم همچنین ساعاتی پیش توانست جایزه گلدن گلوب را در بخش بهترین فیلم خارجی از آن خود کند.
«راجر ایبرت»، منتقد مشهور سینمای آمریکا درباره فیلم «عشق» میگوید: این فیلم نوعی شاهکار غیر قابل انتظار از «میشائیل هانکه» است، این فیلم از جنس دیگر فیلمهای او نیست.
«واشنگتن پست»، دیدن این فیلم را به همه توصیه میکند، وال استریت ژورنال، نیز آن را یک اثر سینمایی فوقالعاده درباره زندگیهای درهم تنیده میداند که نفس مخاطب را در سینه حبس میکند.
همچنین منتقد هالیوود ریپورتر درباره فیلم «عشق» مینویسد: این فیلم در سادگی و صداقت درباره ایام پیری، مرگ و بیماری، یک اثر باشکوه است.
نیویورک تایمز نیز «عشق» را شاهکاری درباره مرگ و زندگی و هرآنچه که در این میان میگنجد، معرفی میکند.
«عشق» داستان زن و شوهر پیری است که هر دو در عرصه موسیقی فعالیت داشتهاند و اکنون زن به سختی بیمار است و بیماری او باعث میشود تا آنها خاطرات ایام جوانیاشان را مرور کنند.
در زیر مصاحبه «میشائیل هانکه» با نشریه «تایماوت» لندن را در رابطه با این فیلم میخوانیم:
*«عشق» تصویرگر انزوای دو فرد پیری است که آپارتمانشان از دنیای بیرون کامل مرزبندی و جدا شده است، چقدر مهم بود که کل لوکیشن در یک آپارتمان خلاصه شود؟
_در درجه اول زمانی که انسانها پیر میشوند، به خصوص زمانی که بیمار هم هستند، دنیا برایشان در چهار دیواری محل زندگی خود خلاصه میشود و این همان چالشی است که آنها نمیتوانند با آن کنار بیایند.
همچنین میخواستم که از ساخت یک درام اجتماعی اجتناب کنم، در عالم سینما، فیلمهای زیادی وجود دارند که چنین موضوعاتی را در قالب یک درام اجتماعی، در ارتباط با محیط اطراف، بیمارستان، آمبولانس و پزشکان به تصویر کشیدهاند و این آن چیزی نبود که من دنبالش بودم، من نمیخواستم یک درام اجتماعی بسازم بلکه میخواستم یک درام در ارتباط با ذات و سرشت انسان بسازم تا این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کند که «چگونه میتوان با درد و رنج ناشی از عشق یک نفر کنار آمد؟»
*تو این زوج را در معرض تهدیدهایی از دنیای بیرون قرار دادهای از سارق خانه گرفته تا رویاهای جورج درباره اینکه به او حمله شده است، دلیل وجود چنین خطرهایی در فیلم چیست؟
_این یک حقیقت درباره انسانهای ضعیف است، انسانهایی که در موضع ضعف قرار دارند، چه از نظر جسمی، چه از نظر روحی، همواره به جهان بیرون، به عنوان یک تهدید مینگرند، از دید آنها هر چیز غیرمنتظره و ناشناختهای، یک تهدید بالقوه است.
*جورج در این فیلم به راحتی میتوانست، برای مراقبت از «آن»، یا هر کمک دیگری که به آن احتیاج داشتند، پرستار استخدام کند ولی چرا شما در فیلمتان از همه این چیزها که باعث راحتی آن دو بود، دوری کردهاید؟
_میشد فیلم را در محیطی اجتماعی ساخت، جایی که مردم فقیرند، جایی که جورج نمیتواند با استخدام یک پرستار خصوصی، از «آن» در خانه نگهداری کند و بنابراین مخاطب نتیجهگیری کند که اگر آنها پول بیشتری داشتند؛ اگر «جورج» میتوانست در خانه از «آن» مراقبت کند، اگر آنها میتوانستند پرستار خصوصی بگیرند، همه چیز حتما برای آنها راحتتر میشد ولی در واقع هیچکدام از این مطالب حقیقت ندارد.
*در این فیلم مردی را میبینیم که با بیماری همسرش کنار می آید،چرا این مسئله را این گونه به تصویر کشیدی؟ یعنی چرا مرد را فرد بیمار قرار ندادی؟ ایا به عنوان یک نویسنده، تصویر داستان به این صورت برایت راحتتر بود؟
_بله، میشد به صورت دیگری هم این داستان را به تصویر کشید، ولی در این مورد خاص من همیشه دوست داشتم با «ژان لوئیس ترینتیگنانت» (بازیگر نقش جورج) کار کنم و در حقیقت من فیلمنامه را برای او نوشتم و او بود که سیر تکاملی داستان را تعیین کرد.
البته حق با شماست، کلا میشد داستان را به گونهای دیگر به تصویر کشید، ولی خوب این فیلم از برخی جهات نیز از تجربیات شخصی من در زندگی خصوصیام الهام میگیرد ولی خوب به طور کلی اگر بخواهیم از نظر دیگری به این مسئله نگاه کنیم، بله زنان معمولا بیش از مردان عمر میکنند.
*ایده بازی «ژان_لوئیس ترینتیگانت»، کی به ذهنت رسید؟
_من اولین بار پیش از نوشتن فیلمنامه «عشق» او را ملاقات کردم، او فیلم قبلی من، «روبان سفید» را دیده بود و از آن خوشش آمده بود، من از او پرسیدم که آیا تمایل دارد با من کار کند یا نه؟ و سپس فیلمنامه را برای او نوشتم.
