پست مدرن رویکردیست که به واشکافی زندگی روزمره و معاصر ما میپردازد.البته تمیز قایل شدن و تشخیص المانهای سینمای مدرن و پست مدرن کار ساده ای نیست و گاهی این المانها هم خیلی به هم نزدیک و شبیه میشوند و هم در هم مخلوط شده کار تشخیص کردن را به شدت سخت میکنند.به طور خلاصه و ساده اگر بخواهیم تفاوت مدرنیسم و پست مدرنیزم را بیان کنیم باید بگوییم که:مدرنیزم سعی در تمجید فن آوری و زنگی مدرن دارد در حالی که پست مدرنیزم متمرکز بر روی آثار مخرب تکنولوژی بر روی زندگی بشر امروزی است . در سینمای پست مدرن به تقلید و هجو ژانرها میرسیم.سکانسهایی وجود دارند که جهت ادای دین به آثار قبلی خود بوده اند. در این ارجاع حتی تصاویر و دیالوگها هم بدون کم و کاست میتوانند از آثار قبلی مورد استفاده قرار بگیرند.
در پست مدرنیسم محدودیتی وجود ندارد.همه قوانین و اصول اولیه سینما و روایت میتواند تغییر کرده و یا بازآفرینی شوند.
در پست مدرنیسم دیگر روشهای کلاسیک وجود ندارد. پیرنگ های قدیمی کمرنگ میشوند یا حتی حذف میشوندو جایشان را به پیش متن ها، ارجاعات ،هجوها و روایتهای عجیبی میدهند. کهما بیشتر محویت تماشگرا را داریم و خیلی از اصول از جمله زمان روایی را نیز تضعیف شده میبینیم.
از اواسط دهه ی 1980، فیلمسازان مستقلی در آمریكا، اروپا و آسیا به نوعی فیلمسازی را ابداع کردندكه با گذر زمان و بررسی ویژگیهای مشتركآنها، می توان آنها را پست مدرن خواند.
(این اصطلاح را ابتدا پیتر وولندر اوایل دهه ی 1990 درباره ی فیلم بازگشت بتمن (تیم برتون) به كاربرد كه منظورش پست مدرن به معنای یك سبك نبود بلكه تجلی جهان پست مدرن در سینما بود). شاید بتوان پیشرو ترین فیلمساز را در سینمای پست مدرن وودی آلن دانست كه پس از كمدی های اولیه اش در دهه های 1970 و 1980 و فیلمهای برگمانی اش در اواخر دهه ی 80، از اوایل دهه ی 1990 به ساختن فیلم هایی روی آورد كه پر از عنصر هجو، و ارجاع به انواع فیلمها بود. فیلمهای چون سایه ها و مه ها، زن و شوهرها، آفرودیت توانا، راز جنایت منهتن.
سینمای پست مدرن میتواند، به مخلوطی از ژانرها و سبک ها و شیوه های روایتی مختلف برسد و کولاژی هنری و فکر شده را بوجود بیاور.هاروی معتقد است كه سیالیت، زودگذری، ناپایدار بودن، اختلاط و امتزاج (كولاژ) و تجزیه و پراكندگی محصولات هنری پست مدرن نظیر كتب، فیلم، معماری و هنر صرفا آینه های این پدیده ی انباشت متغییر و قابل انعطاف بشمار می روند.
یكی از فیلمهای مهم كه به عنوان یك الگوی پست مدرنیستی در میان آثاری از این دست محسوب می شود (HER) ساخته اسپایک جونز است. فیلم درباره انسانی است كه در مهد فن آوری به كمك دستاوردهای تکنولوژیکالی رابطه ای عمیق و تراژیک با هوش و صدای مصنوعی پیدا میکند این موجودااز عواطف انسانی بهرمند است، اما نوعا خطرناك.
عناصر پست مدرن مختلفی در این فیلم به كار رفته است. كه هر كدام نمایانگر دنیای پست مدرنیست كه ما در آن به سر می بریم.
