از نظر خویش داریوش مهرجویی کارگردانی با تجربه است او تقریبا در عرصه های هفت هنر فعالیت داشته که در میان آنها به هنر هفتم روی آورده و بسیار هم در آن درخشیده و میدرخشد.
وی تا پانزده سالگی به گفته خود یک مسلمان واقعی بوده و از آن به بعد شک در دلش نشسته و ایمانش از بین میرود، بنابراین تا هفده سالگی در عرصه موسیقی مشغول به فعالیت در کلاسهای آقای زندی و همینطور نزد پدرش که با موسیقی ایرانی آشنایی داشته مشغول میشود .
و اما هنر هفتم …
از هفده سالگی به سینما علاقه مند میشود. چند سال بعد به آمریکا رفته و مشغول تحصیل در این عرصه میشود. آن زمان به سینمای اروپا نیز علاقه مند میشود و بیشتر از سینمای اروپا که تقریبا در آن زمان در اوج بوده تاثیر میگیرد. البته آن موقع هم در آمریکا بیشتر فیلم های اروپایی اکران میشده و محافل نقد و برسی آنها نیز به پا بوده شرکت مهرجویی نیز در این محافل نقش بسزایی در تاثیر پذیری او از این سینماست ، وی پس از مدتی تحصیل در این عرصه به فلسفه روی میآورد و تقریبا سینمایش ترکیبی از عرفان شرق و غرب است.
شاید اگر وی به فلسفه روی نمیآورد، هماکنون هیچکاک سینمای ایران بود. آثار او بخشی از خود اوست. کاراکترهایش بخشی از زندگی او و یا شاید هم خود اوست. مهرجویی سینما را از درون خود شروع و به دنیای لایتناهی هنر ادامه میدهد ، سبک سینمایی وی در هر اثرش متفاوت است که بیشتر رگههای فلسفه در آثار او پدیدار است بیدلیل نیست که اورا فیلسوف سینمای ایران نامیدهاند. در این مقاله قصد دارم به برسی سه اثر برگزیده ( از نظر خود) بپردازم
اولین اثر ، شاهکار گاو بوده ،که محصول سال ۱۳۴۸ است . نقطهی اوج سینمای مهرجویی همزمان شد با شروع موج نو سینمای ایران و خلق شاهکار ″گاو″. سبکی جدید و نو در سینمای ایران و حتی جهان …
به گفتهی مهرجویی: فکر ساختن گاو پس خواندن عزاداران بیلِ غلامحسین ساعدی به ذهنم رسید و خیلی دلم میخواست با او همکاری کنم.
گاو را میتوان در دستهی فیلمهایی قلمداد کرد که تماشاچی را گاو میکند اما گاو فرضش نمیکند ، مخاطب همراه با شخصیت مش حسن گاو میشود ، گویی مخاطب خودِ مش حسن است که خلق و خوی گاوی گرفته ، گاو نه تنها تماشاچی را گاو فرض نمیکند بلکه تشری به اوست که میگوید : لطفا گاو نباشیم … . با این حال میتوان گفت فیلمنامه این فیلم بسیار قویتر از خودِ فیلم است
شاید اگر مهرجویی فیلم را در دههی شصت یا هفتاد میساخت میتوانست بسیار شاهکارتر شود. اما هنرمندی درخشان زندهیاد استاد انتظامی هم کمک بسزایی در ماندگار شدن این اثر کرده است . از طرفی نیز گاو در کاراکترسازی و پرداخت به آن شباهتی با رمان کوتاه مسخ اثر فرانتس کافکا دارد ، هردو شخصیت خلق و خوی حیوانی به خود میگیرند که در این رمان میگوید : لطفا سوسک نباشیم …
و اما گاو فیلم با به تصویر کشیدن ترس مردم در روستایی کوچک شروع میشود ، روستایی که نمادی از جامعهاییست که سرتاسر آن را ترسی موهم و خرافه گراایانه فرا گرفته سایههای توهم و خرافه پرستی در این جامعه سنگینی میکند.
علاوه بر اینها فیلم نگاهی هم به روابط اجتماعی این جامعه میکند ، جامعهایی ترسو که در آن انسانها معنای زندگی خصوصی و حریم شخصی را نمیدانند، جامعهایی که در آن زنان هیچ نقشی برای تصمیم گیری ندارند جز غذا پختن و زائیدن و تمامی امور با مشورت و به دست مردان حل میشود …
در چنین شرایطی فاتحهی چنین جامعهایی را باید خواند …
در زندگی روستایی گاو و گوسفند و… میتواند نمادی از زندگی باشد که به افراد روستایی حیات میبخشد و اما کاراکتر مشحسن تنها کسی که در آن روستا یک گاو آن هم آبستن دارد کاراکتری که دیوانهوار عاشق گاوش است و ترس از دست دادنش را دارد این ترس برمیگردد به مانعی چون بلوری ها و همان جامعهی ترسویی که پیشتر راجعبه آن سخن گفتم.
