گفتمانهای ِ قدرت همواره دو رویکرد اصلی را نسبت به مباحث تئوریک ، در دهکدهی جهانی اتخاذ میکنند:
اغلب برای همسو کردن نظریهها با خود، از سمت دولتها، “شستوشوی نظری” برای به نفع خود سازی آن و استفاده برای توجیه گفتمان قدرت و حاکمیت استفاده میشود، استفادهای که محکوم به غیر شفاف بودن خواهد بود، و بهعلاوه سازوکار دولتی در این مسیر، سعی در بدست آوری و کسب امتیازهای لازم برای امتداد حضوری و یا به زبان سادهتر کسب زمان بیشتر بقاء و عقب انداختن تاریخ انقضای خود را نیز لحاظ میکند، که البته این مهم در گرو داشتن اشتراکهای بیشتر و تناقضهای کمتر با تئوری مطروحه است، زیرا در این نوع برخورد نه تنها خود را به ظاهر همراه با تئوریهای روز نشان داده، بلکه در عمل آنچه از مباحث تئوریک روز را که احتمالن در نقطهای یا نقاطی با آنها دچار روبرویی میشود را خنثی کرده و از شر ِ احتمالی آن خود را به نوعی واکسینه خواهد کرد. یعنی آنچه از اشتراکها است را در سطح و ویترین نمایشی خود نگاه داشته و آنچه از تناقضها را در عمق کشیده و پاکسازی میکند، اما این شستوشو هرگز بدون هزینه نیست. و در مدل معکوس آن، دولت ها خود را با نظریه ها همسو کرده و با این حربه تلاش برای پیدا کردن نمود جهانی در بدست آوری مقام پیشروترین یا دست کم پیشرو بودگی میکنند، در این حالت احتیاج به “کژخوانی نظری” مبرم است، چرا که در خوانش صحیح مجبور به اقرارِ موضع غیر دموکراتیک نظری خود هستند.
پر واضح است که در هر دوحالتِ همسو کردن نظریه با خود و شستوشوی آن، و یا کژخوانی آن و همسو کردن خود با نظریه، دچار “چالش نظری” و “اصطکاک تئوریک” میشوند و نهایتن این قسمتهایی از نظریه است که در روند پرداخت آنها به این دانش بر بدنهی کاربردی شان اعمال خواهد شد.
رویکرد دوم که هزینهی بیشتری به لحاظ نظری برای شاکلهی گفتمان دولتها دارد، روبرویی و برخورد مستقیم با مباحث تئوریکیست که هیچجایی برای شستوشو و اشتراکسازی بین خود و هیچ جایگاهی از حکومتها را در خود نگذاشته است. مباحث تئوریک “چپ رادیکال ” اغلب از این دست هستند، و از حیث رادیکال بودن خود، تنها راه حل استراژیک از سمت گفتمان قدرت را در رادیکالیسم خود تعیین میکنند. یعنی در این “مقابله نظری”، “پایگاه قدرت” از پیش مورد هدف قرار گرفته است، لذا پایگاه قدرت تنها شیوهی برخوردی را اتخاذ میکند که برای او “دانش نظری” از پیش لحاظ کرده است و در عین حال، از آن رو که مورد “هدف نظری” ست، وارد مبارزه نشدن نیز مساوی با شکست بازی برای اوست. پس در نهایت برخورد دفاعی-حذفی تنها نقشه استراتژیک موجود تلقی خواهد شد. هیچ دولتی از این نبرد در امان نخواهد بود، و در کنار آن، در گفتمان جهانی هر دولتی موظف است، سویه و موضع خود را آشکار و در پس آن موضع با کشورهای همسو یا غیر همسوی خود وارد دیالوگ یا دیالکتیک تئوریک شود، لذا برطبق این تعریف گفتمان برتر حق نادیدهگیری این کارناوال تئوریک به منظور عدم اتخاذ مواضع روشن را نخواهد داشت، در نتیجه از این حیث است که گزینهای به نام “فرار نظری” در اختیار هیچ دولتی در دهکده جهانی نخواهد بود، آنچه که آشکار است این است که در قرن بیست و یکم و شتاب بیاندازه در رشد علوم و دانشهای موجود، هیچ کشوری فرصت مدام ِ شستوشو یا کژخوانی نظری را در اختیار نخواهد داشت و انطباقپذیری و یا قدرت انعطاف دولتها باطل خواهد شد. از این رو احتمال برخورد از نوع اول برای آن ها کاهش خواهد یافت و دولت ها به سوی پذیرش یا رد گزینههای تئوریک، در برخوردهای کلان سوق خواهد یافت. این وضعیت موجود نه تنها وضعیتی بحرانی نیست، بلکه ابزار چند موضعی بودن دولتها یا اتخاذ مواضع سیال در برابر باقی دولتها را از آنها سلب کرده و آن ها را وارد دالان شفاف و “زیستی آکواریومی” میکند.
در کشورهایی که ضد مباحث روز تئوریک فندانسیون حکومت خود را بنا کردهاند، یا این که این مباحث در منافع روز آنها ایجاد خلل میکند، تضاد منافع حکومتی-دولتی با مباحث نظری رخ میدهد. حاصل این تضاد عمومی ورود به میدان مبارزه با دانش نظری خواهد بود؛ و ورود به مبارزه یعنی ساخت رسانههای ِدولتی. از این روست که دولت اغلب در همان ابتدا دست به کار ساخت پایگاههای مطبوعاتی و وابسته به این دانش میشود و چون رسانههای متصل به خود را به عنوان ابزار اصلی توجیه کنندهی قدرت خود میدانند و با توجه به دو مورد توضیح داده شده، با پیشفرض همراهسازی یا حذف دانشهای ِ مخالف، مؤلفهها و پارامترهای ِ رسانهای خود را انتخاب و اتخاذ میکند، با این حساب تکلیف این رویارویی از پیش همواره آشکار بوده است، در هر دو حالت مهم که ذکر شد، “نفی” سرلوحهی تمام رویکردهای نظری شاکلهی قدرتهاست. پر واضح است که در هر نفی، دولتها امتیازی از خود را از دست میدهند و از دست دادن امتیازها مساوی با کاهش قدرت توجیهکنندهی حضوری آنهاست. نکتهی تلخ این است که این بازی اجباریست و هر نوع برخوردی که در راستای مقابله با مباحث تئوریکِ روز، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم، از ناحیه دولتها اتخاذ شود، تکهای از قدرت آنها را خواهد گرفت. در این میان، دولتهایی که تولید دانش نظری را منحصر یا عمومی میکنند، آن تکههای پازل از دست رفته را به خود باز میگردانند، اما شتاب جهانی تولید دانشهای نظری در قرن بیست و یک آنچنان بالاست، که بعید به نظر میرسد هیچ دولتی به صورت انفرادی از عهدهی برخورد با آن برآید. لذا “مرواده ی تئوریک ” میتواند راهی برای حل این معمای هزاتو باشد. معمای هزار توی دانش نظری و آثار آن بر دولتها.