بررسی پست مدرنیستی در سینما بینامتنیت شیوه ارجاع و كنایه بینامتنیت اصطلاحی است كه رابطه رابطه بین دو یا چند متن را بررسی میکند. در واقع ارجاع به متن یا اثر پیشین منظور این رویکرد است.نحوه ی خوانش و هدف کاربدی این متن میتواند متفاوت باشد. استفده از کنایه آن هم بصورت هجوگونه از موارد مرکزی پست مدرن محسوب میشود ( فیلمی با کنایه از فیلم دیگر ساخته می شود). البته مسئله بر سر ارجاع به بیشترین منابع در دسترس برای تماشاگران است . در سینمای پست مدرن محو شدن در فیلم ( خودشیفتگی ) دیگر با همزاد پنداری با شخصیت ها نیست بلکه با درک ارجاعات است.
غیر ممکن است حرف پست مدرنیزم باشد و نام کویینتین تارانتینو در ذهن تداعی نشود. قصه های عامه پسند (1994) به عنوان مثال، در اغلب دكورهایش به نقاشیهای ادوارد هوپر ارجاع می كند- از این رو تا حدودی این بینامتن از متنهای نقاشانه [painterly] ساخته شده است. تارنتینو مشتاقانه به ارجاعات خود میپردازد و حتی از اشاره مستقیم به آنها نیز ابایی ندارد. خود تارنتینو می گوید كه فیلم قصه های عامه پسند بر پایه سه خط داستانی كه قدیمی ترین لطیفه های جهان هستند، استوار است، یعنی روایت فیلمیك بر پایه قصه های عامیانه است:
1) یكی از اعضای گروه تبهكار همسر رئیس باند را بیرون می برد در حالی كه نباید به او دست بزند؛
2 ) مشتزنی كه باید مبارزه را ببازد؛
3 ) گنگسترها در ماموریتی برای كشتن.
فیلم گوست داگ ارجاعیست به سینمای گانگستری. فیلم پر از ارجاع به سینماست. آشكارترین ارجاع مربوط به سامورایی (ژان پی یر ملویل) است، نقاط مشترکی مثل تنهایی قهرمان،علاقه خاص قهرمان به چیزی خاص،شجاعت مثال زدنی قهرمان در عین تنهایی، و مبارزه ناعادلانه انتهایی فیلم.
همچنین فیلم شباهت آشکاری به لئون (لوك بسون) دارد. البته میتوان اینگونه برداشت کرد که هم جارموش هم بسون ادای دینی به فیلمساز مورد علاقه شان (ملویل) داشته اند و به سامورایی او ارجاع داده اند.
صحنه های متعدد خیابان گردی گوست داگ نیز به لحاظ استفاده از تكنیك اسلو موشن آدم را یاد راننده تاكسی (اسكور سیزی) می اندازد. اما مهمترین ارجاع به كتاب راشامون اثر آكوتاگاوا (و طبعا فیلم كوروساوا) است، چرا كه كتاب آكوتاگاوا یكی از خطوط اتصال صحنه هاست.
نكته دیگر این است كه در فیلمهای پست مدرن كاركترها هم می توانند بینامتنی باشند. مثلا؛ وقتی تبهكاران در جستجوی گوست داگ به سراغ همه ی رنگین پوستان كبوتر باز ساكن در پشت بامها می روند، یكی از آنها « نوبادی » شخصیت فیلم مرد مرده است، با همان شكل و شمایل و همان تكیه كلام ( سفید پوست احمق گه ) ارجاع با معنی برای هم جنس بودن « نوبادی » و گوست داگ ( به قول یكی از تبهكاران: سرخ پوست و سیاه پوست یه چیزه ) و اشاره به هم خانواده بودن گوست داگ و مرد مرده. یا باز هم در مثالی دیگر، در فیلم قصه های عامه پسند (تارنتینو) لوچ مشتزن بینامتنی از كاراكتر مایك هامر در بوسه مرگبار (رابرت آلدریچ، 1955) و شبیه آلدوری بازیگر در فیلم شبانگاه (ژاك ترنر، 1956) است.