شاید برای مخاطب این حجم از عشق به یک حیوان قابل درک و حتی منطقی نباشد ، اما مهرجویی با قرار دادن این اِلمان که در آن روستا و آن شرایط مشحسن تنها کسی است که صاحب گاو است این عشق را برای مخاطب منطقیتر جلوه میدهد. و همانطور ، در بعضی از پلان ها میبینیم که مشحسن با گاوش بازی میکند ، هم غذای او میشود ، در کنار او میخوابد از ترس اینکه مبادا بلوریها گاو را از او بگیرند و…
اما مهرجویی زمانی این عشق را مجنون وار به تصویر میکشد که گاو مشحسن میمیرد. و این اتفاق ، یک فروپاشی ذهنی را برای مش حسن در پیش دارد و جنون حاصل از عشق وی را ، چندین برابر گسترده تر میکند. و او به یک دیوانگی و توهم دچار میشود که : من مشحسن نیستم ، من گاو مشحسنم…
مهرجویی این دیوانگی را در قالب پلان هایی که مشحسن در طویله میخوابد ، علف میخورد ، سرش را به دیوار میکوبد و… به تصویر میکشد.. این دیوانگی به حدی میرسد که سه نفر از اهالی روستا تصمیم میگیرند او را برای مداوا به شهر ببرند
در این سکانس شاهکار حتی مردی که ( اسلام ) منطقی و معقولترین شخصیت فیلم است ، به این باور میرسد که او مشحسن نیست ، او گاو مشحسن است. با ترکه به کمر او میزند و او را مجبور به راه رفتن میکند: برو حیوان …
در پایان مشحسن از تپهایی پایین افتاده و میمیرد. مرگ تنها راه نجات و تنها مداوا برای مشحسن… تنها راه رهایی از عشق
اثر دوم ، خلق بهترین کمدی تاریخسینمای ایران ، که در سال ۱۳۶۵ ساخته شده است.
با اینکه سه دهه از ساخت اجارهنشینها میگذرد ، اما همچنان این فیلم در لیست بهترین کمدیهای تاریخ سینمای ایران قلمداد میگردد . فیلمی که هنوز برای مخاطب خاص و عام سینما تازگی ، و اندیشه طلبی منحصر به خود را دارد یک طنز تراژدی وار که پس از گذشت سه دهه از ساخت آن و تغییر سلیقه عامه مردم که هنوز هم تحت تاثیر میراث فیلمفارسی هستند ، باز هم از اجارهنشین ها به عنوان یک کمدی اصیل یاد میکنند.
کمدی که در آن لودگی یا شوخیهای زننده و جنسی ندارد ، فیلمی که در لفافه طنز سخنانی بسیار جدی را به مخاطب خود گوشزد میکند . رفتارهایی که در خور طنز بسیار تاثیرگذار تر با مخاطب سخن میگوید . نکتهی قابل توجه این فیلم به تصویر کشیدن عمق فاجعهی تاسفباری در جامعهایی که هرلحظه امکان فروپاشی آن وجود دارد که مهرجویی همهی اینها را در قالب طنز به مخاطب القا کرده است
اما چرا کمدی؟!!!
مهرجویی اگر مفاهیمش را در قالبی جدی بیان میکرد برای مخاطب آنچنان که کمدی ، قابل درک و هضم نبود ، از طرفی نیز انتخاب ژانر کمدی که در آن مفاهیم تراژدی وار مسائل روز جامعه مطرح میگردد بسیار زیرکانه بوده چرا که این فیلم توانست به راحتی از زیر تیغ بُرَندهی سانسور به سلامت عبور کند و گریبانگیر توقیف نگردد .
شخصیتهای فیلم تماماً نمادی از انسانهای جامعهایی است که در حال تزلزل است ، جامعهایی که در آن انسانها به طرف یکسونگری ، ظلم، فقر ، بیعدالتی ، فقر فرهنگ ، فساد و… قدم میگذارند ، انسانهایی که هریک به فکر خود و منافع خود هستند ، جامعهایی که رهبر ان مجهولالهویه بوده یا به لفظ عوامانه وکیل وصی ندارد .