*با آن که تو یک اتریشی هستی ولی داستان «عشق» در فرانسه روی میدهد، شما بارها و بارها در فرانسه کار کردهاید، آیا این یک تصمیم هنری است؟
_در این مورد خاص من این تصمیم را گرفتم چون عاشق این بازیگران فرانسوی بودم، من همچنین بازیگرانی را که به زبان آلمانی صحبت میکنند خیلی دوست دارم. اینها همه به خاطر «ژان لوئیس ترینتگنانت» است. من هیچ بازیگر آلمانی را نمیشناسم که بتواند این نقش را به خوبی او بازی کند، از همان ابتدا کاملا روشن بود که باید این فیلم با حضور «ترینتگنانت» و در فرانسه ساخته شود، همانطور که «روبان سفید» باید به خاطر موضوعش در آلمان ساخته میشد.
*تو بازیهای خارقالعادهای از «امانوئل ریوا» و «ژان_لوئیس ترینتیگنانت» به تصویر کشیدی،این اولین فیلم «ترینتیگنانت» طی چندین چند سال اخیر است!
_بله او آخرین فیلمش را 14 سال پیش بازی کرد، در مورد «امانوئل ریوا» هم باید بگویم که من حقیقتا شیفته او شدم.
*از این که مشکلات و گرفتاریهای ایام پیری را به تصویر بکشی هیچ واهمهای نداشتی ولی خوب این تنها موضوع این فیلم نبود، آیا تو دقت زیادی کردی برای این که حقایق بیماری تنها موضوع فیلمت نباشد؟
_راستش را بخواهید من هیچگاه از این که با به تصویر کشیدن موضوعات خاص و تاکید بر درد و رنجها، از احساسات مخاطب بهره برداری کنم، واهمهای نداشتهام، به نظرم، مهم این است که در فیلم، شأن شخصیتهایی که به تصویر کشیده میشود، حفظ شود.
*در آخرین فیلمت، «روبان سفید»، گروه زیادی از بازیگران نقشآفرینی میکنند، آیا از این که در فیلم «عشق»، تنها با دو بازیگر اصلی کار میکردی، راضی بودی؟
_خاطرات خوبم از فیلم «روبان سفید»، همکاری عمیقم با بازیگران این فیلم بود ولی خوب بله، زمانی که شما با بازیگران برجسته بازی میکنید، حقیقتا لذتبخشتر این است که آن پروژه کوچکتری باشد، چون در پروژه بزرگ سینمایی، موارد زیادی پیش میآید که ممکن است در این میان خیلی چیزها نیز آن طور که میخواهید از آب درنیاید، البته فیلم کوچکتر هم ریسک خاص خودش را دارد، به عنوان مثال شما نمیتوانید کوچکترین اشتباه در رابطه با انتخاب بازیگر و هدایت آنها در فیلم را از چشم مخاطب پنهان کنی و همینجاست که من در فیلم «عشق»، بابت داشتن این دو بازیگر خوب، شانس بزرگی آوردم.
* آپارتمان «جورج و آن» در این فیلم گویی خود یک شخصیت مستقل است، او در این فیلم از سن و سالش و گذشتهای که داشته است، میگوید، این آپارتمان بخشی از این زن و شوهر است، تو چگونه با طراحی و نورپردازی توانستی به چنین چیزی برسی؟
_زمانی که داشتم فیلمنامه را مینوشتم، دائما پدر و مادرم در آپارتمانشان در وین جلوی چشمانم بودند، در واقع طرح کلی آپارتمان فیلم عشق را بر اساس آپارتمان پدر و مادرم شبیهسازی کردم،زمانی که داشتم فیلمنامه را مینوشتم، مثل این بود که خودم در آن آپارتمان بزرگ میشدم، احساس میکردم چنین فضایی به داستان فیلم کمک میکند، به من نیز در تصور آنچه که شخصیتها قرار بود انجام دهند، کمک میکرد. در کل بله حق با شماست، این آپارتمان در رابطه با زندگی شخصیتهای فیلم چیزهای زیادی میگوید.
*و در مورد نورپردازی؟
_در مورد نورپردازی باید بگویم که دنبال یک نور بسیار طبیعی بودم که در فیلم «عشق»، کم و بیش به این مسئله دست یافتم، شما میتوانید آن را حتی در لباسهای «ژان_لوئیس» هم ببینید. حتی اینکه هوا سردتر شده یا گرمتر را میتوان با نورپردازی نشان داد، که البته دست یافتن به چنین چیز چندان هم آسان نیست، ما در استودیو فیلمبرداری میکردیم و تصاویر خارج از پنجرهها به صورت جدا جدا فیلمبرداری شد و در نهایت به صورت دیجیتالی به فیلم افزوده شد، اینها مسلما در مرحله پس از تولید کار زیادی میبرد، ولی خوب ما تمام این سختیها را به جان خریدیم و تمام تلاشمان را کردیم که همهچیز تا آنجا که میشود واقعی به نظر برسد.
* این فیلم از خیلی جهات غمانگیز است، ولی در عین حال عشق در آن موج میزند، تو یک زوج خیلی عاشق را به تصویر کشیدهای، در این فیلم به مخاطب اینگونه القاء میکنی که عشق واقعی بیش از آن که به احساسات انسان بازگردد به عمل او بستگی دارد، به عبارتی دیگر عشق حقیقی در عمل مشخص میشود.
_بله، البته. مسلم است آنچه که ما برای دیگران انجام میدهیم به مراتب مهمتر از احساسی است که نسبت به آن شخص داریم.
فیلم «عشق» از 16 نوامبر 2012 در برخی از کشورهای جهان به نمایش عمومی درآمده است.
منبع: فارس