فاصله گذاری
فاصله گذاری به تمهیداتی گفته میشود که نویسنده و کارگردان فیلم پست مدرن در فیلم میگنجاند. این اقدامات در دنیای واقعی وجود ندارد و مسلما نیز مخاطب آنها را در بطن واقعی و واقع گرای داستان نمیپذیرد.این نوع برخورد با مخاطب از ویژگیهای بارز پست مدرنهاست. آنها به روشهای مختلف به ما میگویند كه مشغول دیدن یك فیلم هستید و هیچكدام از این اتفاقات واقعی نیست.آنها در حقیقت با این كار، فاصلهای بین مخاطب و اثر ایجاد میكنند تا به جایاین كه تماشاچی دچار احساسات شود و خود و فیلم را یكی بشمارد، با این فاصلهای كه ایجاد شده است، به آن فكر كند.این فاصلهگذاری در كارهای پست مدرن بیشتر با ایجاد موقعیتهایی عجیب،شخصیتهایی خیالی و جلوههای ویژه و هجو واقعیت پیش میآید.
در گوست داگ صحنه دوئل پایانی هجو آمیزترین صحنه، و آشكارترین نشانه پست مدرنیستی فیلم است. گوست داگ با سلاح خالی مقابل لویی می ایستد و به او می گوید : « اینم از دوئل نهایی، خیلی دراماتیكه، نه؟» این دیالوگ خود ایجاد كننده یك نوع فاصله گذاری است. فاصله گذاری در گوست داگ به كمك دیالوگ بیان شده از زبان شخصیت در این صحنه و میان نویسهای كه از كتاب هاگاكوره می آید ایجاد می شود. اما نمونه دیگر این فاصله گذاری در فیلم «رؤیای آریزونا» اثر امیر كاستاریكا است، آمبولانسی كه جری لوئیس در حال مرگ در آن است، ناگهان از زمین بلند میشود و به سمت ابرها میرود.
بیش واقعیت (Hyper Reality)
این اصطلاحبا «عدم واقعیت» فرق دارد. بیش واقعیت، در توصیف نشانه های است که در توصیف واقعیت اغراق شده باشد.گویی تعریف دیگری از واقعیت را به دست میدهد.مانند تصاویر تبلیغاتی در بیلبوردها در بزرگراهها. در واقع این نسخه جدید از واقعیت چنان واقعی هستند که مستقل از واقعیت اولیه اصلی ایجاد هویت و شخصیت میکنن. مثلا رباتهای هوشمند یا انسانهای شبیه سازی شده در فیلمهای تخیلی ایجاد واقعیت مجازی و ثانویه میکنن و در واقع سوال عمده این نوع فیلمها این است كه چه تفاوتی بین یك انسان و یك ماشین وجود دارد؟ این مسئله در جایی از فیلمها به اوج خود میرسد که تشخیص تفاوت در واقعی بودن انسانها و مصنوعی بودن رباتهای هوشمند یا انسانهای شبیه سازی شده به شدت سخت و چالش برانگیز میشود. مانند تقابل نقش اول مرد در BLADERUNNER ساخته رایدلی اسکات با انسانهای شبیه سازی شده.
اگر پست مدرنیسم یك ایده كلیدی داشته باشد، حتما تكثرگرایی یا پلورالیسم است. فلسفه تكثرگرایی بیش از یك اصل را می پذیرد. این نگاه در میان پست مدرنیستها یك اصل است كه متن ظرف تنها یك معنای عمیق نیست، بلكه جایگاهی است برای تكثر خونش ها. یك جامعه پلورال به اقلیتها اجازه می دهد فرهنگ خود را حفظ كنند.
در گوست داگ یك سیاه پوست مثل یک سامورایی عمل میکند.فیلم به راشامون و هاگاكوره ارجاع و ادای دین دارد. فلسفه شرقىآموزه هاى هنرهای رزمی شرق دورذ كلام بین تصاویر همگى در پرورش ماهیت و شخصیت گوست داگ است، كسى كه آرام است، حرف زدن برایش سخت است و بیشتر شبیه به راهب هاست. تقاطع و تداخل بین فرهنگ ها درون مایه اغلب فیلمسازان پست مدرن از جمله جارموش است.نمایش و پرداختن به آدم هاى مختلف و داشته هاى فرهنگ هاى گوناگون و دستیابى به یك حس عمیق و منحصر به فرد تم فیلم هاى پست مدرن محسوب میشود.، تلفیق فرهنگ ها و چگونگى این آمیختگى اجتناب ناپذیر است؛ به نظر در پست مدرنیزم فرهنگ ها به واسطه تعامل و تقابل با یكدیگر، بارور مى شود.