مهرجویی چنین جامعهایی را در یک ساختمان گنجانده و به تصویر کشیده همچنین میتوانیم در شروع فیلم تضادهایی را متوجه شویم. ساختمانهای زیبا و مدرن شهری و خیابان ولیعصر که با نمای کلی شهر که کدر است تضاد دارد. ما مدام شاهد دیدن این تضادها در پلانهای اولیه فیلم هستیم .
و اما آن ساختمان مسکونی در حاشیه شهر که نمادی از جامعهی بی سرو سامان است را ادامه میبینیم ، ساختمانی با نمای بیرونی تقریبا سالم و زیبا ، اما وقتی قدم به درون آن میگذاریم متوجه مشکلات در معماری و آسیبهای آن میشویم ساختمانی که صاحبش مشخص نیست و هرکه به دنبال منافع خود در آن است .
و اما هامون
سومین اثر برگزیده که در سال ۱۳۶۸ ساخته شد. در آن موقع کسی تهیه کنندگی فیلم را برعهده نمیگزفت ، چراکه در آن سالها اکثر فیلمها در ژانر های کمدی یا دفاع مقدس ساخته میشد ساختن فیلمی به پیچیدگی هامون ریسک بالایی را طلب میکرد. اما بعدها پس ساخت هامون همه نظرهای منتقدین و مخاطبان خاص و عام به سمت هامون برگشت ، و در لیست شاهکارهای کارنامه هنری مهرجویی قلمداد شد .
چرا هامون ؟؟؟
در این فیلم کاراکتر مهرجویی با یک گمشدگی و سرگشتگی روبهروست. هامون در لغت به معنای بیابان یا برهوت است برای همین نام هامون برای کاراکتر تجلی یافته است.
کاراکتری که همانند نامش در بیابانی وسیع پرسه میزند او تشنه است ، تشنه اطلاعاتی که هیچوقت به آنها نمیرسد ، تشنه عشقی که سرانجامی ندارد . مهرجویی به درون ذهن کاراکترش رفته و مخاطب را از دنیای عجیب و پیچیده ذهن آنها آگاه میسازد .(انسان از آن چیز که بسیار دوست می دارد ،خود را جدا می سازد . در اوج تمنا ، نمی خواهد . دوست می دارد و درعین حال میخواهد که متنفر باشد . امیدوار است که امیدوار نباشد.)
فیلم با یک رویا ، یک تنش آغاز میشود و نشانگر این است که کاراکتر جنگی درونی با خود دارد که هم خود و اطرافیانش را به چالش کشیده است ، میتوانیم در سکانس های اولیه شاهد رد پاهای هامون در خانه که هرجا قدم میگذارد باشیم که مهرجویی مستقیماً به آن اشاره کرده است. و هرچه بیشتر ادامه میابد چالش ها برای هامون چه در جامعه ، محل کار ،زندگی زناشویی ، خود و حتی مخاطب مانند یک دومینو بیشتر میشود و در آخر منجر به شکست کامل او میگردد.
مخاطب در اینجا با هامون همذاتپنداری میکند ممکن است بگوید هامون بدشانس یا نه هامون مقصر همهیاعمالش است مهرجویی این همذاتپنداری را به وسیله بی توجهی اطرافیان نسبت به هامون است .
این بیتفاوتی باعث میشود گاهی مخاطب همراه با کاراکتر اصلی درگیر کشمکش شود و به حدی میرسد که بهترین دوست هامون ( علی عابدینی) برای هامون مانند یک الگوی به تمام معنا برای زندگی ، مردی که هامون جواب سوال هایش را نزد او میابد نیز ناخودآگاه بیتفاوت از کنار او میگذرد . و این باعث سرخوردگی بیشتر هامون و تلاش او برای پیدا کردن تنها الگو زندگیش میشود . این تلاش و درگیری هامون با خود آنقدر زیاد است که گاه مخاطب به جای او خسته میشود و همهی این آشفتگی های درونی او به وسیله مهشید همسرش به تصویر کشیده میشود به نوعی مهشید مانند آیینهاییست که هامون خود را در او میبیند
در پایان ، مهرجویی سینمایی متفاوت را برای مخاطبانش به نمایش میگذرارد
اکثر فیلمهایش در زمان های مختلف باهم متفاوت بوده اما با این حال اگر تمام کاراکتر های فیلمهایش را با یکدیگر مقایسه کنیم در تمامی کاراکتر ها گمشدگی یا سرگشتگی درونی وجود دارد که کاراکتر را از خود واقعی اش دور میشود و به دنبال یک استاد یا مرشد برای کمک است .