بریكولاژ ( bricolage )
تغییر در كاربرد المانهای مورد استفاده نویسنده و کارگردان در فیلم را بریکولاژ میگویند. در این فرایند عناصر در موقعیت جدیدی به كار می روند و بنابراین دائما معنای جدیدی پیدا می كنند. زبانها از طریق بریكولاژ به صورت غبر قابل پیش بینی رشد می كنند. واژه ها توسط به كار برندگانشان سفارشی می شوند و در موقعیتهای جدیدی به كار می روند و دائما معنای جدیدی پیدا می كنند.
در بریكولاژ سبك ها، بافتها ]textures[ ، ژانرها یا گفتمانهای مختلف كنار هم قرار می گیرند. به عنوان مثال، ساختارزدایی زمان و مكان كه در رمان نو رایج است در فیلمهای مارگریت دوراس، آلن رنه و آلن روب گری یه از طریق به كارگیری مونتاژی كه تمركز را به هم می زند همانندسازی می شود. معمول ترین همانند سازی رسانه های متنی دیگر در سینما همانند سازی حجم پذیری ویدئو و نقاشی است و می توان آن را در بیشتر آثار فیلمسازان دهه ی 1980 یافت.
نمونه دیگر بریكولاژ را می توان در اثر تارنتینو و رودریگوئز “گرایندهاوس” دید كه یك بریكولاژ كاملا برجسته و نمایان می تواند محسوب شود. و بر همین اساس می تواند فارغ از ارزشهای فیلم در زمره فیلمهای پست مدرن قرار بگیرد.
هجو به مثابه یك شیوه
هجو ( parody )، نو. هجو یك اثر (مثلا كار یك نویسنده خاص) عبارت است از تقلید از آن اثر به صورت برجسته كردن برخی از ویژگی های آن برای ایجاد خنده (یا تمسخر). فرهنگ عامه پسند پر از هجو است. فیلم ترسناك (scary movie ) هجو فیلمهای مثل جیغ بود كه فیلمهای ترسناك مورد پسند جوانان را هجو می كرد. هجوها موضوعاتی مبهم هستند، زیرا برای ایجاد تاثیر باید به نسخه اصلی نزدیك باشند.
فیلم مرد مرده هجو فیلمهای وسترن است.
لبووسکی بزرگ اثر درخشان برادران کوِءن هجو فیلمهای گنگستری است.
گوست داگ هم هجو فیلمهای گانگستری است. تمام گانگسترهای فیلم همشون كاریكاتورن. سر دسته تبهكاران (ضد قهرمان آشنای فیلمهای تجاری) که با حالتی جدی در حال تماشای كارتونه تا پیرمرد بامزه ای كه تا گوست داگ اسلحه را به سمتش می گیره سكته می كند و می میره.
شخصیت هجو آمیز دیگر خود گوست داگ است، با هیكلی ورزیده (كه شاهد تمرینهای سخت بدنی اش هستیم) ولی حتی یكبار هم از بدنش در درگیریها استفاده نمی كند و قربانیانش را با سلاح های می كشد كه صدا خفه كن دارند و حتی برای تیر اندازی با آنها نیاز به مهارت در شلیك نیست، و دستگاهی دارد كه به طرز مضحكی همه درها را به رویش می گشاید و حتی با آن مكالمات تلفنی دیگران را گوش می دهد (هجو تكنولوژی در فیلمهای آمریكایی).
در فیلم “سگهای انباری” كه تارانتینو در سال 1991 ساخته نمونه مشخصی از نگره هجو بر اساس بینامتنیت را در تصویرسازی پست مدرن با آرایههای نقیضهپردازی در برخورد با طنز و خشونت به نمایش میگذارد. در این فیلم صحنهای به مدت ده دقیقه وجود دارد كه سرشار از خشونت سرسامآور است، اما با این حال خندهدار نیز هست. شكنجهگر بیمار همراه با آهنگ آوازی میرقصد. او ضمن قطعه قطعه كردن قربانی با آواز از او میپرسد: “تو هم مثل من از اون خوشت اومد؟” تارانتینو میگوید: “نقل و قولهای فیلمهای “آبوت و كاستلو” هستند كه با خشونت در این فیلم آمیختهام.”